845
نقض

اَسلاف او» به نقل كلامى مفصّل كه مشتمل بر جنگ‏هاى او در معيّت و همراهى «تاش فرّاش» والى رى از طرف سلطان مسعود غزنوى بوده، با علاء الدّوله يزد، نقل كرديم؛ فراجِعْ إن شئتَ.
اين‏كه آن مرحوم گفته: «و از ممدوحين منوچهرى دامغانى»؛ اشاره به آن است كه علىّ بن عمرانِ مذكور، از ممدوحين منوچهرى دامغانى است. توضيح آن كه در ديوان منوچهرى قصيده غرّائى است و مشتمل بر 66 بيت است و عنوان قصيده اين است: «در مدح علىّ بن عمران».
امّا كافى الكفاة اَبو القاسم اسماعيل بن اَبى الحسن عبّاد بن عبّاس ملقّب به صاحب؛ معروف‏تر و مشهورتر از آن است كه حاجت به ترجمه داشته باشد و تشيّع وى نيز متّفقٌ عَلَيْهِ ارباب تراجم از خاصّه و عامّه است. و ترجمه او در همه تواريخى كه متضمّن احوال ديالمه باشد هست و در يتيمة الدَّهر و ساير كُتب اَدب و در نسائم الأسحار كرمانى و آثار الوزراء عقيلى و دستور الوزراء خواندمير و مجالس المؤمنين قاضى شوشترى و تجارب السَّلف و نظاير آن‏ها از كتب دسترس، موجود است. و استاد فقيد بهمنيار رحمه اللَّه عليه كتابى در شرح حال او نوشته است. و تشيّع او نيز به مثابه‏اى ثابت است كه رافعى در تدوين بعد از بيان فضائل و كمالات او مى‏نويسد كه (بنابر آنچه در خاطرم هست): «روى او سفيد مى‏بود اگر ظلمت رَفض، آن را سياه نمى‏كرد» پس خوض در هر يك از اين دو امر، بعد از ثبوت آن دو، بدين حد، تحصيلِ حاصل و تطويل بلاطائل است.
امّا «كتب‏خانه او در رى» تفصيل آن در تعليقه 12 گذشت، و امّا بودن آن در محلّه روده از محلّات رى، در جاى ديگر شرح آن، خواهد آمد ان شاء اللَّه تعالى.
امّا خواجه ابوالفضل عميد؛ يعنى محمّد بن الحسين المعروف بالاُستاذ ابن العميد. محدّث قمى رحمه اللَّه عليه در هديّة الأحباب گفته: «ابوالفضل محمّد بن الحسين بن العميد القمّىّ العالم الفاضل الأديب الأريب، يُدْعَى الجاحظ الأخير و الاُستاذ و الرّئيس؛ يضرب به المثل في البلاغة، و ينتهى إليه الإشارة بالفصاحة و البراعة. در علم فلسفه و نجوم و ادب، اَوحد عصر خود بوده، وزارت ركن الدّوله ديلمى با وى بوده، و صاحب بن عبّاد را به ملاحظه مصاحبتش با ابن العميد، صاحب مى‏گفتند. و صاحب، اشعار بسيار در مدح وى گفته، از آن جمله، قصيده داليّه اوست كه مطلعش اين است:

من لقلبٍ يهيم في كلّ وادو قتيل للحبّ من غير واد
لو درى الدّهر أنّه مِن بنيه‏لازدرى قدر سائر الأولاد
لو رأى النّاس كيف يهتزّ للجُود لما عَدّدوه في الأطواد
أيّها الآملون حَطّوا سريعاًبرفيع العماد واري الزّناد
فهو إن جاد ضنّ حاتم طي‏ءٍو هو إن قال قلّ قَسّ أياد
انّ خير المدّاح مَن مدحته‏شعراء البلاد في كلّ ناد.
توفّي سنة 360 «= شس» ببغداد.
قيل: كان يعتاده القولنج تارةً و النّقرس اُخرى؛ فيسلّمه هذا إلى هذا. و سأله سائل: أيّهما أصعب عليك و أشقّ؟ فقال: إذا عارضني النّقرس، فكأنّي بين فكّي سَبُعٍ يمضغني؛ و إذا اعتراني القولنج، وددتُ لو استبدلت النقرس عنه.


نقض
844

گرفته است و زبيده در اين زفاف، برخى از لباس‏هاى عروسى را به پوران پوشانده است.
از بيانات مذكوره صريحاً معلوم شد كه زبيده بعد از وفات هارون زنده بوده و به مأمون از كشندگان پسرش شكايت نموده و مأمون براى او مستمرّى‏ها و وظايفى قرار داده است و در زفاف پوران - دختر سهل - حضور داشته است. و در آخر همين ترجمه مذكور است: «و كانت وفاتها ببغداد في جمادي الاُولى سنة 216 هجريّة».

تعليقه 96

در وزرا و اصحاب قلم‏

امّا علىّ بن يقطين؛ ترجمه او در تعليقه 87 گذشت.
امّا فضل بن سهل ذو الرِّياستين؛ ترجمه او در آينده ياد خواهد شد.
امّا ابو الحسن فرات ترجمه‏اش در همه كتب تَراجم و مخصوصاً كتب مربوط به وزرا مسطور و در همين كتاب آنچه در موارد عديده از او ياد شده براى معرّفى جلالت و عظمت و اثبات تشيّع او كافى است.
امّا رئيس ابو اسحاق مشكوى؛ به شرح حالش واقف نشده‏ام و در صفحه 237 كتاب نقض اين اسم دوباره آمده است.
امّا شرف الدّين اَنوشروان خالد؛ با آن كه اين شخص نيز از مشاهير وزرا است و ترجمه‏اش در غالب كتب تراجم مذكور است، با وجود اين، به ذكر ترجمه‏اى از او كه مختصر و مفيد است در اين‏جا مى‏پردازيم:
قاضى شوشترى در مجالس المؤمنين (ج 2، چاپ اسلاميّه، ص 438 - 439) در مجلس دهم - كه در ذكر وزرا است - به ترجمه او پرداخته و درباره او چنين گفته: «شرف الدين اَنوشيروان بن خالد بن محمّد القاشانىّ الفينى. ابن كثير گفته كه او وزير خليفه مسترشد و وزير سلطان محمود غزنوى نيز بوده و او مردى عاقلِ مهيبِ عظيم الخلقه كريمِ شيعى مذهب بود. و حريرى كتاب مقامات را به اشاره او و به نام او نوشته و [در] مدح او قصايد دارد و در پانصد و سى و يك، وفات يافت.
در كتاب تاريخ الوزراء مسطور است كه: «شرف الدين مذكور، در اقسام فضل و ادب و تبحّر در لغات عرب، يگانه روزگار بود و بسيارى از اوقات شريف را در مطالعه علوم معقول و منقول صرف نموده، بر جادّه امانت و تقوا مدّة العمر ثباتِ قدم ورزيده، با وجود علوّ شأن هرگز پيرامن عجب و نخوت نگرديد، چند گاه به وزارت سلطان محمود و مسترشد عبّاسى اشتغال داشت و بعد از شهادت مسترشد به خدمت سلطان مسعود بن محمّد بن ملكشاه رفته مدّت هفت سالِ ديگر، عَلَم وزارت بر افراشت - تا آن‏كه گفته: - بالجمله انوشيروان تا آخر ايّام حيات، به فراغت روزگار گذرانيد و در عين نيك‏نامى، متوجّه عالم باقى گرديد و كتاب نفثة المصدور از جمله مصنّفات او است».
امّا عزيز الحضرة علىّ بن عمران الكاشى كه وزير و مشير ملك سلاطين بوده؛ گويا مراد، همان شخص است كه از اُمراى سلطان مسعود غزنوى بوده و ما در سابق، در ترجمه «علاء الدّوله يزد و

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 402278
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به