797
نقض

نموده‏اند، معذور مى‏دارند و از اهل استحقاق ثواب مى‏دانند و مى‏گويند كه: ايشان مجتهد بوده‏اند و در وقايعى كه از ايشان وقوع يافته، اجتهاد نموده‏اند. غايةُ ما في الباب، آن است كه ايشان در آن اجتهاد، مُخطى بوده‏اند و على عليه السلام سالكِ مسالك صواب؛ و مجتهد مُخطى را يك ثوابْ حاصل است و مجتهد مصيب را دو ثواب.
بر ارباب عرفان و اصحاب بصيرت و ايقان، پوشيده نيست كه ايشان را رتبه اجتهاد - كه استنباط و استخراج فروع از اصول است - نبوده و مقاتله ايشان، نه از روى اجتهاد، بلكه از غايت مكابره و عناد بوده، و بر تقدير تسليم اجتهاد و خطا در آن مى‏گوييم: خطاىِ ايشان نه تنها در فروع واقع شده، بلكه در اصل ايشان نيز خطا واقع است - تا آن كه گفته: - و از جمله مقالات واهيه فاسده ايشان، آن است كه معاويه طاغى را - كه قبايح و رذائل او متجاوز از حدِّ اِحصا و خارج از حيطه استقصا است - با آن كه ظالم و باغيش مى‏خوانند، اكثر اَجلّه ايشان، تجويز لعن او نمى‏كنند و جايز اللّعنش نمى‏دانند و مى‏گويند: در لعن او توقّف داريم. و حال آن كه معنى لعن نيست مگر بُعد و دورى از رحمت الهى؛ و شكّ نيست كه كسى كه متّصف به آن صفات ذميمه و قبيحه باشد - كه او به آن‏ها متّصف بوده است - از رحمت ربّانى دور و از سعادت قُرب درگاه سبحانى محروم و مهجور است و آيه (ألا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظّالِمينَ)۱ در اين باب، دليلى قاطع است. و احاديث وارده از پيغمبر در ذمّ او و پدرش ابوسفيان، بر اين امر، برهانى است ساطع؛ و نِعْمَ ما قال فيه العارفُ الغزنوي قدس سره؛ (شعر):

داستان پسر هند مگر نشنيدى‏كه از او و سه كس او به پيمبر چه رسيد
او به ناحق حقِ داماد پيمبر بستدپسر او سر فرزند پيمبر ببريد
پدر او دُرِ دندان پيمبر بشكست‏مادر او جگر عمّ پيمبر بمكيد
بر چنين قوم تو لعنت نكنى شرمت بادلَعَنَ اللَّه يزيداً و على آل يزيد».

تعليقه 76

مفاخرت اميرالمؤمنين به قطعه ابياتى كه سروده‏

اين كه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته:

«سبقتكُم إلى الإسلام طرّاًغلاماً ما بلغت أوان حلمي»
اين بيت از جمله ابياتى است كه در كتبِ معتبره از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل شده، كه در جوابِ مفاخره معاويه با آن حضرت سروده است و در ديوانِ منسوب به آن حضرت (ص 414- 415 شرح ديوان ميبدى) به اين ترتيب ذكر شده است: «خطاب عتاب‏آميز امير به معاويه و مفاخرت به مناقب عاليه:

محمّد النّبيّ أخي و صِهْري‏و حمزةُ سيّد الشهداءِ عمّي‏
و جعفرٌ الّذي يُضْحي و يُمْسي‏يَطير مع الملائكة ابن اُمّي‏
و بنت محمّدٍ سكني و عرسي‏مشوبٌ لحمها بدمي و لحمي‏
و سبطا أحمدٍ وَلَداي منهافمن منكم لهُ سهم كسهمي‏
سبقتكُمُ إلى الإسلام طرّاًغلاماً ما بلغت أوان حلمي‏
و أوجب لي ولايته عليكم‏رسول اللَّه يوم غدير خُمّ‏
وأوصاني النّبيّ على اختيارٍلاُمّته رضىً منكم بحكمي‏
ألا مَن شاء فليؤمن بهذاوإلّا فَلْيَمُت كمداً بغمّ‏
أنا البطل الّذي لَم تنكروه‏ليوم كريهةٍ و ليوم سِلم».
و ميبدى در شرح ديوان (ص 415) بعد از ترجمه اشعار گفته: «گويند معاويه به مرتضى نوشت: يا أبا الحسن، إنّ لي فضائل كثيرةً: كان أبي سيّداً في الجاهليّة، و صهرَ رسول اللَّه، و أنا كاتب الوحي و خال المؤمنين. و مرتضى، اين ابيات در جوابِ او نوشت».

1.هود /۱۸


نقض
796

حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله نظيرى و شبيهى كه شايسته برادرى او باشد نبود. پس بايد در امامت و رياست نيز، شبيه آن حضرت بوده باشد.
و در مسند احمد به چند سند از جابر انصارى روايت كرده است كه حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله گفت: ديدم كه بر در بهشت نوشته بودند به دو هزار سال پيش از آن كه حق تعالى آسمان‏ها را خلق كند: محمّد رسول خدا است. و على، برادر رسول خدا است».

تعليقه 74

ولايت و وصايت اميرالمؤمنين‏

چون «ولىّ خدا و وصىّ مصطفى بودن اميرالمؤمنين على عليه السلام» سراسر كتاب، در آن باب است؛ پس حاجتى نيست كه بابى جداگانه براى آن منعقد كنيم.
امّا مأخذ اَشعار؛ علم الهدى رحمه اللَّه عليه در كتاب فصول مختاره (ج 1، ص 6، چاپ دوم نجف) - كه از العيون و المحاسن شيخ بزرگوار مفيد رحمه اللَّه عليه اختيار كرده است - گفته: «وحدّثني الشيخ - أدام اللَّه عزّه - قال: و حدّث عن الحسن بن زيد قال: حدّثني مولاي قال: كنتُ مع زيد بن عليّ صلى اللَّه عليه و آله بواسط، فذكر قوم أبابكرٍ و عمر و عليّاً عليه السلام، فقدّموا أبابكر و عمر عليه، فلمّا قاموا قال لي زيد: قد سمعت كلام هؤلاء، و قد قلت أبياتاً فادفعها إليهم، و هي:

و من فضّل الأقوام يوماً برأيه‏فإنّ عليّاً فضّلته المناقب».
(تا آخر چهار بيت ديگر)

تعليقه 75

اختلاف مسلمانان در حكم آنان كه با على عليه السلام مخالف بوده‏اند يا با او جنگ نموده‏اند

اين كه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته: «امّا آنچه گفته است: تا على به چندين قتال و قتل اهل قبله مبتلا شد - تا به اين گفتار او در يك صفحه بعد: - و امّا به مذهب مسلمانان، حرب با على حرب است با مصطفى؛ بدين اشارت كه فرموده است كه: يا عليّ، حربك حربي، و سلمك سلمي»؛
قاضى شوشترى رحمه اللَّه عليه در مجالس المؤمنين در ترجمه عمّار گفته: «تنبيه: از جمله غرائب مقالات واهيه و معتقدات فاسده اهل خلاف، آن است كه جماعت باغيه طاغيه اهل جمل را كه با اميرالمؤمنين مقاتله و محاربه نمودند و به دست ملازمان ركاب ولايت انتساب - شَكَرَ اللَّهُ مَساعيهم - مقتول شدند، شهدا مى‏خوانند و زيارتِ قبور ايشان را از جمله مستحبّات مى‏دانند، با آن كه قائل‏اند به آن كه جماعت معهوده، اهل بغى بوده‏اند و از طريق حق، عدول و انحراف نموده‏اند. و در صحّت حديثِ «يا عليّ، حَرْبُكَ حَرْبي، و سِلْمُكَ سِلْمي» شكّ و شبهه ندارند و خبرِ هدايت اثرِ «علىّ مع الحقّ، و الحقّ معه» را از جمله صحاح اخبار مى‏شمارند.
و عجب‏تر آن كه رؤساى اين جماعت را كه طلحه و زبير و عايشه‏اند، بلكه معاويه را نيز كه رأس و رئيس قاسطان و سر حلقه اهل بغى و طغيان است، در مخالفت و مقاتله كه با حضرت مرتضوى

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 398834
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به