محمّد بن يعقوب الكلينى؛ ترجمه اين بزرگوار، نظر به شهرت جلالت و عظمتش؛ مستغنى از شرح و بيان است.
علىّ بن يقطين الأسدى الكوفىّ البغدادى؛ قاضى نور اللَّه شوشترى - أنارَ اللَّه برهانَه - در مجالس المؤمنين (ص 387-390، ج 1، چاپ اسلاميّه به سال 1375 هجرى قمرى) گفته: «عليّ بن يقطين الأسديّ الكوفي ثمّ البغدادي، از جمله بزرگزادگان عراق عرب است. و يقطين در خدمت ابى العبّاس سفّاح و ابوجعفر منصور دوانيقى مىبود و مع هذا شيعى امامى مذهب بود و همچنين پسر او در خدمت عبّاسيّه وزير صاحب جاه بود و اموال بسيار به خدمت امام جعفر و امام موسى عليهما السلام مىفرستاد.
در خلاصه مذكور است كه او از حضرت امام جعفر صادق عليهما السلام يك حديث روايت نموده و از حضرت موسى كاظم عليه السلام روايات بسيار دارد. و ثقه و جليل القدر بود و او را منزلت عظيم نزد حضرت امام موسى كاظم عليه السلام بود. و در ميان طايفه اماميّه بزرگوار بود. و شيخ ابو عمرو كشّى، به اسناد خود روايت نموده كه: بسيار بوده كه علىّ بن يقطين، صد هزار درهم تا سيصد هزار درهم، به رسم تحفه، به خدمت آن حضرت مىفرستاد و آن حضرت آن را به فقراى شيعه و اهل و عيال خود قسمت مىنمود. و اَيضاً روايت نموده كه: در وقتى كه آن حضرت سه پسر يا چهار پسر خود را - كه از جمله آنها حضرت امام رضا عليه السلام - بود كدخدا مىساختند، به علىّ بن يقطين كتابتى نوشتند كه مَهْرِ آنها را بر تو حواله نمودم. پس علىّ ين يقطين، به وكلاى خود امر نمود تا اسباب و امتعهاى كه در سر كار او بود فروختند و مقدار مَهْر آنها را با سه هزار دينار ديگر از براى طعام عروسى مهيّا ساخته، به خدمت آن حضرت فرستاد و مجموع آن، سيزده هزار دينار بود.
و ايضاً از اسماعيل بن سلام و ديگرى روايت نموده كه گفتند: علىّ بن يقطين ما را نزد خود طلبيد و گفت: دو راحله خريدارى كنيد و راه مدينه پيش گيريد. آنگاه بعضى از اموال و كتابات به ما داد كه آنها را به حضرت امام موسى عليه السلام برسانيم و وصيّت نمود كه محترز باشيد از آن كه كسى بر حال شما اطلّاع يابد. آنگاه به كوفه در آمديم و راحله به هم رسانيديم و زاد راه برداشتيم و از كوفه بيرون آمده و راه مدينه پيش گرفتيم و چون به بطن رمله رسيديم، راحلههاى خود را بستيم و علف پيش ايشان نهاديم و خود نشستيم كه چيزى بخوريم. در آن اثنا سوارى از دور پيدا شد، نيزه شاكرى بر دست؛ و چون نزديك شد، ديديم كه حضرت امام موسى عليه السلام است. پس از جاى خود برجستيم و بر او سلام كرديم و كتابات و اموال را به آن حضرت داديم، آنگاه آن حضرت از آستين خود كتابتى چند بيرون آورد و به ما داد و گفت: اين جواب كتاباتى است كه شما آوردهايد. به خدمت آن حضرت عرض نموديم كه: از زاد راه ما اندكى مانده، اگر دستورى فرماييد تا به مدينه در آييم و زيارت حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله نماييم و زاد راه برداريم؛ تواند بود؟ آن حضرت فرمود: بياريد آنچه از زاد راه شما مانده. پس آن را نزد او آورديم و آن حضرت دست مبارك خود بر آنجا در آوردند و آن را بر هم زدند و فرمودند كه: اين زاد، شما را به كوفه مىرساند. و امّا زيارت حضرت رسالت پناه صلوات اللَّه عليه،