783
نقض

قَصَبَتُها، و مازالت منبعاً للفضلاءِ و موطناً لأهل الدين و العلماء؛ فإنّ عميد الدّين مسعود بن منصور رئيس هذه النَّواحي آباءاً و أجداداً، و لمَّا استولى الملاحدة على نواحي قهستان و زوزن خاف غائلتهم فالتجأ إليهم، و كان فقيهاً عالماً، و أوصى إلى ابنه علاء الدين محمود بن مسعود بإظهار دعوة الإسلام، و مات العميد سنة خمسٍ و أربعين و خمسمائة، و لم يلتفت أحدٌ منهم إلى ابنه».
و ياقوت در اين‏باره در معجم البلدان تحت عنوان «طريثيث» گفته (ترجمه): «طريثيث كه آن را خراسانيان ترشيش = (ترشيز) گويند، ناحيه‏اى است كه دهات بسيار دارد و قصبه آن دهات، ترشيز است. و اين سرزمين از قديم، منبع فضلا و موطن علما بوده و پيوسته اهل دين و صلاح در آن‏جا اقامت داشته‏اند و اين سيره تا سال 530 هجرى جريان داشته است و بعد از آن، اين جريان قطع شد. توضيح آن‏كه عميد مسعود بن منصور زورآبادى كه أباً عَن جدٍّ - يعنى پدر بر پدر - رئيس اين ناحيه بوده است، چون باطنيان در زمان او بر نواحىِ قهستان و زوزن مستولى شدند، عميد نامبرده از شرّ و غائله ايشان ترسيد؛ زيرا او با ايشان مجاور و املاك او با املاك ايشان متّصل بود. پس، از تركان سلجوقى استمداد كرد تا ياريش كنند و حريم و حدود و اموالِ او را نگهدارى نمايند. گروهى از تركان به يارى او آمدند؛ ليكن چون قصد و هدف ايشان، كمك و مساعدت عميد نبود، بلكه نظرشان آن بود كه به اين عنوان، به اغراض خود برسند و استفاده‏هاى نامشروع بنمايند، و زورگويى كنند و ماليّات مقرّرى و حقّ الحفاظه معمولى را نيز دريافت دارند؛ از اين روى، آمدنِ ايشان به حال عميد، نفعى نبخشيد، پس ايشان را از خود براند و به ملاحده پناه برد و در نتيجه اين پناهندگى، كار او بالا گرفت و همه ناحيه ترشيز و قلعه‏ها و ملك‏ها و زمين‏هاى زراعتى آن حدود براى او خالص و صافى گشت و بلامنازع گرديد.
بعد از آن‏كه عميد شافعى مسعود زورآبادى در سال 555 روزگارش سپرى شد، آن سرزمين كه منبعِ فاضلان و موطنِ عالمان و مركز اهل خير و معهد اهل صلاح بود، از آن تاريخ به بعد بالكلّيّه ملك صافى و خالص ملاحده و جولانگاه بدون مدّعى و بلامنازعِ باطنيان گرديد و آثار دين و شريعت و احكام مذهب و ملّت بالمرّه از ميان ايشان رخت بربست و تا كنون كه من اين كتاب را مى‏نويسم، آن سرزمين در تصرّف ايشان است و مورد تاخت و تاز آن ملاعينِ نابسامان است».

تعليقه 62

تاج الدّوله تتش سلجوقى‏

اين كه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته: «در عهد خصومت طتش (= تتش) با بركيارق سلطان».
مراد از «تتش» تاج الدّوله تتش بن الب ارسلان بن ملكشاه سلجوقى است كه نظر به كثرت وقايع و حوادثِ مهمّ زمانِ وى، نام او در تواريخ مربوط به سلاجقه، بسيار برده شده [است‏].
راوندى در راحة الصدور (ص 142) در شرح حال بركيارق گفته: «آنگه تتش، عمّ بركيارق، پسر سلطان الب ارسلان، خروج كرد و به كهستان آمد. سلطان بركيارق تعجيل كرد و با اندك مايه لشكر، به اصفهان شد. تركان خاتون، در رمضان سنه سبع و ثمانين و اَربعمائة، فرمان يافته بود بركيارق،


نقض
782

بوده است؛ پس حكم او به تشيّع اشخاص نامبرده، اشتباهى فاحش است؛ امّا تعجّب از اين است كه آن مرحوم ضيافة الإخوان را هنگام تأليف شهداء الفضيله در دست داشته است؛ آيا آقا رضى قزوينى - رضوانُ اللَّه عليه - كه از مفاخر علماى شيعه و جامع دو مقام تتبّع و تحقيق است، او قبل از امينى رحمه اللَّه عليه دچار چنين اشتباهى در آن كتاب شده و امينى رحمه اللَّه عليه در اين اشتباه، تبعيّت از وى كرده است و يا او در ضيافة الإخوان به بودن ايشان از علماى اهل سنّت و جماعت، تصريح كرده و امينى رحمه اللَّه عليه درست بررسى و دقّت ننموده است؟! در هر صورت، چون ضيافة الإخوان در كتابخانه من نيست و مجال مراجعه به كتابخانه ديگر را نيز ندارم، هر كه طالب تحقيق باشد، خودش به ضيافة الإخوان مراجعه كند تا معلوم شود كه امينى رحمه اللَّه عليه در اين اشتباه، مبتكر است يا تابع آقا رضى رضوانُ اللَّه عليه؟ و السّلامُ عَلى‏ مَنِ اتّبع الهُدى‏.

تعليقه 60

درباره اندجه رود

اين كه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته: «بزرجميد بود نايب حسن صبّاح از ولايت اندجه‏رود (= اندجرود) كه ناحيه مجبّران و مشبّهيان بود در عهد اوّلين».
علّامه قزوينى رحمه اللَّه عليه در ذيل اين عبارت منقول از سرگذشت حسن صبّاح «و از آن‏جا جماعتى داعيان را به اندجرود و ديگر ولايات الموت فرستادم» (ج 3، ص 192) گفته: «اندجرود = اندج‏رود، كه به همين اسم، هنوز باقى است. به تقسيم امروزى، نام يكى از نواحى اربعه الموت است كه عبارت باشد از: فيشان ناحيه، اندج رود، آتان ناحيه، بالا رودبار».
و در ذيل اين عبارت جهانگشا «و بر مدار الموت و استاوند كه نزديك آن است بر كنار انديج» (ص 211) گفته: «مقصود از انديج، روداندج است - به فتح الف و سكون نون و كسر دال مهمله و در آخر جيم - كه يكى از فروع رود الموت و اكنون نيز به همين اسم، يعنى اندج رود موسوم است و نام ناحيه اندجرود كه در ص 192 گذشت از نام همين رود، مأخوذ است. و رود الموت - چنان‏كه معلوم است - عبارت است از شاخه شمالى از دو شاخه بزرگ رودخانه شاهرود و شاخه جنوبى آن رود طالقان است».

تعليقه 61

مسعود زورآبادى‏

ياقوت در معجم البلدان گفته: «[زورابَذْ] به ضمّ أوّله، و سكون ثانيه، ثمّ راءٍ مهملة و بعد الألف باء موحّدة مفتوحة، ثمّ ذال معجمة، ناحية بسرخس تشتمل على عدّة قرىً. و زورابَذْ أيضاً قرية بنواحي نيسابور. قال السّمعاني: و ظنّي أنّها من طُريثيث، و هي ناحية هناك تسمّيها الفرس تُرْشيش بشينين».
ابن الفوطى در تلخيص مجمع الآداب في معجم الألقاب: (ج 4، از قسم ثانى تتمّه كتاب العين، ص 955-956) گفته: «العميد أبو نصر مسعود بن منصور الزّوراباذي، الصّدر الرَّئيس. شهاب الدّين ياقوت الحموي في كتاب معجم البلدان قال: طريثيث، هي ترشيش، و هي قرىً كثيرة، و طريثيث

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 398816
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به