785
نقض

بركيارق پس از مراجعت به اصفهان، پسر دوّم خواجه نظام الملك - يعنى مؤيّد الملك شهاب الدّين ابوبكر عبيداللَّه - را كه تازه از فتنه خراسان گريخته و به اين شهر آمده بود، به وزارت خود اختيار نمود و مؤيّد الملك كه كافى‏ترين پسرانِ خواجه و از وزراى با فضل و كاردان سلجوقى است، به زودى سلطنت متزلزل بركيارق را استوار كرد و بزرگ‏ترين دشمنان او - يعنى تتش - را در نتيجه يك جنگ كه در صفر 488 در نزديكى رى اتّفاق افتاد، منهزم نمود و تتش در [اين‏] واقعه به قتل رسيد و شرِّ او دفع گرديد».

تعليقه 63

دهخدا فخراور هشتجردى و پسرش رئيس جمال الدّين عبدالصّمد هشتجردى‏

مراد از «هشتجرد» يا «هشتورد» يا «هشيورد» كه در نسخ نقض و ساير موارد، گاهى به چشم مى‏خورد، همانا دهى است كه از توابع قزوين بوده و اكنون نيز به نام «هشتگرد» معروف است و در فرهنگ جغرافيايى ايران (فرهنگ رزم‏آرا) جلد نخست (ص 238) گفته: «هشتجرد، ده، جزء دهستان افشاريّه ساوجبلاغ بخش كرج، شهرستان تهران 31 كيلومترى باختر كرج و كنار راه شوسه كرج به قزوين - تا آن‏كه گفته: - امامزاده دارد كه بناى آن قديمى است».
منتجب الدين رحمه اللَّه عليه در فهرست در ترجمه پسر - يعنى عبدالصمد - چنين گفته: «الرئيس عبدالصمد بن فخراور الهشجردي، دَيِّنٌ، فاضل».
و نيز مصنّف رحمه اللَّه عليه در آينده، جايى كه خواجگان و رؤساى شيعه را معرّفى مى‏كند (ص 223، س 3 و ص 227، چاپ اوّل، س 1-2) گفته: «دهخداى فخراور هشتوردى و پسرش جمال الدّين عبدالصمد غازى شهيد رحمة اللَّه عليه»؛ و از اين عبارت، مخصوصاً از توصيف او به كلمه «غازى» بر مى‏آيد كه وى از مجاهدان راه دين و مدافعان از حريم شريعت و آيين بوده است و از توصيف او به شهادت نيز اين مدّعا تأييد مى‏شود؛ ليكن سبب شهادت و كيفيّت آن را از جايى به دست نياورده‏ام و با كمال فحص از مظانّش، تا كنون به نتيجه‏اى كه مثبت باشد نرسيده‏ام.
همچنين نسبت به ترجمه فخراور پدر رئيس عبدالصمد مذكور، به ترجمه و شرح حالى در جايى بر نخورده‏ام؛ فقط در ديوان ابوعبداللَّه احمد بن محمّد بن على تغلبى دمشقى، معروف به ابن الخيّاط (متولّد به سال 450 و متوفّى به سال 517) قطعه‏اى ديده مى‏شود كه منطبق بر وى مى‏گردد و آن قطعه اين است: «و قال يجهو مستوفي الرّيّ، و اسمه فخراور (ص 153 نسخه مطبوعه در دمشق به تحقيق خليل مردم بك رئيس مجمع علمى عربى):

قُولَا لِفَخْراوَر قَوْلَ امْرى‏ءٍفي عِرْضِه عاثَ وَ فِي الرّيشِ راث‏
يا جَبَلَ اللُّؤم الثَّقيلِ الَّذِي‏لَيْسَ لَهُ في الصَّالِحاتِ انْبِعاث‏
ما كُنْتَ أَهْلاً لِرَجائي وَ لامِثْلُك في الْكُرْبَةِ مَن يُسْتَغاث‏
لكنّني كُنْتُ كَذِي جَوْعةٍحَلَّتْ لَهُ الْمَيْتَةُ بَعْدَ الثَّلاث».


نقض
784

قوّت مقاومت تتش نداشت، تن با برادر محمود داد به اصفهان، محمود به استقبال آمد و از اسب، يكديگر را در كنار گرفتند، هم در روز اُنر و بلكابك كه در خدمت بودند، بركيارق را در كوشك ميدان بازداشتند. در آن اتّفاق بودند كه بركيارق را ميل كشند، ناگاه محمود را آبله برآمد، توقّف كردند تا حال به چه رسد. محمود در هفته، فرمان يافت، بركيارق را بيرون آوردند و بر تخت نشاندند. درين حال، مؤيّد الملك بن نظامه از خوراسان در رسيد و به وقت كار وزير شد و بركيارق را نيز چندان آبله برآمد كه از او مأيوس شدند، چون شفا يافت، لشكر گرد كرد و به همدان آمدند و با تتش مصاف دادند در صفر سنه ثمان و ثمانين و اَربعمائه».
استاد فقيد اقبال آشتيانى رحمه اللَّه عليه در تاريخ عمومى و ايران (ص 340-341 چاپ شركت مطبوعات به سال 1318) در ترجمه مبسوط سلطان بركيارق، ضمن آنچه تحت عنوان «محاربات بركيارق با مدّعيان سلطنت» ياد كرده، اين عبارت را كه مربوط به محلّ بحث ماست، گفته است: «غير از تركان خاتون و پسرش محمود بركيارق در ابتداى سلطنت، گرفتار مدّعيانِ عديده شد كه يكى از مقتدرترين آن‏ها تاج الدّوله تتش، امير شام بود.
تتش پس از شنيدنِ خبر مرگ برادر، به مخالفت با برادرزاده قيام نمود. ابتدا حلب و انطاكيه و رُها را از دست اُمراى سلجوقى گرفت و حُكّام آن نواحى را مطيع خود ساخت، سپس به فتح موصل پرداخت و آن‏جا را از دستِ اميرِ عُقَيْلى آن بيرون آورد و ديار بكر و آذربايجان را هم مسخّر خود نمود؛ ليكن چون اُمراى حلب و رَها جانب بركيارق را گرفتند، تتش به مراجعت به شام مجبور گرديد.
بركيارق و عزّ الملك در تاريخ 17 ذى القعده 486 به بغداد آمدند و مقتدى خليفه، در 14 محرّم سال بعد، او را سلطان خواند و به او لقب ركن الدّين داد و اتّفاقاً روز بعد، خليفه مُرد و جانشين او مستظهر نيز سلطنت بركيارق را تصديق نمود.
در ماه جمادى الاُولى از اين سال، تتش به حلب حمله برد و اُمرايى را كه با بركيارق موافقت كرده بودند كشت و بار ديگر حلب و الجزيره و ديار بكر و آذربايجان و همدان را مسخّر نمود. و در همدان، فخر الملك ابوالفتح مظفّر، پسر ارشد خواجه نظام الملك، به خدمت او رسيد و تتش، نظر به ميل عامّه مردم به خاندان نظام الملكى، او را به وزارت خود برداشت.
بركيارق در شوّال 487 از راه موصل به جنگ عمّ خود تتش به كردستان آمد، ولى از تتش شكست خورد و به اصفهان گريخت. مردم اصفهان و طرفدارانِ برادرش محمود، مى‏خواستند بركيارق را كور كنند و محمود را به پادشاهى بردارند، ليكن از حسن اتّفاق، براى بركيارق محمود در اين تاريخ مريض و تركان خاتون نيز وفات يافته بود، محمود در همين ايّام مُرد و بركيارق از عذابى كه جهت او تهيّه شده بود رَست.
سلطنت بركيارق در اين تاريخ، سخت متزلزل بود؛ چه از طرفى تتش، قدرت فوق العاده حاصل كرده و مستظهر خطبه پادشاهى را به نام او مقرَرّ كرده بود و از طرفى ديگر عزّ الملك وزيرش، قبل از حركت سلطان به جنگ تتش در موصل وفات يافته و كسى كه بتواند امور پريشان او را سر و صورتى بخشد وجود نداشت.

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 398857
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به