763
نقض

تعليقه 44

شعر وليد و تير انداختن او به قرآن مجيد

محدّث قمى رحمه اللَّه عليه در تتمّة المنتهى (ص 91) در ترجمه وليد بن يزيد بن عبدالملك گفته: «و هم در اكثر كتب، مسطور است - كه از جمله: حياة الحيوان دميرى، و أدب الدّنيا و الدّين ماوردى باشد - كه: يك روز، وليد به قرآن مجيد تفأّل كرد، اين آيه آمد (وَ اسْتَفْتَحُوا وَ خابَ كُلُّ جَبّارٍ عَنيدٍ)۱، قرآن را بر هم گذاشت و نشانه تير خود كرد و چندان كتاب خداى را تير زد كه پاره پاره شد؛ و اين شعر بخواند:

تهدّدني بجبّارٍ عنيدٍفَها أنا ذاك جبّار عنيد
إذا ما جئت ربّك يوم حشرفقل: يا ربّ مزّقنى الوليد».
سيّد مرتضى رازى رحمه اللَّه عليه در تبصرة العوام در باب بيست و چهارم (ص 256-257 چاپ استاد فقيد اقبال آشتيانى) گفته: «امّا وليد بن يزيد بن عبدالملك، زنديق بود و نواصبْ او را امام دانند. روزى از دفتر، فال مى‏گرفت، اين آيت برآمد كه: (وَ خابَ كُلُّ جَبّارٍ عَنيدٍ * مِنْ وَرائِهِ جَهَنَّمُ وَ يُسْقى‏ مِنْ ماءٍ صَديدٍ)۲. مصحف بر جاى هدف كرد و تير بدان مى‏انداخت و گفت: أتوعد كلّ جبّار عنيد... تا آخر دو بيت.
روز ديگر خمر مى‏خورد، جرعه‏اى بر مصحف ريخت و اين ابيات مى‏گفت:

أتوعدني الحساب و لست أدري‏أحقّاً ما تقول من الحساب‏
فقل للَّه يمنعني طعامي‏و قل للَّه يمنعني شرابي‏
تلعّب بالبريّة هاشميّ‏بلا وحيٍ أتاه و لا كتاب»

تعليقه 45

ترجمه نزار و معد و عزيز و حاكم و مستنصر از فاطميان مصر

چون تراجم فاطميان مصر در بسيارى از كتب دسترس و مخصوصاً در تواريخ مهمّ مصر، به طور مبسوط هست، از اين روى در اين‏جا به مختصرترين اشارتى قناعت مى‏كنيم تا معلوم شود كه تصحيح متن كه به زحمت بسيار انجام گرفته، مطابق واقع و موافق كلام مصنّف رحمه اللَّه عليه است.
قرمانى در أخبار الدول و آثار الاُول (ص 189-194) تحت عنوان «الباب السّابع في ذكر دولة العُبَيْديّين الّذين تسمّوا بالفاطميّين» گفته: «آغاز دولت ايشان در مغرب بوده به سال دويست و نود و هفت. و انقراض ايشان به سال پانصد و شصت و هفت بوده است پس مدّت ملك و فرمانروايى ايشان، دويست و هفتاد سال بوده است. و آنان كه در اين مدّت فرمانروا بوده‏اند، چهارده نفر هستند كه سه تن از ايشان در مغرب بوده‏اند و يازده تن در مصر و شام - آنگاه شروع به شرح حال ايشان كرده و گفته: - «نخستين كسى كه از ايشان در مغرب به سلطنت رسيد و زمام امور را به دست گرفت، ابو محمّد عبيداللَّه مهدى است».
تا آن‏كه بعد از ترجمه او گفته:
1. «أبوالقاسم القائم بأمر اللَّه محمّد نزار بن المهديّ، تولّى المملكة في ربيع الأوّل سنة اثنين و عشرين و ثلاثمائة».

1.ابراهيم /۱۵

2.ابراهيم /۱۵ - ۱۶


نقض
762

مبحث سوم: پسران سنگلا

ابن مسكويه در تجارب الاُمم (ج 5، ص 417) گفته: «و فيها [أي في سنة تسع و عشرين و ثلائمائة ]في ليلة الجمعة للنّصف من شهر ربيع الأوّل مات الرّاضي باللَّه، و كان قد انكسف القمر كلّه، و كان موته بالاستسقاء الزّقّيّ، و استتر كاتبه أبوالحسن سعيد بن عمرو بن سنجلا، و انقضت أيّامه».
و نيز ابو هلال صابى در تحفة الوزراء، (ص 51) گفته: «و أمّا أبو زنبور الحسين بن أحمد الماذرائي فكان ضامناً لمصر و الشّام في أيّام حامدٍ، فتنكّر له أبوالحسن عليّ بن عيسى - تا آن‏كه گفته: - ثمّ جمع القضاة و أصحاب الدّواوين، و أخرجه إلى مجلسه، و قد حضر المحسّن و أبو العلاء بن سنجلا كاتبه على ديوان المغرب، و أحضرا أعمالاً عملاها له». پس معلوم شد كه اَبوالعلاء پسر سنگلا كاتب ابن الفرات بوده بر ديوان مغرب.

مبحث چهارم: ابوسهل نوبختى‏

چون مصنّف رحمه اللَّه عليه در آينده به مقام و منزلت نوبختيان و به ذبّ و دفاع ايشان از حريم دين و ايمان، اشاره خواهد كرد، مناسبْ آن است كه ما نيز ترجمه ابوسهل نوبختى رحمه اللَّه عليه را در آن‏جا ياد كنيم؛ رجوع شود به تعليقه 88.

تعليقه 43

كافور رباحى‏

اين‏كه در نقض در وصف تمول ابو الحسن فرات گفته: «و سد رطل كافور رباحى».
در آنندراج گفته: «رباح - به راء مهمله و حاى حطّى در آخر، كسحاب - : جانورى است مانند گربه كه كافور از وى گيرند و كافور رباحى بدان منسوب است و اين، غلط است؛ چه كافور صمغ درختى است».
و در برهان قاطع گفته: «كافور، بر وزن ناشور، معروف است و آن، دو قسم مى‏باشد: يكى از درخت حاصل شود و آن را جودانه مى‏گويند. و ديگرى عملى است و آن چوبى است كه مى‏جوشانند و از آن بر مى‏آورند».
و در منتهى الإرب گفته: «كافور: صمغ درختى است خوشبوى كه در گَوْهاى درياى هند و چين مى‏باشد و گويند: به سرانديب مى‏رويد و بس. و درختش در نهايتِ بزرگى باشد، چندان‏كه صد سوار و زايد از آن را در سايه دارد و هميشه سبز و بى‏شكوفه و بى‏ثمر، و چوبش سپيد و سبك، و پلنگ و مار، به زيرش همواره باشند. و آن صمغ را اقسام مى‏باشد؛ رباحى، منسوب به سوى رباح، نام پادشاهى كه اوّل آن را يافته و آن، سپيد مايل به سرخى و شبيه به مصطكى. و قيصورى و آن، نيك سپيد و صاف؛ و در جوف درخت يافته شود. و اين هر دو را جودانه نيز گويند. و كافور مولى، از ريزهاى چوب جوف درخت از جوشانيدن آن به هم مى‏رسد و آن، تيره‏رنگ و ناصاف باشد».

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 431084
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به