حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله نظيرى و شبيهى كه شايسته برادرى او باشد نبود. پس بايد در امامت و رياست نيز، شبيه آن حضرت بوده باشد.
و در مسند احمد به چند سند از جابر انصارى روايت كرده است كه حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله گفت: ديدم كه بر در بهشت نوشته بودند به دو هزار سال پيش از آن كه حق تعالى آسمانها را خلق كند: محمّد رسول خدا است. و على، برادر رسول خدا است».
تعليقه 74
ولايت و وصايت اميرالمؤمنين
چون «ولىّ خدا و وصىّ مصطفى بودن اميرالمؤمنين على عليه السلام» سراسر كتاب، در آن باب است؛ پس حاجتى نيست كه بابى جداگانه براى آن منعقد كنيم.
امّا مأخذ اَشعار؛ علم الهدى رحمه اللَّه عليه در كتاب فصول مختاره (ج 1، ص 6، چاپ دوم نجف) - كه از العيون و المحاسن شيخ بزرگوار مفيد رحمه اللَّه عليه اختيار كرده است - گفته: «وحدّثني الشيخ - أدام اللَّه عزّه - قال: و حدّث عن الحسن بن زيد قال: حدّثني مولاي قال: كنتُ مع زيد بن عليّ صلى اللَّه عليه و آله بواسط، فذكر قوم أبابكرٍ و عمر و عليّاً عليه السلام، فقدّموا أبابكر و عمر عليه، فلمّا قاموا قال لي زيد: قد سمعت كلام هؤلاء، و قد قلت أبياتاً فادفعها إليهم، و هي:
و من فضّل الأقوام يوماً برأيهفإنّ عليّاً فضّلته المناقب».
(تا آخر چهار بيت ديگر)
تعليقه 75
اختلاف مسلمانان در حكم آنان كه با على عليه السلام مخالف بودهاند يا با او جنگ نمودهاند
اين كه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته: «امّا آنچه گفته است: تا على به چندين قتال و قتل اهل قبله مبتلا شد - تا به اين گفتار او در يك صفحه بعد: - و امّا به مذهب مسلمانان، حرب با على حرب است با مصطفى؛ بدين اشارت كه فرموده است كه: يا عليّ، حربك حربي، و سلمك سلمي»؛
قاضى شوشترى رحمه اللَّه عليه در مجالس المؤمنين در ترجمه عمّار گفته: «تنبيه: از جمله غرائب مقالات واهيه و معتقدات فاسده اهل خلاف، آن است كه جماعت باغيه طاغيه اهل جمل را كه با اميرالمؤمنين مقاتله و محاربه نمودند و به دست ملازمان ركاب ولايت انتساب - شَكَرَ اللَّهُ مَساعيهم - مقتول شدند، شهدا مىخوانند و زيارتِ قبور ايشان را از جمله مستحبّات مىدانند، با آن كه قائلاند به آن كه جماعت معهوده، اهل بغى بودهاند و از طريق حق، عدول و انحراف نمودهاند. و در صحّت حديثِ «يا عليّ، حَرْبُكَ حَرْبي، و سِلْمُكَ سِلْمي» شكّ و شبهه ندارند و خبرِ هدايت اثرِ «علىّ مع الحقّ، و الحقّ معه» را از جمله صحاح اخبار مىشمارند.
و عجبتر آن كه رؤساى اين جماعت را كه طلحه و زبير و عايشهاند، بلكه معاويه را نيز كه رأس و رئيس قاسطان و سر حلقه اهل بغى و طغيان است، در مخالفت و مقاتله كه با حضرت مرتضوى