841
نقض

از گماشتگان اتابك يوسف شاه كه در يزد از او نيابت مى‏كرد، به جنگ پرداختند و پس از سه روز محاصره، آن شهر را گرفتند و آن‏جا را قتل و غارت كردند و بسيارى از مردم شهر را به اسيرى بردند. و يزد از جهت ماليّه، ضميمه ممالك ايلخانى گرديد و بايدو در سال 694 ولايت يزد را به مبلغ 10000 دينار ساليانه به سلطان‏شاه پسر امير نوروز مقاطعه داد، ولى حكومت اسمى اتابكان يزد از ميان نرفت.
آخرين اتابكان يزد، حاجى شاه بن يوسف شاه است كه در سال 718 چنان‏كه خواهيم گفت به دست امير مبارز الدّين محمّد بن مظفّر مؤسّس سلسله آل مظفّر مغلوب شد و سلسله اتابكان يزد - كه قريب سيصد سال در اين ولايت حكومت مى‏كردند - از ميان رفت».
و آنچه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته: «و ديلمان آبه و ساوه و قزوين و اصپهبدان نوقان و ملوك ديلمان در بلاد و ديار قهستان، همه شيعيان و مجاهدان راه حق، از فرزندان سيف ذي يزن كه بشارت داد عبدالمطّلب را به نبوّت مصطفى پيش از بعثت به چند سال».
از اين جمله هيچ يك را نمى‏شناسم. و شايد مراد از ديلمان آبه و ساوه، جماعتى از رجال نامى عشيره سرخاب بن كيخسرو ديلمى باشند كه نامش اندكى پيش گذشت. و اين احتمال، وقتى درست توانَد بود كه وى و طايفه‏اش اصلاً از ساكنان آبه و ساوه باشند، نه آن‏كه اطلاق تعبير «سرخاب آبه و ساوه» بر وى، به جهت آن باشد كه آبه و ساوه، اَقطاع و تيول او بوده است.
امّا «اِخبار سيف بن ذى يزن از نبوّت خاتم الانبيا قبل از بعثت» مشهور و در تواريخ معتمده اسلامى - اعمّ از خاصّه و عامّه - مذكور است و چون اين مطلب، به طور مستقيم در كلام مصنّف رحمه اللَّه عليه قرار نگرفته، بلكه به جهت معرّفى مقام پسران وى ياد شده است، بهتر آن است كه ما در اين‏باره بحثى نكنيم و خوض در بيان آن را به موارد ذكر آن، محوّل بداريم.
امّا «اُمراى حرمين مكّه و مدينه» براى ترجمه آنان به تواريخ مكّه و مدينه - كه بحمداللَّه هم بسيار و هم در دسترس است - رجوع شود.

تعليقه 94

اين‏كه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته: «نوبت و علم داشته‏اند پنج و سه، على اختلاف مراتبهم»

در برهان قاطع گفته: «نوبت بر وزن شوكت، نقّاره را گويند كه در اوقات شب و روز نوازند و آن در زمان اسكندر، سه نوبت بود، بعد از آن چهار كردند و در زمان سلطان سنجر، پنج نوبت شد؛ به سبب آن كه دشمنان سلطان، جمعى را به جهتِ هلاكِ او نشانده سِحر مى‏كردند و سلطان، روز به روز ضعيف و نحيف مى‏شد، دانايان آن زمان به فراست دريافتند و فرمودند كه: غير وقتِ نوبت، بايد زدن و آوازه انداختن، كه سلطان فوت شد و ديگرى بر تخت نشست. و چنان كردند، چون ساحران شنيدند، دست از كار و بار كشيدند و سلطان به حال خود باز آمد و آن را مبارك دانسته، پنج نوبت مى‏نواختند».
و هدايت در فرهنگ انجمن آراى ناصرى در مقام اعتراض بر اين قول، گفته: «شاعرى گفته:

چو بنياد نوبت سكندر نهادسه از وى بُد و پنج سنجر نهاد
و اين قول، صحيح نيست و قانون نوبت زدن پيش از اسكندر بوده است و به جمشيد نسبت دهند


نقض
840

كه بالاخره طغرل در سال 442 اصفهان را از ظهير الدّين گرفت و در محرّم 443 در عوض، يزد و ابرقو را به او واگذشت و از اين تاريخ، ديالمه‏اى كه بر يزد حكومت كرده‏اند به «اتابكان يزد» معروف شده‏اند.
ابو كاليجار گرشاسف، در عهدِ پدر، حاكم همدان بود، سلاجقه او را در 437 از آن شهر راندند و او به پناه ديالمه آل بويه به فارس رفت و از طرفِ فولادستون به حكومت اهواز منصوب شد و در آن شغل بود تا در 443 وفات كرد.
بعد از ظهير الدّين ابو منصور فرامرز، اتابكى يزد، به پسرش امير علاء الدّوله على رسيد و او در سال 469 دختر جغرى بيك - يعنى عمّه سلطان ملكشاه - را كه سابقاً در عقد القائم بأمر اللَّه خليفه عبّاسى بود، به زوجيّت گرفت. و اين علاء الدّوله ثانى، ممدوح امير الشّعرا معزّى نيشابورى و پدر او برهانى است و او در سال 488 در جنگ بين بركيارق و عمّ او تتش به قتل رسيد.
بعد از علاء الدّوله على اتابكىِ يزد به پسرش امير فرامرز كه از دختر جغرى بيك بود رسيد و او همواره در خدمتِ سلطان سنجر مى‏زيست و در ركابِ آن پادشاه شمشير مى‏زد تا اين‏كه بالأخره در سال 536 در وقعه قطوان در جنگ با قراختائيان به قتل رسيد و سنجر، اتابكىِ يزد را به دو دختر امير فرامرز واگذاشت و يكى از ملازمان ديلمى او را ركن الدّين سام نام - كه مادرش دختر امير علاء الدّوله على بود - با برادرش عزّالدّين به نيابتِ آن دختران گماشت و ايشان از جانب سلاجقه و به نمايندگى از طرف دختران امير فرامرز، در يزد اتابكى مى‏كردند.
مقارن استيلاى مغول بر عراق، اتابكى يزد با علاء الدّولة پسر اتابك سام بود و او از حدود 576 اين سمت را داشت و او را سلطان جلال الدّين منكبرنى پدر مى‏خواند و احترام بسيار مى‏كرد. موقعى كه جلال الدّين نزديك اصفهان با مغول جنگ كرد، اين اتابك نيز در ركابِ او بود و اتابك در اين جنگ كه در سال 625 اتّفاق افتاده كشته شد.
بعد از اتابك علاء الدّولة بن سام، اتابكىِ يزد، نصيب قطب الدّين محمود پسر اتابك عزّ الدّين گرديد و اين قطب الدّين با براق حاجب، مؤسّس سلسله قراختائيان كرمان، معاصر بود و براق يكى از دختران خود را به عقد ازدواج او در آورد.
بعد از اتابك، قطب الدّين محمود شاه پسرش شاه علاء الدّين دخترزاده براق حاجب، به اتابكىِ يزد رسيد و اين اتابك برادر تركان خاتون زوجه اتابك سعد بن زنگى سلغورى است كه پس از قتل خواهر خود به هولاكو متوسّل شد و مغول را به خونخواهى خواهر به جنگ اتابك سلجوقشاه آورد.
بعد از اتابك علاء الدّين، پسرش يوسف شاه، اتابك يزد شد و او با ارغون خان (683 - 690) و اتابك افراسياب از اتابكان لرستان معاصر بود. اين اتابك در اواخر عهد ارغونخان، از پرداختن مال مقرّرى به ديوان سرپيچى كرد و ايلچيان ارغون را كشت و اين واقعه با فوت ارغون مصادف گرديد. امراى ايلخانى عدّه‏اى قشون به سركوبى يوسف شاه و اتابك افراسياب لُر - كه هر دو در يك موقع سر به طغيان برداشته بودند - فرستادند. يوسف شاه، قبل از رسيدن عساكر مغول، يزد را از ترس رها كرده، به خراسان، به پناه امير نوروز رفت و مغول، به يزد رسيده، آن شهر را در حصار گرفتند و با يكى

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 428682
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به