807
نقض

خمسمائه، وفات امير عزّالدين صتماز بود بديهى در يك مرحله از همدان».
امّا امير قايماز حرامى مُشارٌ اِليه در ص 130 و 418؛ گويا پدر امير صاتماز مذكور است، ليكن ترجمه حالش را بيش از اين به دست نياورده‏ام.

تعليقه 86

تنبيه بر اشتباهى درباره اَعمش‏

اين كه مصنّف رحمه اللَّه عليه اعمش را از ياوران عهد اميرالمؤمنين شمرده، اشتباه است و گمان مى‏رود كه تحريف از اسمى ديگر شده و يا مصنّف رحمه اللَّه عليه اشتباه كرده است؛ زيرا مراد از «اعمش» سليمان بن مهران كوفى است كه مولاى بنى اسد بوده، ابن خلّكان در ترجمه او گفته: «كان ثقة عالماً فاضلاً، و كان أبوه من دنباوند، قدم الكوفة و امرأته حامل بالأعمش، فولدته بها. قال السّمعاني: و هو لا يعرف بهذه النسبة، بل يعرف بالكوفي، و كان يقارن بالزهري في الحجاز، و رأى أنس بن مالك و كلّمه؛ لكنّه لم يرزق السماع عليه، و ما يرويه عن أنس فهو إرسال أخذه عن أصحاب أنس. و روى عن عبداللَّه ابن أبي أوفى حديثاً واحداً، و لقي كبار التابعين. و روى عنه سفيان الثوري، و شعبة بن الحجّاج، و حفص بن غياث، و خلق كثير من أجلّة العلماء - إلى أن قال: - و مولده سنة الستّين للهجرة. و قيل: إنّه وُلد يوم مقتل الحسين رضى اللَّه عنه، و ذلك يوم عاشوراء سنة إحدى و ستّين، و كان أبوه حاضراً مقتل الحسين... إلى آخر ما قال».
پس اَعمش را در عداد ياوران اميرالمؤمنين عليه السلام نمى‏توان شمرد؛ به جهت فاصله زمان. و محتمل است كه اصل «أعين» بوده است و مراد «أعين بن ضبيعه مجاشعى» باشد كه به دستور اميرالمؤمنين عليه السلام براى دفع فتنه عبداللَّه حضرمى - فرستاده معاويه به بصره - رفته بود و در آن‏جا به دست اشرار و اوباش ابن الحضرمى غيلةً كشته شده است؛ واللَّه أعلم.
و عيادت ابوحنيفه از اعمش، در تعليقه ديگرى از اين تعليقات، ذكر خواهد شد اِن شاء اللَّه تعالى.

تعليقه 87

در رُواة و ثقات ائمه عليهم السلام‏

ابوبصير؛ بايد دانست كه ابوبصير در ميان راويان اخبار شيعه، غالباً بر دو نفر اطلاق مى‏شود كه هر دو در نهايت عظمت و جلالت هستند؛ يكى مرادى، و ديگرى اسدى. و علماى اعلام در اين‏باره به بيانات مفصّلى پرداخته‏اند، به طورى كه اين مقام، گنجايش نقل حتّى اشاره به موارد تفصيلى آن‏ها را ندارد؛ اينك به اختصار، به نقل كلام جامع و مانعى مى‏پردازيم.
محدّث قمى رحمه اللَّه عليه در هدية الأحباب گفته: «ابو بصير ليث بن البخترىّ المرادى، از اصحاب اجماع و حواريّين حضرت باقر و صادق عليهما السلام معدود شده، جميل بن درّاج روايت كرده از حضرت صادق عليه السلام كه فرمود: بشّر الْمُخْبِتينَ بالجنّة؛ بُرَيْد بن معاوية الْعِجْلي، و أبو بصير ليث بن البختريّ المرادي، و محمّد بن مسلم، و زرارة أربعة نجباء، اُمناء اللَّه تعالى على حلاله و حرامه، لولا هؤلاء لانقطعت آثار النّبوّة و


نقض
806

كاتب در تواريخ آل سلجوق (ص 196) بعد از ذكر رضي الدين ابو سعد مستوفىِ سلطان مسعود و شرح حال او گفته: «و كان نائبه كمال الدين أبو الرَّيّان الإصفهاني من تلاميذ عمّي العزيز و غلمانه، و لم يكن أعرف منه بقانون الاستيفاء في زمانه، لكنّه كان خالياً من الأدب عالياً مع نقصه في أكمل الرُّتب، و هو صورة بلا معنى، و حسن بلا حُسنى، و برق بلا وابل، و طول بلاطائل».
و اين شخص همان است كه بعد از قتل كمال الدين ثابت قمى رحمه اللَّه عليه مستوفى شده، ليكن بعد از يك ماه؛ زيرا بعد از مستوفى مهذّب ابو طالب اين امر صورت گرفته و اين شخص بعد از سلطان مسعود، در دربار سلطان محمّد سلجوقى نيز منصب نيابت استيفا را داشته و از جمله رجال بزرگ و اصحاب نظر و ارباب شور در امور مهمّ به شمار مى‏رفته است؛ حتّى در محاصره بغداد، هنگامى كه سلطان محمّد با اُمرا و رجال دربارش، درباره حمله بر لشكر خليفه و ورود به شهر مشورت مى‏كند، عماد كاتب عدّه‏اى را از آنان نام برده [است‏].

تعليقه 85

عزّ الدين صاتماز بن قايماز حرامى‏

اين كه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته: «در اين تاريخ كه اين نقض مى‏نويسم، متالى رسيده از قم كه مُقْطع قم امير غازى عادل صاتماز بن قايماز الحرامى به قم فرستاده است»؛
مراد «عزّالدين ستماز بن قايماز حرامى» است كه در تواريخ سلاجقه عماد كاتب و اخبار الدولة السلجوقيّه صدر الدين ابوالحسن على، به سين ذكر شده است؛ ليكن از ملاحظه بعضى نُسخ خطّى عماد كاتب بر مى‏آيد كه به صاد هم مى‏نوشته‏اند، چنان‏كه در ذيل صفحه 249 نسخه چاپى، نقل صورت نسخه را به صاد نيز كرده است.
بلكه از ملاحظه تاريخ راحة الصُّدور بر مى‏آيد كه اين نام را فقط به صاد مى‏نوشته‏اند. و عبارت او در موضع اوّل اين است: «چو سلطان محمّد از دنيا برفت، موفّق گردبازو از جمله امراى قوى‏تر بود و ناصرالدين آقش و عزّالدين صتماز و اتابك اياز، از مهتران بودند، در كار سلطنت با هم مشورت كردند و دانشق ساختند، قرار افتاد كه اينانج را از رى بخوانند و به استصواب رأى او كار كنند. چون بيامد، رأى بر سلطان سليمان قرار گرفت - تا آن كه گفته: - سلطان سليمان، دوازدهم ربيع الأوّل سنه خمس و خمسين و خمسمائه، به دار الملك همدان رسيد و بر تخت سلطنت نشست».
و عبارت او در موضع سوم، ضمن ذكر وقايع زمان سلطنتِ سلطان ارسلان ابن طغرل اين است: «و سلطان عالم و اتابك اعظم، در آخر سنه خمس و اوّلِ سنه ستٍ‏ّ و خمسين و خمسمائه، از ساوه به اصفهان رفتند در فصل زمستان، و امير عزّالدين صتماز والى بوده».
و تاريخ وفات او را در موضع آخر چنين ضبط كرده است: «روز يكشنبه آخر ماه ذى الحجّه از سنه ستّين و خمسمائه، خداوند عالم و اتابك اعظم و امراى دولت، از همدان حركت كردند به جانب رى، و به مرحله كوشك باغ فرود آمدند و در يكشنبه چهاردهم محرّم سنه اِحدى و ستّين و

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 402290
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به