859
نقض

كرد و اياز مصلحت‏انديشى وزير خود را پذيرفته، او را به طلبِ صلح، پيش سعد الملك آبى وزير سلطان محمّد فرستاد، سلطان نيز به توسّط وزير خود، امراى ياغى را امان داد و سعد الملك شخصاً به ملاقات اياز رفت و او را به تدبير به حضور سلطان آورد و سلطان، جميع ياغيان را بخشود؛ لكن كمى بعد - يعنى در سيزدهم جمادى الآخره 498 - به بهانه‏اى اياز را كشت و ابو المحاسن صفى همدانى نيز در رمضان همين سال كشته شد».
امّا مشهد عبداللَّه بن موسى؛ مستوفى در تاريخ گزيده در فصل سوم از باب سوم كه براى ذكر ائمّه معصومين: منعقد ساخته است، ضمن ذكر اسامى پسرانِ حضرت موسى كاظم عليه السلام گفته (ص 204 انتشارات امير كبير، به اهتمام دكتر عبدالحسين نوايى): «عبداللَّه كه به مشهد اوجان آوه، مدفون است».
و اين‏كه گفته: «صفى بوسعد»؛ معلوم نشد كه مراد كيست و تطبيق آن با پسر صفى الدين ورامينى، بسيار دشوار است؛ زيرا مصنّف رحمه اللَّه عليه با ابوسعد ورامينى، معاصر بوده است و فخر الدين پسر صفى الدين است و صفي الدين پسرِ ابو سعد ورامينى. در هر صورت، صفى الدين همان است كه در تعليقات ديوان قوامى ترجمه او را يادداشت كرده‏ام.
امّا مهذّب عبدالكريم درگجينى؛ فعلاً در نظرم نيست، لكن مظنونم آن است كه نام او را در برخى از كتب ادبى ديده‏ام، لكن نمى‏توانم حدس زنم كه چه كتابى بوده است. بنابراين، اين شخص نيز ترجمه‏اش به دست نيامده است.
اين‏كه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته (ص 238): «و شرف أبو رجاء»؛ مراد، همان شخص است كه عماد كاتب در تواريخ آل سلجوق (ص 181) گفته: «وزارة شرف الدين عليّ بن رجاء. قال رحمه اللَّه عليه: سمعت والدي صفيّ الدين يشكره و يُثْني عليه و يقول: لمّا قتل السلطان طغرل وزيره الدركزيني استدعاني من إصفهان، و ظنّ أنّ العزيز باقٍ، و أنّه عن حضرته إذا طلبه غير معتاق، قال: فقرّبني و أكرمني، و قال: خذ خطّي إلى بهروز بإحضار أخيك، و أسرِعْ؛ فإنّي منتظرٌ لتوافيك، قال: فمضيت إلى بغداد، و إذا القضاءُ قد قُضِيَ و الحكم قد اُمضي، فلمّا عرف طغرل بوفاته طلب رجلاً كافياً، فوجد عليّ بن رجاء عليّاً كما رجا، فعوّل عليه في وزارته، و سلّم إليه المنصب، و شرع في مصادرة الدّركزينيّة، و قبض على نُوّابهم، و ضيّق على أصحابهم».
ناصرالدين منشى كرمانى در نسائم الأسحار من لطائم الأخبار (ص 77) گفته: «الوزير شرف الدين علىّ بن رجاء. سلطان وزارت به شرف الدين علىّ رجاء - كه از قديم باز ملازم و كدخداى اعمال و اموال خاصّه او بود - تقليد كرد و در آلات و ادواتِ وزارت، كم بضاعت و بى مايه بود. روزگارِ سلطنتِ اين سلطان و وزارتِ اين وزير خود زود سپرى شد و سلطان طغرل بر سرِ دو سال از سلطنت در گذشت و وزير را نكبت رسيد و به آذربادگان گريخته، وزيرِ سلطان داود بن محمود گشت و به شمشير خوارزمشاه كشته آمد».
نگارنده گويد: از كلمات مذكوره بر آمد كه شرف الدين علىّ بن رجاء، فرزندى به نام «رجاء» داشته است و از اين روى، كُنْيه وى را مصنّف رحمه اللَّه عليه «ابو رجاء» ضبط كرده است و اين امر، از قديم الأيّام


نقض
858

وزارتِ تاج الدين خاتون سفريّه مادرِ سلطان سنجر و محمّد را كه به سال 515 فوت كرده، داشته است.
وفاتِ ابو طاهر سعد بن علىّ بن عيسى قمّى در روز چهارشنبه 25 محرّم سال 516 اتّفاق افتاده؛ بنابراين وزارتِ او قريب يك سال و يك ماه طول كشيده است (عماد كاتب، ص 267).
عبد الجليل رازى در بعض مثالب النواصب گفته: «خواجه شرف الدين ابوطاهر مهيسه قمى كه وزير سلطان سنجر بود؛ و برادر ابو طاهر مهيسه اوحد الدّين ابو ثابت مهيسه كه وزير فارس بود».
تنبيه - بر صور گوناگونى كه در ضبط كلمه مهيسه به نظر مى‏رسد:
1. «مهيسه» (به ميم و هاء هوّز) كه براى متن اختيار شده است و مطابق نُسَخ است به جز سه نسخه «ث م ب» كه در آن‏ها «ميعيسه» ذكر شده است. و استاد فقيد عبّاس اقبال رحمه اللَّه عليه نيز در دو مورد از كتاب وزارت در عهد سلاطين بزرگ سلجوقى - كه نام اين وزير را از نقض نقل كرده - به همين صورت ضبط نموده است.
2. «مميسه» (به دو ميم) چنان‏كه در نسائم الأسحار (ص 59) ضبط شده است.
3. «ماميسا» چنان‏كه راوندى در راحة الصدور (ص 167) ضبط كرده و گفته كه: ساير كتب - يعنى ساير كتب تراجم و تواريخ - اين كلمه را ندارند.
و به نظر مى‏رسد كه كلمه «مموسه» كه در فهرست منتجب الدين رحمه اللَّه عليه در اين عبارت «الشيخ أفضل الدّين محمّد بن أبي الحسن بن مموسة الوراميني، فاضل فقيه واعظ» همين نام «مميسه» باشد كه در بعضى از جاى‏ها از آن به اين صورت تعبير مى‏كرده‏اند و اگر نام پدر او «محمّد» مى‏بود، به جاى «على» كه ياد كرده‏اند، اين احتمال مى‏رفت كه «ميعيسه» كه در سه نسخه نقض به آن صورت ضبط شده است، مخفّف «محمّد بن عيسى» مى‏باشد؛ ليكن در هيچ يك از موارد، نام پدر وى به جاى «على» كلمه «محمّد» به نظر نمى‏رسد. در هر صورت، اهل فضل، خودشان در اين‏باره بررسى و تحقيق به عمل آرند.
اين‏كه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته (ص 237): «و خواجه على نبكران، يا: بيكران» و همچنين «بعدلى يوسفى آوى» و همچنين «برادر ابو طاهر مهيسه اوحد الدّين ابوثابت مهيسه»؛ به ترجمه حال هيچ يك، دست نيافتم.
امّا اين‏كه گفته (ص 237): «و صفيّ الدين ابو المحاسن الهمدانى كه مشهد عبداللَّه بن موسى فرموده است به اوجان».
استاد فقيد اقبال آشتيانى رحمه اللَّه عليه در كتاب وزارت در عهد سلاطين بزرگ سلجوقى (ص 156) ضمن ترجمه «نصير الدّين ابوالمحاسن سعد الملك سعد بن محمّد آبى» گفته: «سلطان محمّد پس از شنيدن خبر مرگ برادر از آذربايجان عازم بغداد شد و در جمعه هشت روز مانده از جُمادى الاولى سال 498 به بغداد رسيد و در اين تاريخ امير اياز سپهسالار بركيارق با جمعى ديگر از امراى بركيارقى در بغداد ملكشاه بن بركيارق را به سلطنت برداشته و به عزم جنگ با سلطان محمّد، مهيّا شده بودند؛ لكن وزيرِ امير اياز - يعنى ابوالمحاسن صفى همدانى - او را به صلح با سلطان نصيحت

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 398871
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به