نكردهاند و هرگز آنان را «منوچهرى» نگفتهاند؛ زيرا اگر تسميه به خاندان را رعايت مىكردند، بايستى به اين خاندان «قابوسيان» بگويند؛ زيرا قابوس، از هر جهت، معروفتر و بزرگتر از پسرش منوچهر بوده است.
پس بهتر آن است كه ارباب تحقيق، خودشان در اينباره نظر بدهند.
امّا «سرخاب آبه» همان است كه در ترجمه «صدقة بن منصور» به تفصيل معرّفى شد؛ اينك به برخى از مواردى كه تصريح به اسم يا تشيّع او كردهاند؛ در اينجا نيز اشاره مىكنيم:
عاملى رحمه اللَّه عليه در أعيان الشيعة (ج 34، ص 31) گفته: «الأمير أبودلف سُرْخاب بن كيخسرو الدّيلمي صاحب ساوة و آبة. و ساوة و آبة - و يقال: آوة - مدينتان من نواحي قمّ، ذكر ابن الأثير في حوادث سنة 495: أنّ المترجم كان مع عسكر السّلطان بركيارق السَّلجوقي لمّا وقع الحرب بين بركيارق و أخيه محمّد، و كان الأميرينال بن أنوشتكين الحسامي مع عسكر السّلطان محمّد، فحمل الْمُتَرْجَم على ينال، فهزمه و تبعه في الهزيمة جميع عسكر محمّد.
و في حوادث سنة 501: أنّ السّلطان محمّداً سخط على المترجم، فهرب منه، و قصد صدقة بن مَزْيَد الّذي كان يستجير به كلّ ملهوفٍ، فطلبه السلطان من صدقة، فلم يُسلّمه، و انضاف إلى ذلك اُمور اُخرى أوجبت الزّيادة في غضب السّلطان على المترجم، و جرت في ذلك مراسلاتٌ و وساطاتٌ إلى أنْ شرط صدقة في الصّلح أنْ يُقِرَّ السّلطان المترجَمَ على إقطاعه بساوة، فلم يتمّ الصلح، و وقع الحرب بين السّلطان و صدقة، و قُتل صدقة، و اُسر سرخاب بن كيخسرو و الّذي كانت هذه الحرب بسببه، فاُحضر بين يدي السلطان، فطلب الأمان، فقال: قد عاهدت اللَّه أنَّني لا أقتل أسيراً، فإن ثبت عليك أنّك باطنيّ قتلتك. و الظّاهر أنّه قد وشى به كذباً أنّه باطنيّ، كما وشي بصدقة».
امّا خاندان علاء الدّوله يزد و اَسلاف ايشان؛ استاد فقيد عبّاس اقبال آشتيانى رحمه اللَّه عليه در تاريخ مفصّل ايران (ج 1، ص 401-403 تهران، 1312 ش) گفته: «اتابكان يزد، شعبهاى هستند از ديالمه كاكويه. و اين ديالمه، چون سرسلسله؛ يعنى جدّشان ابوجعفر عضد الدّين علاء الدّوله محمّد بن دشمنزيار رستم بن مرزبان ديلمى، پسر خال سيّده خاتون مادر مجد الدّوله ديلمى بود و خال را هم به لغت ديلمى كاكويه مىگويند، امير علاء الدّوله به علاء الدّوله كاكويه و سلسله فرزندان او به ديالمه كاكويه، معروف شده است.
ابو جعفر عضد الدّين محمّد - يعنى علاء الدّوله كاكويه - در سال 398 از طرف سيّده خاتون دختر عمّه خود، به حكومتِ اصفهان منصوب شد و او كه مردى فاضل و فضل دوست بود، قريب سى و پنج سال در آن شهر و همدان حكومت مىكرد و ابوعلى سينا مدّتى در خدمت او بود و كتابِ دانشنامه علائى را آن حكيم به فارسى، به نام اين امير، تأليف كرده است.
پس از علاء الدّوله كاكويه، بين پسران او ابو كاليجار علاء الدّين گرشاسف و ابو حرب و ظهير الدّين ابو منصور فرامرز، نزاع در گرفت و ابو حرب براى كوتاه كردن دست برادر بزرگتر - يعنى ظهير الدّين [ابو ]منصور - گاهى به طغرل اوّل سلجوقى و گاهى به ديالمه آل بويه متوسّل مىشد تا آن