87
نقض

امّا جوابِ امثالِ اين سخن خود لازم نباشد؛ امّا كلمتى چند بر طريقِ اشارت برود.
دگرباره خواجه نوسنّى خصومتِ تركان و تعريضِ ۱ اميران مى‏كند و چون گويد: «به هيچ روزگارى اين قوّت نداشته‏اند» آنگه گويد: «چنان است كه به روزگارِ مقتدر» هم متناقض باشد. و چون تركانِ با صولت و دولت و رأىِ بزرگ و دانشِ تمام‏۲ ايشان را به خواجگى و مشورت قبول كرده‏اند، خواجه را نمى‏شايد دگرباره دايه مشفق‏تر باشد كه مادر، و بر قضاىِ ۳ خداى دگرباره انكار مى‏كند و راضى نمى‏باشد و چون قضا و تقديرِ خدا اين است كه تركان حاكمانِ جهان باشند و رافضيان وزيران و مشيرانِ ايشان باشند، به قضاى خداى رضا بايد دادن و تعريض‏۴ نا كردن و تشنيع نازدن. واگرنه به سلامت با سرِ مذهبِ بيست و پنج ساله رفتن و فعل را با بنده اضافت مى‏كردن و اين تعريض‏۵ كردن.

[ 29 ]

[ سلطه وزيران شيعى بر خلفاى عباسى ]

آنگه گفته است:
شرحِ استيلاىِ روافض در عهدِ مقتدر خليفه، از سنه خمس و ثلاثمائه تا سنه ثلاث و عشرون و ثلاثمائه كه مقتدر را بكشتند، چنان بود كه وزير مقتدر بُلحسن ۶ فُرات بود و سلطان خليفه‏۷ بودى و مرجع همه جهان با درگاهِ‏۸خلافت بودى، و اين بُلحسنِ فُرات به عوّانى و شريرى معروف بود و درمذهبِ رفض چنان بود كه ۹به الحاد منسوبش كردند.

1.ع: «تعريف» و به قرينه دو مورد كه مى‏آيد به نظر مى‏رسد كه «نفرين» باشد. در هر صورت تعريض به معنى «به كنايه سخن گفتن است» كه در اينجا مناسب‏تر به نظر مى‏رسد.

2.م - ب: + «و نيكو اعتقادى».

3.ع - ث - ب - م: «و پس قضاى». ح: «و پس بر قضاى».

4.ع: «نفرين» صريحاً. ث: «تعرف».

5.ع: «تعريف».

6.ح - ب - م: «أبو الحسن»، و همچنين در همه موارد آينده.

7.«سلطان خليفه» از قبيل اضافه مقلوب است؛ يعنى خليفه سلطان؛ مانند «كلاه گوشه» و «دادسرا» و نظاير آنها كه بسيار است.

8.ح: «به درگاه». ب - م: «درگاه» (بدون با، يا، به).

9.صفحه «۸۰» چاپ قديم‏


نقض
86

همه از امثالِ آن است كه دگر آدميان كرده‏اند و بر امثالِ آن قادر باشند، و آنچه آدميان بدان و امثالِ آن قادر نباشند - چون خلقِ اجسامِ عالم و اعراضِ مخصوصه - على نيز بر آن قادر نباشد و جنسِ آن داخل نباشد تحتِ مقدور بشر. ۱
و آنچه گفته است كه «گويند صحابه همه دشمنِ على بودند»، لعنت بر آن باد كه [ اين ]گويد يا بر آن كس كه دروغ گويد، كه صحابه، بهرى دوستِ على بودند و بهرى را بى‏خلاف مضادّتى و خصومتى بود. و اين معنى بر علما پوشيده نباشد و در كتب مسطور است كه دوست كه بود و دشمن كه بود، و اگر منافستى ۲ بود، خود معلوم است، و حديثِ بوحنيفه و شافعى به موضعى كه لايق‏تر است گفته آيد. إن شاء اللَّه.۳

[ 28 ]

[ زيركى عبد الجليل در دچار كردن مؤلف سنى به خشم سلجوقيان ]

آنگه گفته است:
و در هيچ روزگار اين قوّت نداشتند كه اكنون كه دلير شده‏اند و به همه دهان‏سخن مى‏گويند؛ ۴زيرا كه هيچ سوى نيست از آنِ تركان‏۵۶و اُلاده پانزده رافضى حاكم‏اند و در ديوان‏ها دبيران همه‏۷ ايشان‏اند، و اكنون بعينه چنان است كه در عهدِ مقتدر خليفه بود.

1.ع: «تحت مقدور ملدو بشر». ب - م: «تحت مقدور». و شايد اصل «تحت مقدور خلق و بشر» بوده است.

2.ح - م: «مناقشتى». ث: «مناسبتى».

3.اين عبارت، در اينجا بى‏مورد و نامناسب و غير مربوط به نظر مى‏آيد، ليكن در همه نسخ موجود است، و شايد در سابق ضمن مطلبى اشاره‏اى به آن شده است و من به آن پى نمى‏برم. در هر صورت فضلا خودشان تدبّر و تحقيق فرمايند.

4.به همه دهان سخن گفتن، كنايه از قدرت و آزادى بيان است كه تقيه‏اى در كار نباشد.

5.عبارت نُسخ در اينجا مشوّش است: ع: «هيچ سراى نيست از اين تركان»، س: «هيچ سؤالى نيست از آن نوكان»، ح: «و هيچ سراى نيست از تركان كه در او ده پانزده رافضى نيستند»، م - ب: «زيرا كه هيچ بلوكاتى نيست الّا كه ده پانزده رافضى حاكمند». پس بنابر متن، مراد آن است كه هيچ ناحيتى نيست از آن نواحى كه اختصاص به تركان دارد و بنابر دو نسخه م - ب معنى واضح‏تر و روشن‏تر است؛ زيرا در غياث اللغات گفته: «بلوكات به ضمتين و كاف عربى، چند ده كه با هم تعلّق داشته باشد. به هندى پر گنه گويند (از مدار) و در فرهنگى معتبر نوشته كه: بلوكات جمع بلوك است كه به ضم اوّل به معنى قصبه و ده باشد و اين لفظ تركى است».

6.صفحه «۷۹» چاپ قديم‏

7.ح: «هم».

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 429602
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به