أجنحة كأجنحة الطَّواويس، تماثين كما يمُاث الملح في الماء، يأتي بنو قنطرة و مقدّمهم جهوريّ الصّوت، لهم وجوه كالمجانّ المطرّقة، و خراطيم كخراطيم الفيلة، لم يصل ببلدةٍ إلّا فتحها، و لا براية إلّا نكسها.
هلاكوخان مبتهج و بشّاش مىگردد و به سيورغاميشى و احضار ايشان يرليغ مىدهد و تُكله و علاء الدّين العجمى را به راه شحنهگى آنجا مىفرستد و بدين واسطه، اهل حِلّه، حُلّه سلامت پوشيدند و جام خلّت طاووسى نوشيدند».
امّا «مهلهل» مذكور در دنبال اسم صدقه و دبيس را به طور تحقيق نمىدانم كه از اين خاندان است يا نه؛ لكن از قضاياى تاريخى مهمّ مذكور در كتب سِيَر و حوادث بر مىآيد كه وى نيز يا از اين خاندان بوده، يا در شخصيّت و فرماندهى و امارت تالى و هم رديفِ ايشان بوده است.
امّا اينكه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته: «و خاندان ديالمان عراق چون دسان و منوچهريان».
امّا خاندان ديالمان عراق؛ گويا مراد، يكى از سه شعبه ديالمه است كه هر يك به حسب استقرار فرمانروايى و توطّن ايشان در سرزمينى، منسوب به آن جا شدهاند، چنانكه امرا را نيز مىگويند كه: فلان امير، صاحبِ قزوين، يا صاحبِ رى بوده، يا نام امير را مىبرند و به همان مكان اضافه مىكنند، مانند «سرخاب آبه» كه در نقض و تعليقات آن، مكرّر نامبرده شده است.
استاد فقيد اقبال آشتيانى در تاريخ عمومى و ايران (ص 164) گفته: «آل بويه بعد از معزّ الدّوله و ركن الدّوله، در حقيقت به سه شعبه تقسيم مىشوند به قرار ذيل:
1. ديالمه فارس؛ يعنى عضد الدّوله قائم مقام عماد الدّوله و جانشينان او.
2. ديالمه عراق و خوزستان و كرمان؛ يعنى عزّالدّوله بختيار پسر و وارث معزّ الدّوله و جانشينان او.
3. ديالمه رى و همدان و اصفهان؛ يعنى مؤيّد الدّوله و جانشينان او».
پس به نظر مىرسد كه مراد از «ديلمان عراق» شعبه دوم از سه شعبه مذكور در كلام گذشته باشد كه عزّ الدّوله بختيار و جانشينان او باشند؛ لكن در اين صورت، آيا مراد از عبارت «چون دسان و منوچهريان» چه خواهد بود معلوم نيست؛ بارى چون عبارت ابهام دارد، خوانندگان خودشان نظر بدهند.
امّا كلمه «دسان» كه نسخه بدلهايش «حنتيان» و «دبيثيان» و «كئيان» و «دينتان» است، براى من به هيچ وجه، معلوم نشد كه صحيح كلمه چيست؟ و مراد از آن، كدام خاندان است؟
امّا «منوچهريان»؛ اگرچه كلمه روشن است، امّا چون خاندانى به اين نام در ميان حكّام و اُمرا و سلاطين، در كتب به نظر نمىرسد، آن هم به حسب مفهوم، مانند كلمه اوّل، مجهول مطلق مىباشد.
در تاريخ ايران از ظهور اسلام تا سقوط بغداد (ص 506-507) تأليف اكرم بهرامى (در سنه 1350 ش، انتشار دانشسراى عالى) مذكور است: «شدّاديان آنى: همانطورى كه گذشت، الب ارسلان سلطان سلجوقى، پس از تصرّف آنى و كوتاه كردن دست روميان از اين ناحيه، آنجا را به «ابوالسّوار» وا گذاشت و او پسر كوچك خود منوچهر را به حكمرانى آنجا برگمارد. چند سالى بعد، پس از دستگيرى فضلون توسّط امير بوزان، بنياد شدّاديان از ارّان كنده شد، ولى منوچهر و پسرانش