865
نقض

سلاطين بزرگ سلجوقى (ص 323) قسمت آخر تعليقه 96 را به عين عبارت شيخ عبدالجليل رحمه اللَّه عليه نقل كرده است و ما نظر به نكته‏اى كه خواهيم گفت، نصّ عبارت او را در اين‏جا مى‏آوريم و آن اين است:
«(175 س 14، از كتاب بعض مثالب النواصب) خواجه على سكرامه (؟) وزير ملكان ديالم بود [و خيرات بسيار فرموده و ابو عبيد يوسفى آوى... و دهخداى عبدالصمد بزرگ به آبه و برادر ابوطاهر مهيسه اَوحد الدين ابو ثابت مهيسه كه وزير فارس بود. و بعد از وى معين الدين ابو نصر كاشى وزير محتشمِ شهيد، شهيد شده به تيغ ملاحده ملاعين... و شرف الدين انوشيروان خالد كاشى وزير حضرت خلافت و] عماد الدين وزير و صفى بوسعيد و مهذّب عبدالكريم ارطمى و شرف الدين اَبو رجاء و اثير الدين حسين بن العلاء الحرمى و مسلم قريش خود از متّقيان بوده - صولت و عظمت و پادشاهى او معروف است و قبّه عسكريّين على نقى و حسن عسكرى عليهما السلام به سرّ من رأى، او فرموده است و از ترفّع درجه، آن‏جا مدفون است - و پسرش عماد الدين ابوالمعالى با فضل رفعت و امانت و شمس الدين محمّد سمايان (بنيمان) طبرى بعد از آن و كمال ثابت قمى و رضى الدين ابو سعد مستوفى خورى (خوافى) و پسرش خواجه عزيز الدين مستوفى كه مشير و مدبّر ملك سلطان معظّم ابا طالب طغرل بن اَرسلان و اتابك معظم جهان پهلوان - أعزّ اللَّه أنصارهما - است. و بعد از آن خواجه مكين الدين ابوالفخر قمّى و كتاب محيى (مختص) الدين رازى همه مستوفيان معتبر.
اين جماعت، همه شاعى و معتقد و اصولى‏اند با فضل و مرتبه و درجه و رفعت و كمال و دانش و احسان و خيرات».
نگارنده گويد: عبارتى را كه استاد اقبال رحمه اللَّه عليه نقل كرده، مأخوذ از نسخه «ح» است كه ما در مقدّمه نقض و تعليقات آن، آن را مفصّلاً معرّفى كرده‏ايم؛ اينك قسمتى از آن را با اندكى تلخيص در اين‏جا مى‏آوريم.
اين نسخه دو عيب و يك حسن دارد:
امّا عيب اوّل اين است كه در اين نسخه، عبارتِ غالبِ موارد عوض شده و در بعضى موارد، علاوه بر نقلِ به معنا، تلخيص نيز به كار رفته؛ بلكه در جاهاى بسيارى نيز مطالبى اصلاً و به كلّى حذف و اِسقاط شده است. بنابراين مى‏توان گفت: اين نسخه، خلاصه‏مانندى از كتاب نقض است؛ زيرا در نتيجه تصرّفات بى‏مورد از قبيل تغيير و تبديلِ عبارات و تقديم و تأخير و حذف و اسقاطِ مطالب، وضع تأليفِ كتاب به هم خورده و متن آن در بسيارى از موارد، به كلّى عوض شده، حتّى اين غير امينِ بى‏انصاف، در پاره‏اى از جاها - چنان‏كه گفتيم - اسامى اشخاص يا اَمكنه يا ساير اجزاى عبارت را چون نمى‏فهميده، يا به نظرِ خود غير لازم يا مكرّر مى‏فهميده است، اصلاً حذف و اسقاط كرده و هيچ‏گونه عوض و بدلى به جاى آن‏ها نگذاشته است؛ بدين جهت، نسخه را از حيّز اعتبار انداخته و كتاب ديگرى به عمل آورده است.
اين عيب اوّل نسخه است و ما نظر به همين عيب، در غالب موارد از اين نسخه به نسخه متصرّف فيها يا نسخه تحريف شده و گاه‏گاهى هم به نسخه نونويس، تعبير كرده‏ايم.
اما عيب ديگر اين نسخه آن است كه از اوايل آن، قسمتى ساقط شده است. توضيح آن كه: از اين


نقض
864

بغداد، الوزير، كان كاتباً سديداً بليغاً، عاملاً فاضلاً، كامل المعرفة بالإنشاء، متصرِّفاً في الكلام، حلو الألفاظ، متين العبارة، يكتب باللغتين الفارسيّة و العربيّة، و يحلّ التّراجم المغلقة، حسن المعرفة بتدبير الملك و قوانين الوزارة، ذكره محب الدين محمّد بن النجّار في تأريخه و قال: قدم بغداد في صحبة الوزير مؤيّد الدين محمّد بن القصّاب، و كان خصّيصاً به يسافر معه، فلمّا توفّي و رتّب نصير الدين ناصر بن مهدي اختصّ به، و كانا جارين في قمّ، و لمّا توفّي قوام الدين يحيى بن زيادة رتّب مكين الدين مكانه سنة أربعٍ و تسعين خمسمائةٍ، فلمّا عزل ابن مهدي و رتّب فخر الدين بن امسينا، ثمّ عزل سنة ستّ و ستّمائة ردّت النيابة و اُمور الديوان إليه، و خلع عليه، و حضر عنده أرباب الدَّولة، و صار له القرب و الاختصاص بالإمام الناصر، و لمّا توفّي و ولي الظاهر أقرّه على ولايته و لم تطل أيّامه، و أقرّه المستنصر باللَّه على ولايته».
هندوشاه نخجوانى در تجارب السَّلف (ص 336-344) گفته: «مؤيّد الدين محمّد بن محمّد بن عبدالكريم قمى؛ اصل او از قم است و مولد و منشأ بغداد. و نسبِ او به مقداد بن أسود كِنْدى مى‏رسد. او مردى كاردانِ عاقل بود و اصطلاحِ دواوين و كيفيّت محاسباتِ متصرّفات نيكو مى‏دانست و بلاغت و فصاحت و آدابِ مستوفى داشت و هر دو فنّ كتابت درج و دستور، خوب نوشتى و در هر دو شيوه، ماهر بود. تدبيرات لطيف و رأى‏هاى درست و مبرّات و صدقات بسيار داشت. به مشهد كاظم، بيمارستانى ساخت و ادويه و اشربه و مَعاجين، مرتّب گردانيد و آن را بر اهلِ مشهد، وقف كرد و هم آن‏جا مكتبى و دار القرآنى بنا فرمود جهتِ اَيتام علويانِ مشهد تا خطّ و قرآن آموزند. و بر اين ابواب البرّ، چندان ملك وقف كرد كه به شروطِ او وفا نمايد و تا اكنون آن مبرّات برقرار است.
... مؤيّد الدين، وزير ناصر و ظاهر بود. پنج سال وزارت مستنصر كرد و در سحرگاه هفتم شوّال سنه تسع و عشرين و ستّمائه او را و پسرش فخر الدين احمد را بگرفتند و در دار الخلافه حبس كردند و پسرش پيش از او بمرد. و گويند: كشته شد. و او پس از پسر بيمار شد، همچنان بيمار، از دار الخلافه بغداد بيرون آمد و به خانه دختر رفت و بعد از اندك زمانى بمرد».
4. محتمل است كه مراد از «عميد بركه رازى» يا از «عميد بوالوفاء» همان شخص باشد كه مرحوم اقبال در كتابِ وزارت در عهد سلاطين بزرگ سلجوقى (ص 101-102) به ترجمه او پرداخته بر اين وجه: «عميد الدوله جمشيد بن بهمنيار وزير فارس، كه در 476 كور شد؛ يكى از وزراى زير دست سيّد الرّؤسا نايب و پسر كمال الدوله ابورضا. مردى بود كه سابقاً در خدمتِ امير فارس وزارت مى‏كرد و عميد الدولة بن بهمنيار نام داشت. اين شخص كه مردى كاردان و صاحب همّت بود، با سيّد الرّؤسا دست يكى كرد و چون سيّد الرّؤسا به شرحى كه در احوال او گذشت در سال 476 در توطئه‏اى بر ضدِّ خواجه، پيش سلطان فيروز نيامد و كور شد، عميد الدّوله نيز عين اين سرنوشت را پيدا كرد (عماد كاتب، ص 65)».
5. چون جماعتى از وزرا كه در اين كتاب ذكر شده و هيچ‏گونه اطّلاعى نيز بر شرح حال و ترجمه ايشان از جاى ديگر حاصل نشده است، ناچار استاد فقيد اقبال آشتيانى رحمه اللَّه عليه در كتاب وزارت در عهد

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 429692
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به