و عشرين و أربعمائة» چنانكه نقل آن گذشت، درست نيست؛ زيرا مفيد نيسابورى رحمه اللَّه عليه به سال چهارصد و سى و دو از ابو سعد مذكور، نقل روايت كرده است و ثقة الاسلام شيخ آقا بزرگ طهرانى - رحمة اللَّه عليه - در ذريعه تحت عنوان «تاريخ الرَّيّ» تصريح كرده كه وفات او به سال 432 بوده است؛ فراجعْ إن شئتَ.
2. چنانكه از نصّ عبارتى كه از اربعين مفيد نيسابورى رحمه اللَّه عليه نقل كرديم بر مىآيد، كه ابو سعد آبى رحمه اللَّه عليه به سال سيصد و هفتاد و هشت، نقل روايت از صدوق رحمه اللَّه عليه مىكند؛ يا از عبارت ثعالبى در تتمّة اليتيمه بر آمد، كه وى در دستگاه صاحب بن عبّاد متوفّى به سال سيصد و هشتاد و پنج بوده و صاحب، او را با دو بيتى مدح كرده است؛ همچنين از تاريخ كتابتِ نسخه عتيقه از اصول چهاردهگانه كه به خطّ همين وزير ابو سعد آبى بوده است، بر مىآيد كه وى به سال 374 نسخه اصول مذكوره را صحيحاً استنساخ نموده است و نام پدر او حسن و نام جدِّ او حسين بوده است؛ بنابراين، گاهى به پدر و گاهى به جَد، نسبت داده شده است، اگرچه غالباً منسوب به جدّ است؛ فراجعْ إن شئتَ.
3. ترجمه «مؤيّد الدّين محمّد بن عبدالكريم القمّى» است كه در اوّل «مكين الدين» لقب داشته است.
سرّ اينكه اين ترجمه را در تكمله قرار داديم و در جاى خود ذكر نكرديم، آن است كه مراد مصنّف رحمه اللَّه عليه از «مكين بلفخر قمى» همان است كه در جاى ديگر از كتاب نقض از او چنين تعبير كرده (ص491) : «روزى كه مرا به سراى سيّد فخر الدّين رحمه اللَّه عليه نوبت مجلس بود، امير حاجبى از آنِ امير عبّاس بيامد با جماعتى تركان؛ و رضي الدين بوسعد ورامينى و مكين بلفخر قمى در مجلس بودند».
پس وى با مصنّف رحمه اللَّه عليه معاصر؛ و شخصى معروف و به نام بوده، به طورى كه از حُضّار مجلس به نام ابو سعد ورامينى و نام او اكتفا شده است، در صورتى كه ترجمهاى كه ما درصدد بيانِ آنيم، مربوط به شخصى است كه وزارت او ساليان دراز بعد از اين تاريخ بوده و وفات او - چنانكه خواهيم گفت - به سال 629 روى داده است. پس به طور قطع، مراد از صاحب اين ترجمه، غير از آن است كه در كلام مصنّف رحمه اللَّه عليه اراده شده است.
مظنون به ظنّ مُتأخّم به علم، آن است كه صاحب ترجمه، يكى از اعقاب و اخلاف «مكين بلفخر قمى» مذكور در كلام مصنّف رحمه اللَّه عليه است كه ملقّب به لقب جدّش شده است و اينكه وى رفيق و همكار بلكه همسايه ناصر بن مهدى كه وزير عزّالدين يحيى نقيب سادات رى و قم و آمل - رضوانُ اللَّه عليه - بوده و بعد از قتل او با پسر عزّ الدين فرار كرده و به بغداد رفته و سپس به وزارت ناصر الدين اللَّه خليفه عبّاسى رسيده است و طبق تصريح صاحب تجارب السَّلف در جمادى الاُولى من سنة سبع عشرة و ستّماته (617) وفات يافته است بوده است، اين مدّعا را روشنتر مىكند.
[امّا] مكين الدين أبو الحسن بوالفخر قمى؛ كمال الدين عبدالرزاق ابن الفوطى در تلخيص مجمع الآداب في معجم الألقاب (ص 754 كتاب لام و ميم) گفته:
«المكين مؤيّد الدين أبوالحسن محمّد بن محمّد بن عبدالكريم بن برز المقداديّ القمّي، نزيل