789
نقض

تعليقه 69

حادثه معروف خط گرفتن از علماى اهل سنّت و بحث در عقايد مذهبى ميان حنيفيان و شافعيان و تبعيد ابوالفتوح اسفراينى‏

عماد كاتب در تواريخ آل سلجوق (ص 193-194) ضمن ترجمه حال سلطان مسعود و بيان وقايع سال پانصد و سى و شش گفته: «اميران حبشى حنفى مذهب كه بزرگان دربار سلطان مسعود سلجوقى بودند و نفوذ و قدرت در انجام امور سلطنتى داشتند، از آن جمله نجم الدّين رشيد جامه‏دار بود كه سرآمد همه ايشان به شمار مى‏رفت و جمال الدّين اقبال جاندار و شرف الدّين گردبازو و مسعود بلالى نيز در رديف او بودند. و از جمله اميرانى كه تالىِ آنان و در درجه دومِ عظمت و قدرت بودند، عماد الدّين صواب بود، و شمس الدّين كافور، و امين الدّين فَرج الدّووى و امثال و نظاير ايشان. و ايشان حنفيان متعصّبى بودند و به شافعيان، اذيّت و آزار مى‏نمودند و به هر بهانه‏اى كه مى‏توانستند علماى شافعى را مخذول و منكوب مى‏ساختند و به نفى بلد و تبعيدِ ايشان مى‏پرداختند و مى‏خواستند كه مذهب امام شافعى را از رونق و عظمت بيندازند. و رؤساى مذهب را در هر شهرى توهين و تحقير مى‏نمودند و از هيچ گونه بى‏احترامى و اهانت، خوددارى نمى‏كردند؛ از آن جمله ابوالفضايل بن المشّاط بود در رى، و ابوالفتوح اسفراينى بود در بغداد، و خجنديان بودند در اصفهان. و در اين امر، به اندازه‏اى افراط و تندروى نمودند كه جماعتى از شافعيان به مذهب حنفى در آمدند و مذهب شافعى را ترك كردند. از اين جماعت است قاضى عمدة الدّين ساوه‏اى».
نگارنده گويد: اين حادثه بقيّه دارد و در ترجمه قاضى عمدة الدّين ساوه‏اى كه در تعليقه خاصّى خواهد آمد، ذكر خواهد شد ان شاء اللَّه تعالى.
امّا ابوالفتوح اسفراينى؛ ذهبى در العبر تحت عنوان «سنة ثمان و ثلاثين و خمسمائة» گفته: «و فيها توفّي أبوالفتوح الإسفرايني محمّد بن الفضل بن محمّد، و يعرف أيضاً بابن المعتمد الواعظ المتكلّم، روى عن أبي الحسن بن الأخرم المديني، و وعظ ببغداد، و جعل شِعاره إظهار مذهب الأشعري، و بالغ في ذلك حتّى هاجت فتنة كبيرة بين الحنابلة و الأشعريّة، فاُخرج من بغداد فغاب مدّةً، ثمّ قدم و أخذ يثير الفتنة و يبثّ اعتقاده، و يذمّ الحنابلة، فاُخرج من بغداد و اُلزم بالإقامة ببلده، فأدركه الموت ببسطام في ذي الحجّة، و كان رأساً في الوعظ أوحد في مذهب الأشعري. له تصانيف في الاُصول و التصوّف. قال ابن عساكر: [هو] أجرأ مَن رأيتُه لساناً و جناناً، و أسرعهم جواباً، و أسلسهم خطاباً، لازمت حضور مجلسه فما رأيت مثله واعظاً ولا مذكّراً».
ابن جوزى در المنتظم (ج 10 نسخه مطبوعه، ص 106) ضمن ذكر وقايع سال پانصد و سى و هشت گفته: «و في هذه السنة قدم مع السلطان فقيه كبير القدر اسمُه الحسن بن أبي بكر النيّسابوريّ، و كان من أصحاب أبي حنيفة، و كانت له معرفة حسنة باللّغة، و فهم جيّد في المناظرة، و جالستُه مدّةً، و سمعت مجالسه كثيراً، فجلس بجامع القصر و جامع المنصور و أظهر السُّنّة، و كان يلعن الأشعري جهراً على المنبر و يقول: كن شافعيّاً و لا تكن أشعريّاً، و كن حنفيّاً و لا تكن معتزليّاً، و كن حنبليّاً و لا


نقض
788

علماى شيعه مذكور نيست و در كتابى از كتبِ ايشان مسطور نه. و بر اين اصلِ بد كه نهاده است، بارى تعالى را دروغ زن مى‏دارد بيرون از غفلت رسول صلى اللَّه عليه و آله و عايشه؛ چه نه حق تعالى گفته: (إنّا نَحْنُ نَزَّلْنا الذِّكْرَ وَ إنّا لَهُ لَحافِظُونَ)۱؛ معنى آن است كه: ما فرو فرستاديم قرآن را، و ما نگاهدارنده‏ايم آن را. پس عايشه جاهل باشد، و محمّد صلى اللَّه عليه و آله غافل، و خداى تعالى دروغ زن؛ نعوذ باللَّه من هذا المقال».

تعليقه 68

بساسيرى و قائم‏

بايد دانست كه قيام بساسيرى در زمان قائم خليفه عبّاسى بوده است و اين مطلب، مورد اتّفاق همه اهل فن از مورّخان و مترجمان است، بلكه خلاف آن از احدى - كائناً مِن كان - نقل نشده است. پس اين‏كه در نسخ نقض به جاى «قائم» در موارد ذكر آن «مقتدر» ضبط شده است، به طور قطع و بدون هيچ شكّ و ترديد، ناشى از اشتباه و سهو القلم است، يا از ناحيه مصنّفِ بعض فضايح الرَّوافض. و شيخ عبدالجليل رحمه اللَّه عليه نيز نظر به آن‏كه در اصلِ اين مدّعا ترديد نداشته، ليكن نام خليفه عبّاسى كه قائم است يا غير او در نظرش نبوده و به مراجع لازم نيز مراجعه نكرده و در جواب كلام معترض، مطابق نقل او جواب داده است و يا نويسندگان نُسَخ، در همه موارد، مرتكب اين اشتباه شده‏اند؛ خدا مى‏داند!
محدّث قمى رحمه اللَّه عليه در تتمّة المنتهى (ص 332) تحت عنوان «ذكر أيّام خلافت القائم بأمر اللَّه عبداللَّه بن القادر» گفته: «در ماه ذيقعده سنه 422 كه قادر از دنيا رخت كشيد، پسرش عبداللَّه القائم بأمر اللَّه به جاى پدر نشست. و گفته شده كه: او در بين خلفا امتيازى داشت به احسان و عدل و صدقات و قضاى حاجات؛ و پيوسته امر خلافت به او مستقيم بود تا آن كه ارسلان تركىِ بساسيرى، او را مأخوذ داشت و به عانه بُرد و حبس كرد. قائم، قصّه خود را نوشت و به جانب مكّه فرستاد تا به كعبه آويختند، پس طغرل بيك، به جهت انتصار خليفه، با ارسلان طرف شد و او را بكشت و خليفه را مكرّماً به جاى خود برگردانيد. ارسلان مذكور، ابتدا مملوك بهاءالدّوله پسر عضدالدّوله ديلمى بوده و كم كم كار او بالا گرفت و بزرگ شد و رشته امورات و تدبير مملكتى با او شد و به اسم او در منابر عراق و غيره، خطبه مى‏خواندند و ملوك از او وحشت داشتند تا آن‏كه طغرل بيك، او را در سنه 451 بكشت. و نقل شده كه: چون بساسيرى - يعنى ارسلان تركى - بر بغداد استيلا يافت، حىّ على خير العمل را [در اذان ]زياده كرد و خانه خليفه را غارت كرد، و عمارتى عالى بر قبر منوّر امامَيْن هُمامَيْن - حضرت هادى و عسكرى عليهما السلام - در سامرّه بنا نهاد. در وجه تسميه بساسيرى گويند: چون ارسلان، غلام يكى از بزرگان فَسا بوده و اهل فارس، اهل فَسا را بساسيرى گويند؛ به مناسبت آن‏كه فسا در اصل بسا است، و سير به معنى زمين است - مانند گرمسير - و در كتب عربيّه مردم فسا را فَسَوى گويند».

1.حجر /۹

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 398822
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به