861
نقض

تمام به ديوان رفت و باز به وزارت مشغول شد و شيخ ابو محمّد قاسم بن على حريرى بصرى - جزاه اللَّه عن طلبة العلم خيراً - كتاب مقامات به نام او ساخت و [مقصود از] «مَنْ اشارته حكم و طاعته غنم» [كه حريرى آن را در ابتداى كتاب مقالات آورده‏] او است. و غالب احوال او به مخالطه افاضل و علما گذشتى و در كاشان مدرسه نيكو ساخت و كتاب‏هاى بسيار بر آن مدرسه وقف كرد و املاك همچنين. و كتاب نفثة المصدور في فتور زمان الصدور و صدور زمان الفتور با اين نامكِ كوتاه، از مصنَّفاتِ او است. و در سنه أربعٍ و سبعين و ستِّمائه كه اين ضعيف و هو مصنِّف الكتاب، حكومت كاشان داشت، به نيابتِ برادرِ خويش مرحوم سيف الدوله امير محمود - عفا اللَّه عنه - آن مدرسه و كتابخانه معمور بود؛ امّا اكنون كه ماه محرّم است سنه أربعٍ و عشرين و سبعمائه، شنيدم كه آن مدرسه خراب شد و كتابخانه برافتاد؛ غفر اللَّه لمن يُعيدُها».
استاد فقيد اقبال آشتيانى در كتاب وزارت در عهد سلاطين بزرگ سلجوقى (ص 183- 185) گفته: «ابو نصر شرف الدين انوشروان بن خالد فينى كاشانى، سديد الحضرة؛ سعد الملك آبى ابوالمفاخر قمى را بعد از چندى از عارضى لشكر انداخت و شغل او را در عهده عزّ الملك بن كافى اصفهانى گذاشت و اين عزّ الملك تا تاريخ مصلوب شدنِ سعد الملك - يعنى تا ماه شوّال 500 - در شغل خود باقى بود و او را نيز سلطان محمّد با سه نفر ديگر از عُمّال ديوانى در همان تاريخِ قتل سعد الملك به دار آويخت (رجوع كنيد به ص 159) و مقام او يعنى عارضى لشكر را به ابونصر شرف الدين انوشروان بن خالد فينى كاشانى واگذاشت».
2. ترجمه عالم بزرگوار و فقيه عالى‏مقدار ابو سعد منصور بن الحسين الآبى - قدّس اللَّه روحَه و نوّر ضريحه - است چنان‏كه وعده كرديم.
منتجب الدين رحمه اللَّه عليه نام اين بزرگوار را در فهرستِ اسامىِ علماى شيعه، در حرف ميم، چنين ياد كرده است: «الوزير السعيد ذو المعالي زين الكُفاة أبو سعد منصور بن الحسين الآبي، فاضل عالم فقيه؛ و له نظم حسن، قرأ على شيخنا الموفّق أبي جعفرٍ الطوسي، و روى عنه الشيخ المفيد عبدالرّحمن النيسابوري».
صاحب مجمل التواريخ تحت عنوان «ذكر تواريخ آل بويه و بعضى اخبارشان» (ص 388-404) بعد از ذكر ورود سلطان محمود به رى و انقراض دولت آل بويه گفته (ص 404 نسخه چاپى): «و من اين تاريخ از مجموعه بوسعد آبى بيرون آوردم كه شاهنشاه او را به آخرِ عهد وزارت داده بود؛ مردى عظيم، فاضل، و متبحِّرْ اندر انواع علوم بوده است».
امّا كتاب نثر الدّرّ اين عالمِ بزرگ - كه ثعالبى نام آن را نيز ضمن ترجمه وى از تصانيف او شمرد - گويا نسخه كامل و تمام آن تا زمان حاجى خليفه مؤلّف كشف الظنون موجود بوده است؛ زيرا نصِ عبارت او در باب النّون از كتابِ نامبرده (ج 2، ص 1927 از نسخه مطبوعه به سال 1362) اين است: «نثر الدّرّ في المحاضرات لأبي سعدٍ منصور بن الحسين الآبيّ الوزير، المتوفّى سنة 422، في سبع مجلّدات، كلّها بخطبٍ بليغة، على عدّة أبواب لم يجمع مثله، أوّله: بحمداللَّه نستفتح أقوالنا و أعمالنا (إلى آخره). اختصره من كتابه نزهة الأدب و رتّبه على أربعة فصول؛ الأوّل فيه خمسة أبواب؛ الأوّل:


نقض
860

در ميان مسلمانان معمول بوده كه نام‏هاى آباء و اجداد خود را به تسميه اولاد خودشان به آن نام‏ها زنده مى‏كرده‏اند و اين رسم ملّى، هنوز هم در خاندان‏هاى اصيل، محفوظ و معمولٌ به است.
اين‏كه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته: «اَثير الدين الحسن بن العلاء الحمرمى (كذا)» با نسخه بدل‏هاى مذكور در ذيل صفحه 221؛ ترجمه حالش، بلكه نامش را تنها نيز - يعنى بدون ترجمه - در غير اين كتاب، به خاطر ندارم كه ديده باشم.
و اين‏كه گفته: «و مسلم قريش (تا آخر كلام مذكور در ص 238)»؛ گويا مراد، مسلم بن قريش است كه از حُكّام بنى عقيل بوده است و از مشاهير و معاريف سلسله بنى عُقيل است. اينك به نقل برخى از كلمات مورّخانِ آن دوره مى‏پردازيم؛ با توجّه به اشكالى كه به نظر مى‏رسد و آن اين است كه اين شخص وزير نبوده است تا نام او را مصنّف رحمه اللَّه عليه در عداد وزرا به شمار آورد، ليكن با مشوّش بودنِ نسخ كتاب و وجود نظاير اين قبيل مطالب در آن، مى‏توان قطع و يقين كرد كه مراد، همين شخص است. در هر صورت، به نقل كلماتى كه مراد را روشن كند مى‏پردازيم:
ابن الاثير در كامل التواريخ در وقايع سال چهارصد و هشتاد و هفت، تحت عنوان «ذكر قتل شرف الدولة و ملك أخيه إبراهيم» گفته: «قد تقدّم ذكر ملك سليمان بن قتلمش أنطاكيّة - إلى أن قال: - ثمّ إنّ شرف الدولة جمع الجموع من العرب و التُّركمان، و كان ممّن معه جبق أمير التّركمان في أصحابه، و سار إلى أنطاكيّة ليحصرها، فلمّا سمع سليمان الخبر جَمَعَ عساكره و سار إليه، فالتقيا في الرّابع و العشرين من صفر سنة ثمان و سبعين و أربعمائةٍ في طرفٍ من أعمال أنطاكيّة، و اقتتلوا، فمال تركمان جبق إلى سليمان، فانهزمت العرب و تبعهم شرف الدولة منهزماً، فقتل بعد أن صبر، و قتل بين يديه أربعمائة غلام من أحداث حلب، و كان قتله يوم الجمعة الرابع و العشرين من صفر سنة ثمان و سبعين، و ذكرته هاهنا لتتبّع الحادثة بعضها بعضاً، و كان أحول».
ابن خلّكان گفته كه: «در طايفه بنى عُقيل، كسى را مانند او ملك و سلطنت، ميسّر نشد و سيرت او از اَعدلِ سِيَر بود و در جميع قلمرو او راه‏ها امن بود و آخر در جنگ سليمان قتلمش سلجوقى - كه حاكم روم بود - در جمعه بيست و چهارم صفر سنه ثمانٍ و سبعين و اربعمائه به قتل رسيد. و بعضى گفته‏اند كه: چون سليمان از محاربه او عاجز آمد، يكى از خواصّ او را بفريفت تا در حمّام او را بكشت.
اين‏كه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته: «و بعد از آن كمال ثابت قمّى»؛ ترجمه كمال ثابت در تعليقه 83 گذشت.
امّا اين‏كه گفته: «و رضى بوسعد مستوفى خوافى»؛ مراد از وى، پدر عزيز الدين مستوفى است و عزيز الدين از وزراى طُغرل سوم، آخرين پادشاه سَلاجقه است.
تكمله‏اى مشتمل بر شش امر:
1. بقيّه ترجمه انوشيروان بن خالد، چنان‏كه وعده كرده‏ايم. هندوشاه نخجوانى در تجارب السلف (ص 301-302) گفته: «خواجه انوشروان بن خالد؛ اصل او از كاشان و از افاضل و اعيانِ روزگار بود و وزارتِ خلافت و سلطنت سلجوقى كرد و ابن اثير جَزَرىِ مورّخ گفته است: خواجه انوشروان، از وزارت استعفا خواست، سلطان آن اجابت رد كرد و باز فرمود كه وزير باشد. انوشروان به كراهتى

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 429751
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به