793
نقض

عليهم، ففرّق جمعهم، و قتل عمرو بن عبداللَّه الجمحي. قال: ثمّ أبصر رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله جماعة من مشركي قريش فقال لعليّ: احمل عليهم، فحمل عليهم، ففرّق جماعتهم، و قتل شيبة بن مالك أحد بني عامر بن لؤيّ، فقال جبرئيل: يا رسول اللَّه، إنّ هذه للمواساة، فقال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله: إنّه منّي و أنا منه، فقال جبرئيل: و أنا منكما. قال: فسمعوا صوتاً:

لا سيف إلّا ذو الفقارو لا فتى إلّا عليّ»
مجلسى رحمه اللَّه عليه در تاسع بحار از عيون الأخبار صدوق رحمه اللَّه عليه نقل كرده (613): «إنّ العلماء قد أجمعوا على أنّ جبرئيل قال يوم اُحد: يا محمّد، إنّ هذه لهي المواساة... تا آخر حديث منقول از كاظم عليه السلام» و احاديث در باب مواسات، بسيار است.

تعليقه 73

حديث منزلت و اُخوّت‏

بايد دانست كه هر يك از اين دو حديث، متواتر در ميان مسلمين و مورد قبول فريقينِ خاصّه و عامّه است. از اين روى، در باب هر يك به نقل تحقيق بسيار مختصرى كه علّامه مجلسى رحمه اللَّه عليه كرده اكتفا مى‏كنيم.
علّامه مجلسى رحمه اللَّه عليه در حقّ اليقين (ورق 46 چاپ معتمدى - خلاصه شده) گفته: «فصل دوم، در حديث منزلت است و آن از طرف عامّه و خاصّه، متواتر است. و ما به الاشتراك همه آن است كه حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله در مواطن بسيار، به حضرت امير عليه السلام فرمود كه: أنت منّي بمنزلة هارونَ مِن موسى. و در اكثر روايات، اين تتمّه را دارد: إلّا أنّه لا نبيّ بعدي. يعنى: تو از من به منزله هارونى از موسى، مگر آن كه پيغمبرى نيست بعد از من.
و ما در اين مقام اكتفا مى‏نماييم به چند حديث كه در صحاح ايشان موجود است؛ چنان كه صاحب جامع الاُصول از صحيح بخارى و صحيح مسلم و صحيح ترمذى روايت كرده است از سعد بن اَبى وقّاص، كه حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله در غزوه تبوك، على عليه السلام را در مدينه گذاشت. على عليه السلام گفت: يا رسول اللَّه! مرا در ميان زنان و اطفال مى‏گذارى؟ حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله فرمود كه: آيا راضى نيستى كه از من به منزله هارون باشى از موسى؟
و در روايت ترمذى گفت: غير آن كه نيست پيغمبرى بعد از من.
و در صحيح مسلم باز روايت كرده است مجموع اين روايت را... امّا در وجه استدلال به اين حديث متواتر بر امامت آن حضرت، به چند وجه، تقرير آن مى‏توان كرد:
اوّل: آن كه ظاهر منزلت، عموم است به حسب عرف، خصوص هرگاه بعضى از منازل را استثنا كنند كه در اين صورت، صريح مى‏شود در عموم در بقيّه افراد مستثنى منه. پس اين كلام، دلالت مى‏كند بر اين كه جميع نسبت‏ها كه در ميان موسى و هارون بود، بايد كه در آن، حضرت باشد به غير پيغمبرى؛ و اين معلوم است كه از جمله نسبت‏ها خلافت بر اُمّت بود، چنان‏چه گفت كه: اُخلفني في


نقض
792

الحنفيّة، و صلب باقي الرّؤوس حول الكوفة، فلمّا ورد الكتاب على محمّد قرأه على أهل بيته، فحمدوا اللَّه و صاموا له شكراً، و أمر محمّد أن تصلب الرّؤوس خارج الحرم، فمنعه عبداللَّه بن الزّبير، فدفنت».
پس آنچه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته كه: «شرحبيل، مشير معاويه بوده است در قتل امام حسن مجتبى عليه السلام»؛ اگر درست باشد، با شُرَحْبيل بن ذى الكلاع حِميرىِ مقتول در سال 67 منطبق تواند بود، نه با شُرَحْبيل بن حَسَنه، و نه با شُرحَبْيل بن السّمط؛ با توجّه به اين كه وى از زمان پدرش در آغاز امر، دشمن اميرالمؤمنين عليه السلام بوده و در آخر عمر نيز از هواخواهان عبيداللَّه بن زياد بوده است. هذا ما عندي، و اللَّه هو العالمُ بحقيقة الحال.

تعليقه 71

غزوه اُحد و قضيّه صُؤاب‏

مفيد رحمه اللَّه عليه در ارشاد ضمن ذكر غزوه اُحد گفته: «قال: فجاء أبوسفيان إلى أصحاب اللواء فقال: يا أصحاب الألْويَة! إنّكم قد تعلمون أنّما يؤتى القوم من قبل ألْويَتهم، و إنّما اُوتيتم يوم بدر من قبل ألْويَتكم؛ فإن كنتم ترون أنّكم قد ضعفتم عنها فادفعوها إلينا نكفكموها. قال: فغضب طلحة بن أبي طلحة و قال: ألنا تقول هذا؟! و اللَّه لأوردنّكم بها اليوم حياض الموت. و كان طلحة يسمّى كبش الكتيبة. قال: فتقدّم و تقدّم عليّ بن أبي طالب، فقال عليّ: من أنت؟ قال: أنا طلحة بن أبي طلحة، أنا كبش الكتيبة. قال: فمن أنت؟ قال: أنا عليّ بن أبى طالب بن عبدالمطّلب. ثمّ تقاربا، فاختلف بينهما ضربتان، فضربه عليّ بن أبي طالب عليه السلام ضربة على مقدّم رأسه، فَبَدَرت عيناه، فصاح صيحةً لم يسمع مثلها قطّ، و سقط اللّواء من يده، فأخذه أخ له يقال له مصعب، فرماه عاصم بن ثابت بسهم فقتله، ثمّ أخذ اللّواء أخ له يقال له عثمان، فرماه عاصم أيضاً بسهم فقتله، فأخذه عبد لهم يقال له صؤاب - و كان من أشدّ الناس - فضرب عليّ عليه السلام يده فقطعها، فأخذ اللّواء بيده اليسرى، فضربه عليّ عليه السلام على يده اليسرى فقطعها، فأخذ اللّواء على صدره و جمع يديه و هما مقطوعتان عليه، فضربه عليّ عليه السلام على اُمّ رأسه فسقط صريعاً، فانهزم القوم، و أكبّ المسلمون على الغنائم (إلى آخر ما قال)».
نگارنده گويد: صؤاب - به ضمّ صاد مهمله و به همزه بعد از آن، بر وزن غُراب - از اعلام و اَسماى عرب است كه مردان، خود را به آن مى‏ناميده‏اند و از اين‏جا است كه فيروزآبادى در قاموس در مادّه «ص أ ب» گفته: «و نبيه بن صؤاب تابعيٌّ». و زبيدى در شرح عبارت گفته: «صؤاب، بر وزن غُراب است». پس اين عبد با آن كه حبشى بوده است، به اين اسم، موسوم بوده است؛ بنابر آنچه نقل شد.

تعليقه 72

مواسات اميرالمؤمنين عليه السلام‏

طبرى گفته است (ص 17، ج 2، چاپ اوّل): «حدّثنا أبو كريب قال: حدّثنا عثمان بن سعيد قال: حدّثنا حبان بن عليّ، عن محمّد بن عبيداللَّه بن أبي رافع، عن أبيه، عن جدّه قال: لمّا قتل عليّ بن أبي طالب أصحاب الألوية أبصر رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله جماعة من مشركي قريش فقال لعليّ: احمل عليهم، فحمل

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 430521
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به