829
نقض

اين‏جا درباره ايشان مى‏پردازيم و تفصيل را به كتب تواريخ، محوّل مى‏داريم.
محدّث قمى رحمه اللَّه عليه در تتمّة المنتهى (ص 314-316) گفته: «بدان كه اصحاب تاريخ گفته‏اند كه: بويه، مردى فقير بود از اهل ديلم و كنيتِ او ابوشجاع بن فنّا خسرو بن تمّام بوده و صيد ماهى مى‏كرد و منسوب به فرس بوده و مى‏گفته كه: من از اولاد بهرام گورم. و او را پنج تن اولاد شد، دو تن از آن‏ها بمردند و سه پسر ديگرش بماند كه يكى ابوالحسن علىّ بن بويه عمادالدّوله بوده، كه از همه بزرگ‏تر بوده. و ديگر ركن الدوله ابو على الحسن. و سيم معزّالدوله ابوالحسين احمد بود. و عماد الدّوله، سبب سعادت و سلطنت ايشان شد تا آن كه مالكِ عراقين و اهواز و فارس گشتند و مُدبّرِ امور رعيّت شدند. و آل بويه كه سلطنت كردند پانزده تن بودند و مدّت دولتشان صد و بيست و شش سال طول كشيده و بدء ظهور ايشان در سنه 322 آخر سلطنت قاهر باللَّه بوده و سببش آن شد كه عماد الدّوله به جانب مرداويج رفت. مرداويج - مرداويج عموى قابوس بن وشمگير است كه در گيلان و طبرستان بعد از داعى و ساير سادات به امارت و سلطنت آن‏جا رسيد. منه ره - امارت كرخ را به او واگذاشت. عماد الدّوله خوش سلوكى كرد با رعيّت؛ و قِلاع بسيارى فتح كرد و ذخيره‏هاى بسيار جمع نمود و دل رعيّت را به سوى خود مايل كرد تا آن كه اسم او بلند شد و مردم به جانبش ميل نمودند و در ديده‏هاى مردم با عظمت نمود؛ چه او را نهصد سواركارى بوده كه با ده هزار سوار، مقابلى مى‏كردند. پس برادرش ركن الدّوله را به جانب كازرون فرستاد. ركن الدّوله كازرون را بگرفت، پس از آن شيراز را در تحت تصرّف در آورد و نامش بلند شد و از قضاى اتّفاق آن كه در آن اوقات، مرداويج بر دست غلامان خود كشته شد، بيشتر لشكرش به جانب عمادالدّوله شدند. عماد الدّوله قوّت گرفت و در روز شنبه يازدهم جمادى الاُولى سنه 334 بر بغداد مستولى شد و دارالخلافه را نهب كرد و از براى خليفه عبّاسى به جز اسمى از خلافت نبود؛ نه امرى داشت، نه نهيى. پس بصره و موصل و تمام بلاد را تسخير كرد و برادرش معزّ الدّوله را در بغداد گذاشت و ركن الدّوله را در اصفهان و خودش در شيراز اقامت كرد.
و چون مصنّف رحمه اللَّه عليه سه تن از اين خاندان را به اسم و رسم معرّفى كرده و باقى را به عنوان كلّى «و بوييان‏اند بأسرهم» نام برده است، بدين جهت شرح حال مختصر سه تنِ نام برده را نيز در اين‏جا درج مى‏كنيم و بقيّه را به تواريخ، محوّل مى‏داريم.
قاضى نوراللَّه رحمه اللَّه عليه در مجالس المؤمنين در جلد هفتم از مجلس هشتم (ج 2، چاپ اسلاميّه، ص 325) به تراجم سلاطين اين خاندان پرداخته و احوال سه نفرِ سابق الذّكر را در آن ضمن، چنين نوشته است: «حسن الملقّب به ركن الدّولة بن بويه؛ بر اصفهان و قم و كاشان استيلا يافته، وشمگير هميشه با او منازعت داشت تا آن كه در آخرِ عمر، لشكرى عظيم به هم آورده. ركن الدّوله انديشه‏مند بود، به يك بار اسب وشمگير از گرازى رميده، او را بر زمين زده بكشت و ابن العميد وزير ركن الدّوله كه سر آمدِ فضلاىِ دهر بود، در صدر فتح‏نامه، اين عبارت نوشت: الحمدللَّه الّذي كفى بالوحوش عن الجيوش.


نقض
828

عَن الأئمّة» گفته: «أحمد بن إسماعيل بن سمكة القمّي أديبٌ اُستاد ابن العميد».
و قاضى نور اللَّه رحمه اللَّه عليه در مجالس المؤمنين در مجلس پنجم (ج 1، چاپ اسلاميّه ص 433) گفته: «شيخ نجاشى گفته كه: او از اهل قم است و لقب او سمكه و از اهل ادب و فضل و علم بود و مى‏گويند كه: استاد ابوالفضل محمّد بن الحسين بن العميد از جمله شاگردان او بود - مصراع: اين چنين استاد و شاگردى كه ديد؟ - و او را چند كتاب است كه مثل آن تصنيف نشده و از آن جمله كتابى است در احوال خلفاى عبّاسيّه قريب به ده هزار ورق، و كتاب امثال و رساله‏اى كه به ابن عميد فرستاده».
پوشيده نماناد كه از بيانات مذكوره بر مى‏آيد كه صاحب ترجمه از بزرگان شيعه و از مفاخر ايشان در شمار است؛ از اين روى، ترجمه او در همه كتب رجال شيعه مذكور است. و نيز بحث از اين كه آيا «سمكه» لقب احمد - صاحب ترجمه - است، يا اسم جدّ اوست كه پدر اسماعيل باشد و ناقدان فنّ به اين مطلب متوجّه شده و به ابهام عبارت تصريح كرده‏اند و مى‏تواند بود كه هم اسم جدّ او و هم لقب خود احمد باشد. واللَّه العالِم.
امّا اديب عمّى؛ منتجب الدّين گفته: «الشيخ زين الدّين محمّد بن أبي نصر القمّي، أديب فاضل طبيب». و در ذيل كلمه «العمّى» در متن نوشتيم كه در دو نسخه م ب به جاى «العمّى» (به عين مهمله): «القمّى» (به قاف) و در دو نسخه ح د نيز «على» ياد شده است؛ پس مى‏تواند بود كه صحيحِ كلمه «القمّى» باشد، پس منطبق با شخص مترجم در عبارت منتجب الدّين خواهد بود.
امّا اديب بوعبداللَّه افضل الدّين الحسن بن فادار القمّى؛ منتجب الدّين رحمه اللَّه عليه گفته: «الشيخ الأديب أفضل الدّين الحسن بن فادار - فادار، معرَّب پادار است كه در فارسى به معنى استوار و پا برجا مى‏باشد و از اعلام اشخاص است كه در حدود قرن 5 و 6 تسميه به اين اسم متداول بوده است و رافعى در تدوين اشخاصى را به اين نام ياد كرده و تراجم ايشان را نقل نموده است. پس اين كه در آثار شيخ آقا بزرگ رحمه اللَّه عليه ضبط اين كلمه به «وفادار» به افزودن واوى به اوّل آن به نظر مى‏رسد، اشتباه است، چنان كه در پيش نيز گفتيم - القمّي إمام اللّغة». و اندكى پيش در ترجمه افضل الدّين ماهابادى، به نقل كلامى از شيخ آقا بزرگ طهرانى رحمه اللَّه عليه در حقّ او پرداختيم.

تعليقه 93

سلاطين و جهانبانان‏

اين كه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته: «ركن الدّوله و فخرالدّوله و عضد الدّوله و بوييانند بأسرهم»؛
در أقرب الموارد گفته: «هذا الشي‏ء لك بأسره؛ أي بقدّه، تعني بجميعه، كما يقال: برُمَّته».
نگارنده گويد: اين عبارت، اشاره است به سلاطين آل بويه كه ايشان را ديالمه نيز گويند و تراجم و شروح احوال و قضاياى تاريخى و سوانح حياتيّه و مكارم و مآثر و مناقب و مفاخر ايشان در همه تواريخ مهمّ اسلام - اعمّ از عربى و فارسى - مذكور و مسطور است. از اين روى، تعرّض به تراجم ايشان، چندان فايده‏اى ندارد؛ لكن چون اين طايفه جليله و سلسله نبيله، خدمات شايانى به مذهب تشيّع نموده‏اند و غايت اهتمام در ترويج آن به كار برده‏اند، از اين روى به بيانات بسيار مختصرى در

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 428850
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به