كرد و اياز مصلحتانديشى وزير خود را پذيرفته، او را به طلبِ صلح، پيش سعد الملك آبى وزير سلطان محمّد فرستاد، سلطان نيز به توسّط وزير خود، امراى ياغى را امان داد و سعد الملك شخصاً به ملاقات اياز رفت و او را به تدبير به حضور سلطان آورد و سلطان، جميع ياغيان را بخشود؛ لكن كمى بعد - يعنى در سيزدهم جمادى الآخره 498 - به بهانهاى اياز را كشت و ابو المحاسن صفى همدانى نيز در رمضان همين سال كشته شد».
امّا مشهد عبداللَّه بن موسى؛ مستوفى در تاريخ گزيده در فصل سوم از باب سوم كه براى ذكر ائمّه معصومين: منعقد ساخته است، ضمن ذكر اسامى پسرانِ حضرت موسى كاظم عليه السلام گفته (ص 204 انتشارات امير كبير، به اهتمام دكتر عبدالحسين نوايى): «عبداللَّه كه به مشهد اوجان آوه، مدفون است».
و اينكه گفته: «صفى بوسعد»؛ معلوم نشد كه مراد كيست و تطبيق آن با پسر صفى الدين ورامينى، بسيار دشوار است؛ زيرا مصنّف رحمه اللَّه عليه با ابوسعد ورامينى، معاصر بوده است و فخر الدين پسر صفى الدين است و صفي الدين پسرِ ابو سعد ورامينى. در هر صورت، صفى الدين همان است كه در تعليقات ديوان قوامى ترجمه او را يادداشت كردهام.
امّا مهذّب عبدالكريم درگجينى؛ فعلاً در نظرم نيست، لكن مظنونم آن است كه نام او را در برخى از كتب ادبى ديدهام، لكن نمىتوانم حدس زنم كه چه كتابى بوده است. بنابراين، اين شخص نيز ترجمهاش به دست نيامده است.
اينكه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته (ص 238): «و شرف أبو رجاء»؛ مراد، همان شخص است كه عماد كاتب در تواريخ آل سلجوق (ص 181) گفته: «وزارة شرف الدين عليّ بن رجاء. قال رحمه اللَّه عليه: سمعت والدي صفيّ الدين يشكره و يُثْني عليه و يقول: لمّا قتل السلطان طغرل وزيره الدركزيني استدعاني من إصفهان، و ظنّ أنّ العزيز باقٍ، و أنّه عن حضرته إذا طلبه غير معتاق، قال: فقرّبني و أكرمني، و قال: خذ خطّي إلى بهروز بإحضار أخيك، و أسرِعْ؛ فإنّي منتظرٌ لتوافيك، قال: فمضيت إلى بغداد، و إذا القضاءُ قد قُضِيَ و الحكم قد اُمضي، فلمّا عرف طغرل بوفاته طلب رجلاً كافياً، فوجد عليّ بن رجاء عليّاً كما رجا، فعوّل عليه في وزارته، و سلّم إليه المنصب، و شرع في مصادرة الدّركزينيّة، و قبض على نُوّابهم، و ضيّق على أصحابهم».
ناصرالدين منشى كرمانى در نسائم الأسحار من لطائم الأخبار (ص 77) گفته: «الوزير شرف الدين علىّ بن رجاء. سلطان وزارت به شرف الدين علىّ رجاء - كه از قديم باز ملازم و كدخداى اعمال و اموال خاصّه او بود - تقليد كرد و در آلات و ادواتِ وزارت، كم بضاعت و بى مايه بود. روزگارِ سلطنتِ اين سلطان و وزارتِ اين وزير خود زود سپرى شد و سلطان طغرل بر سرِ دو سال از سلطنت در گذشت و وزير را نكبت رسيد و به آذربادگان گريخته، وزيرِ سلطان داود بن محمود گشت و به شمشير خوارزمشاه كشته آمد».
نگارنده گويد: از كلمات مذكوره بر آمد كه شرف الدين علىّ بن رجاء، فرزندى به نام «رجاء» داشته است و از اين روى، كُنْيه وى را مصنّف رحمه اللَّه عليه «ابو رجاء» ضبط كرده است و اين امر، از قديم الأيّام