يعيّرون بالحياكة، و ليس هذا ممّا يخصّ الأشعث. و من كلام خالد بن صفوان: ما أقول في قومٍ ليس فيهم إلّا حائك بُرْدٍ، أو دابغ جِلْدٍ، أو سائس قِرْدٍ، ملكتهم امرأة، و أغرقتهم فأرة، و دلّ عليهم هدهد».
امّا اينكه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته (ص 235): «و شافعى مطلّبى - رضيَ اللَّه عنه - عند وفاتش مىگويد: قالوا ترفّضت (تا آخر)» اندكى پيش به موارد ذكر آنها پرداختيم.
امّا حكيم عبدالجبّار مشكوى؛ به ترجمه حالش، در غير اين كتاب، بر نخوردهام.
امّا استاد ابومنصور؛ قاضى نوراللَّه رحمه اللَّه عليه در مجالس المؤمنين (ج 2، چاپ اسلاميّه، ص 460-461) در مجلس دهم كه در ذكر وزراى شيعه است گفته: «استاد ابومنصور آوى. شيخ عبدالجليل رازى گويد كه: استاد ابومنصور و برادرش ابوسعيد، وزيران محترم، صاحب جاه و مكنت بودند و رفعتِ ايشان از آفتاب، ظاهرتر است و اعتقاد اهل آبه معلوم است كه جز شيعى نباشند. بندار رازى را در مدح آن دو برادر، بيست و هفت قصيده غرّا است.
صاحب جامع الحكايات گفته كه: استاد ابو منصور، در سلك وزراىِ سلطان طغرل منتظم بود و پيوسته به اداى وظايف و طاعات و رواتب عبادات قيام مىنمود. هر صباح بعد از گزاردن فريضه بامداد، بر سرِ سجّاده نشسته، تا وقت طلوع آفتاب، اوراد خواندى، بعد از آن سوار شدى و خود را به ملازمتِ سلطان رساندى. روزى پادشاه را مهمّى روى نمود، پگاهتر كس به طلبِ وزير فرستاد و ابومنصور به دستور قرائت اَوراد مشغول بود، فرستاده را جوابى نداد و چون انتظارِ شهريارِ صاحب اختيار، از حدّ اعتدال، تجاوز نمود، جمعى از اهلِ غمز و سعايت زبان، به غيبت وزارت منقبت گشاده، به عرض رسانيدند كه: پيوسته ابومنصور، بنابر خودرأيى و بىپروايى، به حكمِ حضرتِ كشورگشايى التفات نمىنمايد و سرانجام مَهام را در عهده تعويق گذاشته، دير به ديوان حاضر مىگردد. از استماع اين سخن، سلطان به غضب رفته، چون وزير به پايه سريرِ سلطنت مصير رسيد، بانگ بر وى زد كه: چرا دير به درگاه عالم پناه مىآيى؟ ابو منصور جواب داد كه: من بنده پروردگار عالميانم و چاكرِ شهريارِ جهانيان، با خود نذر كردهام كه تا هر صَباح، از عرض بندگى و نياز به درگاه كريمِ كارساز، باز نپردازم، خود را در سلكِ ايستادگان درگاه شاه منتظم نسازم. نايره غضب پادشاهى از استماع اين كلمات آبدار تسكين يافت و پرتوِ عنايت بر حالِ ابومنصور تافت. قطعه:
اى خوش آن دانا كه پيش شاه دمگاه قهر از نكته خوش مىزند
نكتهاى چون آب مىآرد لطيفشاه را آبى بر آتش مىزند».
در تكمله اين كلمات، بياناتى در ترجمه «سعد الملك سعد بن محمّد آوى» عن قريبٍ ياد خواهيم كرد ان شاء اللَّه تعالى.
امّا امير ابوالفضل عراقى، كه در عهد سلطان طغرل كبير مقرّب بوده (تا آخر كلام مصنّف)؛ به شرح حالش در غير اين مورد بر نخوردهام.
امّا وزير شهيد سعيد فخرالملك اَسعد بن محمّد بن موسى البراوستانى القمى - قدّس اللَّه روحه - تا آخر كلام مصنّف رحمه اللَّه عليه؛ ما در سابق يعنى در تعليقه 52 ترجمه اين وزير را نوشتيم، لكن كلمات برخى