محمّد شهرستانى است كه در كتاب ملل و نحل در اثناى بيان احوال يهود گفته است كه: «امر پيغمبرى مشترك بود ميان موسى و برادرش هارون. چون موسى عليه السلام گفت: (وَ أشْرِكْهُ فى أمْرى)۱، پس هارون، وصىّ موسى بود. و چون هارون در حيات موسى فوت شد منتقل شد وصايت به يوشع به امانت، كه برساند به شبر و شبير اولاد هارون بر سبيل استقرار؛ زيرا كه وصايت و امامت، گاه مستقرّ مىباشد و گاه مستودع».
ششم: آن كه در خصوص غزوه تبوك، حضرت امير عليه السلام را خليفه كرد بر مدينه و عزلش، معلوم نشد، پس بايد كه بعد از وفاتش نيز خليفه باشد. و اگر از اين منازل و مراتب، همه تنزّل كنيم، در اين شكّ نيست كه دلالت بر نهايت قرب و محبّت و اختصاص مىكند. پس بر صاحب منزلت هارونى و اُخوّت روحانى و اختصاص جسمانى و قرابت نسبى، با مناقب جليله كه بر عالميان ظاهر است، كسى را كه هيچ جهتى از جهات نداشته باشد به غير از اَسنّيّت در كفر - كه عين نقص است - و شائبه كمال در او نيست، مقدّم داشتن، عين خطاست و نزد هيچ عاقل روا نيست؛ و اللَّه الهادى إلى سواء السبيل.
حديث اُخوت
و نيز مجلسى رحمه اللَّه عليه در همان كتاب (ورق 53) گفته: فصل چهارم، در بيان اختصاص حضرت امير عليه السلام است به حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله در اُخوّت و همراز بودن و ساير امور. و در آن، چند مطلب است؛ مطلب اوّل: اُخوّت است. ابن عبدالبرّ در استيعاب از ابن عبّاس روايت كرده است كه: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله با على عليه السلام گفت: تو از من به منزله هارونى از موسى، برادر منى و مصاحب منى.
و از ابى الطُّفَيْل روايت كرده است كه: چون عمر، محتضر شد، خلافت را به شورا قرار داد در ميان على عليه السلام و عثمان و طلحه و زبير و عبدالرّحمن و سعد. پس حضرت امير عليه السلام به ايشان گفت: شما را به خدا سوگند مىدهم، كه آيا در ميان شما به غير از من كسى هست كه حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله برادرى در ميان او و خود قرار داده باشد در وقتى كه مسلمانان را با يكديگر برادر كرد؟ گفتند: نه.
پس ابن عبدالبَرّ گفته است كه: از وجوه بسيار روايت كردهاند كه على عليه السلام مىگفت كه: من بنده خدا و برادر رسول اويم؛ و اين سخن را به غير من كسى نمىگويد مگر بسيار دروغ گويى.
و قصّه مؤاخات، از متواترات است. و ابن حنبل در مسند به شش سند روايت كرده است از جمعى. و ابن مَغازلى به هشت سند روايت كرده است. و ابن صبّاغ مالكى، در فصول مهمّه از ابن عبّاس روايت كرده است. و حاصل همه آن است كه حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله برادر گردانيد هر يك از مهاجر و انصار را با كسى كه در سعادت يا شقاوت، نظير او بود؛ چنانكه ابوبكر را با عمر، و عثمان را با عبدالرّحمن بن عوف، و طلحه را با زبير، و سلمان را با ابوذر، و همچنين ساير صحابه را برادر گردانيد و حضرت امير عليه السلام را با كسى برادر نكرد. حضرت امير عليه السلام گريان شد. حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله فرمود: من تو را از براى خود گذاشتم. پس دست او را گرفت و بلند كرد و گفت: على از من است و من از اويم؛ و او از من، به منزله هارون است از موسى.
و مضامين اين اخبار، صريحاند در آن كه آن حضرت ممتاز بود از ميانِ ساير صحابه و به غير