او به جايى رسيد كه به سليمان، اين بيت را به زبان فهلوى نوشت:
«بواذ اروند كوه اج پا بنشىاروند اروند بى واذ آيدوشى»
يعنى:
به باد الوند، كوه از پا نمىرودالوند، الوند است، باد آيد ورود
منظور آن كه اشاره به استقامت و توانايى خود در برابر حوادث مىكند.
در زمان ارسلان، استيلاى كامل يافت و پايتخت سلجوقى را - كه همدان باشد - خود اداره مىكرد. ارسلان براى رعايت جانب علاء الدوله، خواهرش ستّى فاطمه را به همسرى خويش اختيار كرد. در زمان طغرل، با وجودى كه نخست جانب سلجوقيان را داشت، سرانجام با مخالفين طغرل هم دست شد و پس از آن كه دسيسه ايشان معلوم شد و همگى به قتل رسيدند، علاء الدوله را نظر به نفوذى كه در شهر داشت، به بهانه سفر، از همدان بيرون برد و در دو منزلى همدان، زه نهاد و كشت و جسد او را به همدان آوردند. به قول راوندى كه مدّاح فخر الدين و مؤدّب فرزند او مردانشاه بود «مرقدش با همدان نقل كردند با تربت اَسلاف سادات؛ رحِمَهمُ اللَّه.»
پس از مرگ علاء الدوله پسرش علاء الدوله مجد الدين همايون، غالباً دچار كشمكش و آسيبِ سرداران عراق و گماشتگانِ خوارزمشاهى بود و چند بار مورد مصادره و حبس و آزار قرار گرفت تا آن كه در 617 كه سپاه مغول به عراق آمدند و به همدان رسيدند، علاء الدوله دريافت كه مقاومت با ايشان، امكان ندارد، شحنه مغول را به شهر در آورد و همدان را از قتل و غارت، نجات داد.
اقتدار و نفوذ خاندان علويان در همدان چندان بوده كه راوندى در ديباچه كتاب خود بدين سان بيان مىكند: «هر اميرى جهانگير بود و در هر شهرى مقتدايى و پيشوايى از علماى بود. و رئيسان قاهر در عيون شهرها حاكم چنانك در دار الملك همدان خاندان علويان و دودمان سادات كه تا قيامت بماناد».
امّا اينكه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته: «خاندان سيّد نقيب جمال الدين شرفشاه الحسينى به آوه، و سيّد طباطبا الحسنى به اصفهان با علم و منزلت و هو صاحب شَعْر رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سيّد قوام الشريف الحسينى به اصفهان با درجت تمام و حرمت عظيم».
ترجمه هيچ يك از اين سه تن سيّد نامبرده به دست نيامد.
امّا اينكه گفته: «آنگه خاندان سيّد زكى به رى و به قم و به كاشان، و حرمت جاه و رفعت او در مال و نعمت و فضل و نسب، و پسرش سيّد اجل المرتضى ذوالفخرين ابو الحسن علىّ بن المطهّر بن على - رضَي اللَّه عنه - تا آخر»؛
مراد از لفظ «زكى» لقب است كه مُشعر به مدح مىباشد و مقصود، همان سيّد بزرگوار است كه در كُتب نَسَب و رجال و شرح حال و غير آنها كاملاً معرّفى شده است.
پوشيده نماناد كه اين خاندان اصيل و دودمان جليل، علاوه بر اصالتِ نَسَب و علوِّ حسب و عظمتِ شأن و جلالتِ قدر كه داشتهاند، حتّى ابن الطقطقى در كتاب الفخرى عزّ الدين يحيى رحمه اللَّه عليه را از