869
نقض

مبدّل به تفرّق نشده بوده است. علاوه بر اين، قراين ديگرى از ملاحظه روى هم رفته مطالب كتاب به چشم مى‏خورد كه زمان تأليف كتاب نقض را در مدّتى كه كمتر از اين بوده است به نظر مى‏رساند و از اجلّاى قرائن بر اين امر، آن كه شرف الدّين محمّد رحمه اللَّه عليه در 566 در گذشته و عزّ الدين يحيى رحمه اللَّه عليه نقيب شده؛ و در اين صورت، بايستى نامى از او در كتاب باشد و نيست، چنان‏كه در مقدّمه نقض و تعليقات آن نوشته‏ايم.
بارى، چون نسبت صدور اين دعا از مؤلّف رحمه اللَّه عليه به وى ثابت نشده است، به دليل اين‏كه نُسَخ صحيحه از آن خالى است و دو نسخه دستخورده، قوّتِ اثباتِ آن را ندارد، چنان‏كه بيانش گذشت؛ و السّلامُ على مَن اتَّبَعَ الهُدى‏.
تنبيه بر امرى ديگر نيز در اين‏جا لازم است و آن اين‏كه: از نقل استاد فقيد عبّاس اقبال رحمه اللَّه عليه كلام صاحب نقض را بعينه - حتّى گاهى با نقطه استفهام و گاهى با نقطه‏گذارى و گاهى با اصلاح نظرى آن در ميان پرانتز و دو هلالى - بى‏آن كه بتواند درباره غالب آنان اظهارنظرى كند، معلوم مى‏شود كه حال آنان مجهول و نه تنها تراجم ايشان در كتب ديگر نيست؛ بلكه هيچ‏گونه اسم و رسم و نام و نشانى از برخى از آنان در كتب به نظر نمى‏رسد. از اين روى، ناچار شده به نقل صورت عبارت پرداخته و اظهارنظرى ننمايد. وقتى كه امر در مثل اين مورد - كه يكى از موارد بسيار عادّى و معمولىِ آن كتاب است - براى مانند آن استاد محقّق، كه به طور قطع، مرد ميدان تتبّع و تحقيق بود و اين قبيل مطالب، غالباً در نظرش بود؛ و به عبارت ديگر، حاجت در بيان آن‏ها به مراجعه نداشت تا بالقوّه باشد، بلكه آن‏ها را بالفعل حاضر و در نظر داشت؛ با وجود اين، وقتى كه او نتواند اظهار اطّلاعى درباره آنان بكند، امر درباره همچو منِ بى‏اطّلاع از اين قبيل مطالب، چه خواهد بود؟! چنان‏كه گفته‏اند:

آن‏جا كه عقاب پر بريزداز پشّه لاغرى چه خيزد

تعليقه 97

خواجگان و رؤسا كه در عداد اعتبار و التفات آيند

از اشخاص مذكور تحت عنوان مزبور، به جز پنج نفر كه رضى الدين ابو سعد ورامينى و پسران او و دهخدا فخراور هشتوردى و پسرش باشند، كسى ديگر را نمى‏شناسم. امّا ترجمه فخراور هشتجردى و پسرش جمال الدين عبدالصمد هشتجردى در تعليقه 63 گذشت و تراجم باقى شناخته‏شدگان بدين قرار است.
رضى الدين ابو سعد ورامينى، از نيكنامان معروف جهان به شمار رفته و از كلمات مصنّف رحمه اللَّه عليه در حقّ او (ص 171-172، و 226-227، و 488، و 635 چاپ اوّل) و همچنين از كلمات ديگران كه به دست ما رسيده است و در اين‏جا مى‏نگاريم، به خوبى روشن مى‏شود كه وى، تالى مرتبه، بلكه هم‏دوش و همطراز جمال الدين موصلى ابو جعفر محمّد بن على معروف به «جواد اصفهانى» بوده است.
سمعانى در انساب گفته (ترجمه): «در زمانِ ما در ورامين، مردى ثروتمند بود كه رياست داشت و به تعمير حرم مكّه معظمّه و مدينه منوّره مى‏پرداخت و اموال خود را در اين راه خرج مى‏كرد و پسر


نقض
868

و يكى به اصفهان، كه ملك دو اقليم مستخلص كرد و دو ملك طامع را در ملك، به ملازمتِ قِلاع، قانع گردانيد و دولت متابعِ تيغ چو آب و اقبال ملازم ميمون ركاب او بود».
مصحّح راحة الصدور محمّد اقبال رحمه اللَّه عليه در ذيل صفحه گفته: «ولادتِ طغرل در سنه 564 بود و در سنه 571 به تخت رسيد».
خواندمير در حبيب السير (ج 2، چاپ اوّل، ص 192) تحت عنوان «ذكر سلطان ركن الدين طغرل بن ارسلان قسيم اميرالمؤمنين» گفته: «و سلطان طغرل، بعد از فوت پدر، افسر سلطنت بر سر نهاده، زمام ملك و مال در كف كفايت و قبضه درايت عمّ خود، جهان پهلوان ائلدگز نهاده و در مبدأ پادشاهى او پادشاه ابخاز، قصد آذربايجان نمود و محمّد بن طغرل بن سلطان محمّد بن سلطان ملكشاه نيز خروج كرده، به جانب عراق توجّه نمود. و جهان پهلوان محمّد و برادرش قزل ارسلان، در عرض يك ماه، مرتكب دو يورش گشته، به دفع دشمنان پرداختند و به موجب دلخواه دوستان مهمِ‏ّ هر دو گروه را ساختند. و تا اتابك محمّد ائلدگز در قيد حيات بود، عرصه سلطان طغرل از غايت نضارت و طراوت، رنگ روضه رضوان داشت و هر كس كه خيال مخالفت آن پادشاه عادل نمود، دست قضا نقش وجود او را بر لوح هستى باقى نگذاشت. و اتابك محمّد، در شهور سنه احدى و ثمانين و خمسمائه به عالم مخلّد انتقال نمود و بعد از آن، نظامِ اُمورِ سلطنت از هم بگسيخت و از هر طرف نايره فتنه اشتعال يافته، باد غبارِ ادبار، بر مفارق سلجوقيّه بيخت».
استاد فقيد اقبال آشتيانى رحمه اللَّه عليه در تاريخ عمومى و ايران ضمن شرح حال «نصرة الدين ابوجعفر محمّد جهان پهلوان (568-582 ه) كه دومين اتابك از اتابكان آذربايجان است گفته (ص 383): «از سال 571 كه سالِ جلوسِ طغرل سوّم است تا 582 تاريخ فوت اتابك، زمامِ [امور] سلطنتِ آخرينِ پادشاه سلجوقىِ عراق كه در هفت سالگى به جاى پدر نشست، در دستِ جهان پهلوان بود و اين مرد كافىِ عادلِ ادب‏پرور، به خوبى بلاد وسيعه‏اى را كه او و پدرش تحتِ امرِ طغرل آورده بودند اداره مى‏نمود».
ناگفته نماناد كه «جهان پهلوانى» در زمان قديم، منصبى بزرگ بوده و تالى مرتبه سلطنت، معرّفى شده است؛ مؤلّف مجمل التواريخ (ص 420) گفته: «امّا جهان پهلوان، بزرگ‏تر مرتبتى بوده است از بعدِ شاه؛ و از فرود آن پهلوان و سپهبد، بر آن سان كه اكنون امير گويند و امير سپاه سالار».
چنان‏كه ملاحظه مى‏شود، اگر نسبت صدور اين جمله دعائيّه «أعزّ اللَّه أنصارهما» از مصنّف رحمه اللَّه عليه به وى مسلّم شود، بايد تأليف كتاب در ما بين سنوات (571 -582) باشد كه قدر مشترك زمان قدرت و زمامدارى اين دو نفر، به تصريح تاريخ‏نويسان گذشته مى‏باشد و بسيار بعيد است كه تأليف و تصنيف كتاب نقض تا آن زمان طول كشيده باشد؛ بلكه با توجّه به مطالبى كه از ملاحظه غالب مطالب كتاب، از آغاز تا انجام آن بر مى‏آيد، آن است كه موقع نشر نقض نه تنها مؤلّف بعض فضائح الرّوافض كه كتابش را در محرّم 555 به پايان رسانيده است، زنده بوده است، بلكه بسيارى از اشخاص را كه هر دو مؤلّف مى‏شناخته‏اند و بر رُخِ يكديگر مى‏كشيده‏اند زنده بوده‏اند. و اين امر، تأييد مى‏كند كه تأليف نقض در زمان كوتاه‏تر از اين بوده است، به طورى كه هنوز شمل جماعت معاصر، با اين دو مؤلّف،

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 430632
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به