847
نقض

وَ لَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْها أذِلَّةً وَ هُمْ صاغِرُونَ) 1. چون عميد الملك، اين جواب بر سلطان عرض كرد و معنى باز گفت. سلطان را سختْ خوش آمد و گفت فالى خوب است، ان شاء اللَّه كار چنين بر آيد. و صفى ابوالعلاء را استرى خاصّ بفرمود و دستى جامه (انتهى موضع الحاجة ملخّصاً)».
ابو الحسن بيهقى در تاريخ بيهق (ص 109) گفته: «و جدِّ من رئيس عالم ابو القاسم البيهقى از اَحرارِ روزگار بوده است و افاضل عهد - تا آن كه گفته (ص 111): - و وزير ابو العلاء محمَّد بن عليّ بن حسّول - كه وزير مجدالدّوله بود [و ]چون سلطان محمود بن سبكتكين بر ولايتِ رى مستولى گشت، او را دبيرى فرمود و او عمرى دراز يافت - بدين خواجه كه جدّم بود نامه‏اى نويسد جواب نامه او، و اين، نسختِ آن نامه است:
«وقفت على الفصل الّذي أفردني به الشيخ الرَّئيس العالم - أدام اللَّه نعمتَه - فذكَّرَنيه العهد المتقادم و إن لم أنسه ساعةً من الدَّهر و لحظةً من العمر، و بي من شوقي إليه ما كادت له الأحشاء ترجف و الدّموع تنطف إذ كان الاجتماع و الشَّباب غضُّ لم تخلق بروده، و المشيب غريب لم تقبل وفوده؛ و ها أنا ذا، قد بلغت من العمر سواحله، و عطّلت أفراس الصِّبا و رواحله، ثمّ وقفت على ما صرف فيه القول من كلام بمثله تَشبُّ نار النزاع في أثناء الجوانح، و تستنزل العصم العواقل إلى سهل الأباطح، فثملت شعفاً، و اهتززت شرفاً، و قد فوّضت الوزارة إلى فلانٍ، و اسدف بانتصابه هذا المنصب العظيم و المقام الكريم، و لولا تلافيه الفضل و أربابه لصرعت خدودهم و تعست جدودهم؛ اذ كان الأمر قد أفضى إلى قومٍ عدّوا الأدب ذنباً غير مغفور، و أهملوه ربعاً غير ممطور، فحمى اللَّه به مكانه، و شيّد أركانه، و أعاد مجاهله معالم، و مغارمه مغانم، حتّى وقفت عليه آماد الأمل، و ضربت إليه أكباد الإبل.
و اين نامه‏اى است مطوّل، بدين قدر در اين موضع، كفايت افتد».
امّا اين‏كه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته: «و در آخر قصيده بائى، اين بيت‏ها او راست كه:

سيشفع لابن بطّة يوم يُبْلى‏محاسنَه التُّراب أبو تراب»؛
اگر عبارت متن، درست و بى‏سقط باشد، معلوم مى‏شود كه اَبوالعلاء حسّول، در شعر، به «ابن بطّة» تخلّص مى‏كرده است و از اين‏جاست كه قاضى شوشترى رحمه اللَّه عليه در مجالس المؤمنين (مجلس يازدهم، ص 455، ج 2، چاپ اسلاميّه) گفته: «اَبو العلاء بن بطّة. شيخ عبد الجليل رازى گفته كه: او وزير عضد الدوله و شيعىِ صحيح الاعتقاد بوده و قصيده‏اى در مدح اهل بيت عليهم السلام دارد كه آخر آن، اين بيت است:

سيشفع لابن بطّة يوم يُبلى‏محاسنه التُّراب أبو تراب».
گويا قاضى، نسبت وزارت او را به عضد الدوله از كلمه «شهنشاه» استفاده كرده است و آن اشتباه است؛ زيرا كلمه «شهنشاه» چنان‏كه به عضدالدوله مى‏گفته‏اند، همچنان اهل آن زمان و مخصوصاً اهل رى، اين كلمه را در حقّ مجد الدوله اطلاق مى‏كرده‏اند.
محدّث قمى رحمه اللَّه عليه در هدية الأحباب گفته: «ابن بطّه، نزد اهل سنّت، عبيد اللَّه بن محمّد عكبرى محدّث حنبلى است كه وفاتش سنه 387 (= شفز) واقع شده. و نزد ما ابو جعفر محمّد بن جعفر بن

1.نمل /۳۷


نقض
846

و حكي أنّه رأى أكّاراً في بستانٍ يأكل خبزاً ببصلٍ و لبن و قد أمعن منه، فقال: وددتُ لو كنت كهذا الأكّار آكل ما أشتهي».
و در الكُنى و الألقاب ترجمه او را مفصّل‏تر ياد كرده است.
نگارنده گويد: ابن العميد نيز مثل صاحب بن عبّاد، از معاريف وزرا و اُدبا و مشاهير ارباب فضل و كمال است و ترجمه‏اش در همه كتبى كه در شرح حال صاحب بن عبّاد به آن‏ها اشاره كرديم هست؛ طالبِ تفصيل، به آن‏ها رجوع كند.
امّا ابوالفتح بن ابى الفضل وزير عضد الدّوله؛ محدث قمى رحمه اللَّه عليه در هدية الأحباب گفته:
«ابو الفتح بن العميد علىّ بن محمّد بن الحسين بن العميد القمى ملقّب به ذو الكفايتين، وزير ركن الدوله حسن بن بويه بود. نقل است كه بزرگى او به مرتبه‏اى رسيد كه صاحب بن عبّاد، مدح او گفتى و به پا خاستى و بر او خواندى.
بعد از ركن الدوله مدّتى وزارت پسرش مؤيّد الدوله با وى بود، تا در سنه 366 (= شسو) كه بر او متغيّر شد و او را مؤاخذه سخت و تعذيب بسيار نمود و پيوسته در شكنجه بود تا هلاك شد و دولت آن خانواده منقرض گشت، نظير آل برامكه، چنان‏كه گفته‏اند:

آل العميد و آل برمك مالكم‏قلّ المُعين لكم و زال الناصر
كان الزّمان يحبّكم فبدا له‏أنّ الزّمان هو الخؤون الغادر».
امّا اين‏كه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته: «و متنبّى را در مدح او قصايد است و از آن جمله، اين بيت‏هاست:

و من يصحب اسم ابن العميد محمّدٍيَسِرْ بَيْنَ أنياب الأساود و الاُسد»؛
اين كلام، مشتمل بر اشتباهى است و آن اين كه: ممدوح به اين قصيده - چنان‏كه صريح بلكه نصّ همين بيت است - محمّد است كه كنيه‏اش «ابوالفضل» بوده است، در صورتى كه ابوالفتح پسر اوست و نامش على است؛ پس قصيده مشارٌ إليها در كلام مصنّف - رحمة اللَّه عليه - كه بيت مذكور در اين‏جا چهاردهمين بيت آن قصيده است و همه آن مشتمل بر چهل و دو بيت است، در حقّ «ابوالفضل محمّد» است نه «ابوالفتح على».
بنابراين، معلوم شد كه نسبت مصنّف رحمه اللَّه عليه اين مديحه را به پسر، اشتباه است و صحيح آن است كه مديحه در حقّ پدر است كه ابوالفضل محمّد باشد.
امّا ابو العلاء حسول وزير شاهنشاه؛ راوندى در راحة الصدور (ص 208) ضمن احوال سلطان طغرل بيك گفته: «سلطان عميد الملك، اَبونصر الكندرى را فرمود كه: جوابى مختصر به ايتگين نويس كه راه‏ها نگاه دارد، و مترصّدِ وصول ما باشد كه ما اينك آمديم بر اثر. و فرمود كه بايد ايتگين جواب نامه به خليفه فرستد تا او را سكونى حاصل بود. عميد الملك، صفى ابوالعلاء حسّول را كه بقيّتِ كُتّابِ فاضل بود بخواند و نامه ايتگين بدو داد و صورت حال بگفت و فرمود كه: اين را جوابى مختصر مفيد مى‏بايد، چنان‏كه اگر بر خليفه عرض افتد به وصول ما بر اثر با لشكر واثق باشد. صفى ابوالعلاء نامه ايتگين بستد و اين آيت بر پشتِ نامه نبشت: (ارْجِعْ إلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِها

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 428580
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به