873
نقض

او به جايى رسيد كه به سليمان، اين بيت را به زبان فهلوى نوشت:

«بواذ اروند كوه اج پا بنشى‏اروند اروند بى واذ آيدوشى»
يعنى:

به باد الوند، كوه از پا نمى‏رودالوند، الوند است، باد آيد ورود
منظور آن كه اشاره به استقامت و توانايى خود در برابر حوادث مى‏كند.
در زمان ارسلان، استيلاى كامل يافت و پايتخت سلجوقى را - كه همدان باشد - خود اداره مى‏كرد. ارسلان براى رعايت جانب علاء الدوله، خواهرش ستّى فاطمه را به همسرى خويش اختيار كرد. در زمان طغرل، با وجودى كه نخست جانب سلجوقيان را داشت، سرانجام با مخالفين طغرل هم دست شد و پس از آن كه دسيسه ايشان معلوم شد و همگى به قتل رسيدند، علاء الدوله را نظر به نفوذى كه در شهر داشت، به بهانه سفر، از همدان بيرون برد و در دو منزلى همدان، زه نهاد و كشت و جسد او را به همدان آوردند. به قول راوندى كه مدّاح فخر الدين و مؤدّب فرزند او مردانشاه بود «مرقدش با همدان نقل كردند با تربت اَسلاف سادات؛ رحِمَهمُ اللَّه.»
پس از مرگ علاء الدوله پسرش علاء الدوله مجد الدين همايون، غالباً دچار كشمكش و آسيبِ سرداران عراق و گماشتگانِ خوارزمشاهى بود و چند بار مورد مصادره و حبس و آزار قرار گرفت تا آن كه در 617 كه سپاه مغول به عراق آمدند و به همدان رسيدند، علاء الدوله دريافت كه مقاومت با ايشان، امكان ندارد، شحنه مغول را به شهر در آورد و همدان را از قتل و غارت، نجات داد.
اقتدار و نفوذ خاندان علويان در همدان چندان بوده كه راوندى در ديباچه كتاب خود بدين سان بيان مى‏كند: «هر اميرى جهانگير بود و در هر شهرى مقتدايى و پيشوايى از علماى بود. و رئيسان قاهر در عيون شهرها حاكم چنانك در دار الملك همدان خاندان علويان و دودمان سادات كه تا قيامت بماناد».
امّا اين‏كه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته: «خاندان سيّد نقيب جمال الدين شرفشاه الحسينى به آوه، و سيّد طباطبا الحسنى به اصفهان با علم و منزلت و هو صاحب شَعْر رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سيّد قوام الشريف الحسينى به اصفهان با درجت تمام و حرمت عظيم».
ترجمه هيچ يك از اين سه تن سيّد نامبرده به دست نيامد.
امّا اين‏كه گفته: «آنگه خاندان سيّد زكى به رى و به قم و به كاشان، و حرمت جاه و رفعت او در مال و نعمت و فضل و نسب، و پسرش سيّد اجل المرتضى ذوالفخرين ابو الحسن علىّ بن المطهّر بن على - رضَي اللَّه عنه - تا آخر»؛
مراد از لفظ «زكى» لقب است كه مُشعر به مدح مى‏باشد و مقصود، همان سيّد بزرگوار است كه در كُتب نَسَب و رجال و شرح حال و غير آن‏ها كاملاً معرّفى شده است.
پوشيده نماناد كه اين خاندان اصيل و دودمان جليل، علاوه بر اصالتِ نَسَب و علوِّ حسب و عظمتِ شأن و جلالتِ قدر كه داشته‏اند، حتّى ابن الطقطقى در كتاب الفخرى عزّ الدين يحيى رحمه اللَّه عليه را از


نقض
872

سلطان را حبِ‏ّ مال، بر حفظِ وزير، غالب آمد، اجابت نمود. ابوهاشم خدمت كرد و بازگشت و شحنه خزانه بر اثر او بيامد براى قبض مال، چون شحنه خواست كه به سراىِ سيّد فرود آيد و نُزُلْ خواست، سيّد گفت: جاى تو كاروان‏سرا است و نفقه از كيسه خود؛ چه تو را اين‏جا چندان مُقام باشد كه اين زر را وزن و نقد بكنند. غلام، سخنى افزون بگفت، سيّد گفت: اگر نه به ادب باشى، بفرمايم تو را از درِ سرا بياويزند و صد هزار دينار ديگر به اضافه اين مال بدهم كه بهاىِ هزار غلام به از تو باشد. و در يك هفته زر را وزن و نقد كرد كه نه قرض كرد و نه ملك فروخت و بفرمود تا درختان به مقدار سه به دست ببريدند و ميان تهى كردند، مقدار هشتاد پاره چوب و كيسه‏هاىِ زنديجى بدوختند و در هر كيسه ده هزار دينار مى‏كردند و در آن چوب‏هاى مجوّف مى‏نهادند و تخته بر سر آن مى‏دوختند و كمرحان (؟) آهن در گرد آن مى‏گرفتند و هر دو چوب بر شترى مى‏نهادند، هشتصد هزار دينار بر چهل شتر بار با اين غلام روانه كرد و يك دينار به خدمتى به غلام نداد. به كم از يك‏ماه، به اصفهان آمد با آن حمل، سلطان پرسيد كه: اين همه مال، به اين زودى از كجا حاصل كرد؟
غلام گفت: جمله از خانه برون آورد و اين مقدار روزگار در وزن و نقد و تعبيه برفت و اگر نه بنده را زود باز گردانيدى، سلطان در حالِ او عجب ماند و خواجه احمد را به وى سپرد تا انتقام خود از او بكشيد و گرفتار آن شد كه در حقِ‏ّ ابوهاشم سكاليده بود؛ بالمال تُهانُ أَعناقُ الرِّجال».
[امّا]ابو هاشم زيد، به روزگار دولت سلجوقى در همدان، نفوذ فوق العاده پيدا كرد و مانند نياكانش رياستِ شهر را عهده‏دار بود تا آن كه در زمان سلطان محمّد پسر ملكشاه، با مؤيّد الملك پسر نظام الملك، ستيزه جست و بالأخره به شرحى كه در تواريخِ آل سلجوق به تفصيل نقل شده است، او را از وزارت افكند و انتقام خود را گرفت و با دستيارى انوشيروان بن خالد كاشانى، رياست مطلقه همدان را دارا شد. ابوهاشم سه پسر داشت كه از ايشان ابوشهاب زرير، پس از پدر، رياست همدان يافت و گويا نخستين كسى است كه از اين خاندان «علاء الدوله» لقب گرفت. در دوره محمود بن محمّد سلجوقى، غالباً در بند و آوارگى مى‏زيست تا آن كه در بيستون، هنگام بازگشت از بغداد، به سال 515 مرد. پس از او معلوم نيست رياست به پسرانش همايون شهنشاه، دولتشاه، عين الشَّرف، عزّ الشرف، نور الشرف رسيده، يا آن كه به برادرش ابوالعينا انوشيروان، انتقال يافته است. به هر صورت، در آغاز نيمه دوم از قرن ششم، از اين خانواده، مجد الدين محمّد پسر انوشيروان و نبيره ابو هاشم، لقب علاء الدّوله‏گى و رياستِ همدان را داشته است.
[امّا]مجد الدين علاء الدوله؛ ابوالحسن بيهقى صاحب تتمّة صوان الحكمه و كتبِ ديگر، او را در همدان، سرورِ علويان مى‏شمارد. و خاقانى در سفرى كه به عراق آمده و وصف آن را در تحفة العراقين ايراد كرده، ضمن توصيف شهر همدان، از او به نيكى نام مى‏برد.
[امّا]علاء الدوله بزرگ؛ فخرالدين عربشاه پسر مجد الدين محمّد در نيمه دوم از قرن ششم هجرى، در زمان پادشاهى سليمان و اَرسلان و طغرل سوم، در عراق، هنگام مناقشه اتابكان آذربايجان و پادشاه سلجوقى، نفوذ فوق العاده تحصيل كرد و در زمان سلطان سليمان، تمكين و نفوذ

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 398832
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به