و شعر شيخ نظامى نيز دليلِ اين معنا است كه گفته:
چار بالش نهاد چون خورشيدپنج نوبت نواخت چون جمشيد».
و از عبارت متن مستفاد مىشود، چنانكه اصل نوبت زدن، دليل بر جلالت و بزرگى بوده است، همچنين تكرار آن به حسبِ قلّت و كثرت دليل قلّت و كثرتِ مَجد و بزرگوارى بوده است؛ و اين است معناى «على اختلاف مراتبهم».
تعليقه 95
آيا هارون الرشيد زبيده را طلاق داده يا نه؟
اينكه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته: «و زبيده، زن هارون الرّشيد شيعيّه و معتقده بوده است و چون هارون الرّشيد را مذهب او محقّق شد، سوگند خورد كه او را به دو كلمه طلاق دهم، بيشتر نه. بر كاغذى نوشت كه: كُنتِ فَبِنْتِ (تا آخر)».
اين قصّه در غير اين كتاب، به نظر نگارنده نرسيده است و گويا در مآخذ موجوده نيز به نظر بزرگان نرسيده است.
محدّث قمى رحمه اللَّه عليه در تتمّة المنتهى (ص 182) در ترجمه ابو موسى محمّد الأمين بن هارون» گفته: «و محمّد، مادرش اُمّ جعفر زبيده - دختر جعفر بن ابى جعفر منصور - بوده كه خانم زنهاى بنى عبّاس بوده و آثارى از او معروف است؛ از جمله بناى تبريز يا تجديد و تعمير آن و بعضى عيون و آثار ديگر كه از او نقل شده و ديگر آبارى (چاههايى) كه در طريق مكّه حفر كرده.
قاضى نور اللَّه در مجالس گفته كه: «زبيده، شيعيّه فدائيّه بود، چنانكه شيخ اَجلّ عبدالجليل رازى در كتاب نقض آورده كه: چون هارون الرّشيد، غلوّ زبيده را در تشيّع بديد (تا آخر قصّه) و هم از حبيب السّير نقل كرده كه: تبريز را زبيده خاتون بنا نمود و پس از مدّتى به زلزله خراب شد و متوكّل به تجديد عمارت آن پرداخت» انتهى.
و در فردوس التّواريخ است كه: «زبيده به واسطه مرضى كه داشت، از بغداد به سبب تغيير آب و هوا به جانب تبريز رفت و چون تب او به واسطه آن بلد از او دفع شد، مسمّى به تبريز شد. و مدّتى از اين مرحله گذشت، هارون نامهاى به او نوشت و در آن نامه، آمدن او را به جانب بغداد درخواست نمود. او در جواب نوشت: لخلخة الجميد في الكوز الجديد خيرٌ من بغداد و هارون الرّشيد».
بديهى است كه فردوس التّواريخ تأليف عالم محترم ملّا نوروز على بسطامى، در زمان فتحعلى شاه قاجار و از معاصران حجّة الاسلام شفتى و محقّق نراقى - قُدّس سرّهما - است؛ و يا يكى ديگر از علماى آن زمان، بر حسب ترديدى كه عالم بزرگوار شيخ آقا بزرگ طهرانى رحمه اللَّه عليه در الذريعه (ج 16، ص 165) كرده است؛ پس مأخذ نقل بر حسب مدارك دسترس، همانا كتاب نقض است كه قاضى شوشترى و محدّث قمى - رحمة اللَّه عليهما - نيز از آن نقل كردهاند. و چون مصنّف كتاب شريف نقض يعنى شيخ عبدالجليل - قدّس اللَّه تربته - با كمال تبحّر و تضلّعى كه دارد و ملاحظه اين اثرش نشان مىدهد كه در نهايت عدالت و وثاقت نيز بوده است، گاهى در اين قبيل نسبتها راه تسامح