877
نقض

رافعى در تدوين (ص 404 نسخه اسكندريّه) گفته: «عليّ بن أحمد الكاتب، سمع مع الأمير شرفشاه بن محمّد الجعفري بن أبي‏الحسن محمّد بن عمرو بن زادان».
ترجمه اين خاندان، در كُتب بسيار، مذكور است و ما سعى كرديم كه از تواريخ مخطوط و مطبوعِ مربوط به قزوين نقل كنيم و در آنچه نقل كرديم براى معرّفى ايشان، كفايت است.
اين‏كه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته (ص 242): «و وزير او دهخداى اَعرابى و خاندان او».
گويا مراد، همان شخص است كه رافعى در تدوين ترجمه حال او را چنين ياد كرده است: «أعرابيّ بن الحسين بن محمّد بن أحمد بن أبي حجرالمستهلّ أبو الفوارس العجلي، كان من كبار قزوين جاهاً و رفعة و نبلاً و سيادةً و نسباً، و كان له آباء و أبناء أفاضل كرام، و كان يلقّب و يخاطب من ديوان السَّلاطين بالدّخنا الرئيس الخطير، ثمّ لقّب في عهد السلطان ملكشاه و وزارة نظام الملك بضياء الدين. و له يقول أبو المعالي هبة اللَّه بن عبدالملك الكاتب القزويني:

يا سيّداً يعلو به قدري‏و منعماً يغلى به قدْري‏
و اللّيث في عجل و أبياتهاو البدر في أنجمها الزّهر».
اين مرد، برادرى نيز داشته كه رافعى ترجمه او را نيز در تدوين چنين آورده: «ناصر بن أبي الحسين بن محمّد بن أبي‏حجر العجليّ الدّهخدا أبو المعالي، نسيب فاضل جيّد الشِّعر، كتب إلى الشّيخ محمّد بن عبدالملك بن المعافا في أبيات: سرّي عنّي همومي حين وافى... إلى آخر الأبيات. توفّي و شبابه غضّ، و كثرت فيه المراثي».
اين‏كه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته (ص 242): «و خاندان كاكوان».
اطّلاعى بر شرح حال اين خاندان ندارم، شايد «كاكوان» مصحّف و محرّف «ما كانان» مى‏باشد كه مستوفى در آخر تاريخ گزيده (ص 848 چاپ لندن، و ص 811 چاپ امير كبير) ايشان را چنين معرّفى كرده است: «ماكانان، اوّلشان ماك بود از نسل ماكان بن كاكى ديلم؛ و او مردى تند و تيز بود. نبيره او سديدالدين اسماعيل بن عبد الجبّار بن محمّد بن عبدالعزيز بن ماك تحصيل كرد و به منصبِ قضا رسيد. قضاىِ قزوين تا غايت در نسل او است».
و در چاپ انتشارات امير كبير به تصحيح و اهتمام دكتر نوايى، اين زياده نيز هست: «از ايشان، قاضى عمادالدين عمر بن عبدالحميد بن عبدالعزيز بن اسماعيل بن عبدالجبّار بن محمّد بن عبدالعزيز بن ماك، قاضىِ صاحبْ ديانت بود، موصوف به صفاتِ حميده. تمييز ميانِ ظالم و مظلوم به اَقصى الغاية كردى. در تحقيق تزويرات و گواهىِ دروغ، نظرى دقيق داشت و از علوم دينى با حظّى وافر بود. در مدّة العمر، هيچ قضيّه به خلاف شرع و راستى قطع نكرد و بدين سبب او را «ثالثُ العمرين» خواندند. و قاضى شمس‏الدين احمد بن شمس‏الدين محمّد بن قوام‏الدّين ابوبكر بن عبدالحميد بن عبدالعزيز بن قاضى اسماعيل بن عبدالجبّار بن محمّد بن عبدالعزيز بن ماك و پسرش مولانا رضى الدين محمّد - طاب مَثواهما - صاحب شكوه و ثروت تمام بودند و به منصبِ قاضى القُضاتىِ عراق رسيدند. هولاكوخان را جهتِ دفع شرِّ ملاحده ملاعينِ ايشان آوردند و در آن


نقض
876

آوردى؛ چه خون او در بين مردم، هدر بود.
اين دشمن كه بوده؟ آيا حاكم آن منطقه بوده؟ يا يكى از حكّام آن نواحى؟ يا شخص ديگرى؟ آن نيز بر ما معلوم نيست. شاعر در قصيده حائيّه‏اش، متذكّر مى‏شود كه در موسم اَضحى، بشارت مرگ يا قتل دشمنت رسيد. و ممدوح را بشارت مى‏دهد.
در آخر، دوباره از اين پيروزى بزرگ ياد كرده و اظهار اميدوارى نموده كه آن فتح، پيروزى‏هاى ديگرى به دنبال خواهد آورد و ممدوح را دعا مى‏كند كه پيوسته بر همه دشمنانش، چيره و پيروز باشد.
2. همچنين دانسته مى‏شود كه عزّالدين يحيى در آن هنگام، دو پسر داشته است:

«فأصله المصطفى و الفرع أنت و شِبْلاك الثِّمار فطاب الفرع و الثَّمر».
به ظنّ قوى، اين خاندان تا اوان حمله مغول به رى، رياست و بزرگى داشته‏اند و در حمله خانمان‏سوز مغول، اين خاندان و كتابخانه مهمّ موروثى ايشان نيز نابود شده است.
3. در دو قصيده عربى، شاعر، بخشش و جود عزّ الدين يحيى را به تفصيل، ستايش كرده است. از اين مطلب نيز دانسته مى‏شود كه عزّ الدين يحيى مانند شاهان و اُمرا از امكانات مالى فراوانى برخوردار بوده و به شعرا صله‏هاى قابل توجّه مى‏داده است. به همين جهت، شاعر او را پادشاهى مى‏داند كه بخشش دست‏هاى او ابر و باد را ناچيز و حقير نموده است:

«هو الملك الَّذي جادتْ يَداه‏فأزرت بالسَّحائب و الرياح»
هر كه در سايه حمايت او پناه جويد، امن و آرامش يافته است. اگر زمين بر ما تنگ شود، آهنگ آستان او را مى‏كنيم. ابرهاى بخشش او چون به ريزش آيند، عرصه بيابان‏ها و ريگزارها براى آن فيضان، تنگ و ناچيز است.
امّا اين‏كه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته (ص 242): «آنگه خاندانِ سيّد ابو طاهر جعفرى به قزوين از فضلِ او و حرمتِ او، و پسرش امير شرفشاه جعفرى، كه ورثه او زر و جواهر به كيله قسمت كردند و املاك به قرعه».
اين خاندان، از خاندان‏هاى معروف است و اينك به ترجمه ايشان مى‏پردازيم.
[امّا]ابوطاهر جعفرى و پسرش امير شرفشاه جعفرى؛ رافعى در تدوين (ص 63 نسخه اسكندريّه) در باب محمّدين گفته: «محمّد بن أحمد بن محمّد بن محمّد أبوطاهر بن أبي‏عليّ الجعفريّ السيّد ذو الشَّرفين؛ شريف معروف صاحب ثروةٍ و أمرةٍ و مالٍ و جاهٍ عظيمين، و محبّةٍ للعلم و أهله. و كان أبوه مشهوراً بالصيانة و الديانة، و اُمّه فاطمة بنت الشريف أبي‏الحسن محمّد بن أحمد بن إبراهيم الجعفريّ الّذي تقدّم ذكره (رجوع شود به صفحه 50-51 همان نسخه عكسى) و هو والد الأمير شرفْ‏شاه، و تولّى هو و أخوه أبوالطَّيّب رئاسة قزوين، و فيهما يقول الشيخ الإمام أبوالفضل يوسف بن أحمد الجلودي:

إلى السيّدين الحفيّين بي‏أبي طاهر و أبي الطَّيّب‏
إلى الراجعين بيوم الفخارإلى النَّسَب الأشرف الأطيب‏
إلى جعفر بن أبي طالبٍ‏شقيق الرسول و صنو النّبي‏
ولد السيّد أبوطاهرٍ سنة خمسٍ و ثمانين و ثلاثمائة، و ذكر أنّه توفّي سنة خمسٍ و أربعين و أربعمائة، لكن رأيت في جزءٍ من حديث أبي طلحة الخطيب سمعه منه أبو طاهرٍ بسماع جماعةٍ عليه سنة ستٍّ و أربعين و أربعمائة؛ و اللَّه أعلم».
از جمله كسانى كه از سيّد ابو طاهرِ مذكور، نقل روايت كرده‏اند، شيخ أجل مفيد ابومحمّد عبدالرحمن بن احمد بن الحسين النيسابورى - رضوانُ اللَّه عليه - است و نصّ عبارت وى اين است: «أخبرنا السيّد أبوطاهر محمّد بن احمد الجعفري بقرائتي عليه في داره بقزوين» (رجوع شود به كتاب النقض چاپ اوّل، ص 529).
و از آن جمله، ابو منصور اسماعيل بن صاعد است، چنان‏كه رافعى در تدوين (ص 232 نسخه اسكندريّه) گفته: «اسماعيل بن صاعد أبومنصور قاضي القضاة، سمع الشريف أباطاهرٍ محمّد بن أحمد الجعفري في دار السيادة بقزوين سنة ستٍ‏ّ و أربعين و أربعمائة».
[و] از جمله اين خاندان است محمّد بن احمد بن محمّد جعفرى، كه رافعى در تدوين (ص 63 نسخه اسكندريه) او را چنين ياد كرده است: «محمّد بن أحمد بن محمّد الجعفريّ، الرّئيس أبوالطيّب، أخو أبي طاهر، كان شجاعاً جواداً، و خرج إلى الحجّ سنة أربع عشرة و أربعمائة، و سمع أبا طلحة الخطيب في الطّوالات (إلى آخر الترجمة)».
و از جمله اين خاندان است احمد بن محمّد جعفرى كه رافعى درباره او گفته (ص 223 نسخه اسكندريّه): «أحمد بن محمّد الجعفري أبو عليّ ختن السيّد أبي‏الحسن محمّد بن أبي‏طاهر الجعفريّ، و هو أخو أبي‏طاهرٍ و أبي‏الطيّب الجعفريّين السابق ذكرهما، و كان قد قام بالرئاسة بعد أبي‏الحسن و أخيه أبي‏القاسم، و اقتدى بهما في حسن السيرة و ضبط الاُمور، و كان يحبّ العلم و أهله، و يعقد مجلس النّظر في داره».
حمداللَّه مستوفى در اواخر تاريخ گزيده (ص 841 چاپ لندن) - در فصل ششم از باب ششم كه براى ذكر حكّام قزوين منعقد كرده است - گفته: «بعد از او - يعنى كاراستى نديم - حمزة بن اليسع را كه حاكم قم بود، ايالتِ قزوين فرمودند، دو سال و چند ماه حكم كرد، بعد از او به امير شريف ابوعلى محمّد جعفرى حوالت رفت، صاحبِ ثروت تمام بود او و فرزندانش قرب شصت سال و چند ماه حاكم بودند و آخرينِ ايشان فخر المعالى ذو السَّعادات ابوعلى شرفشاه بن محمّد بن احمد بن محمّد بن جعفرى بود. و او را دستگاه عظيم بوده است، بيشتر ديه‏هاى نواحى و باغات قصبه و مستغلّات شهر، ملك او و اَتباع او بود و محصول املاك او هر سال، سيصد و شصت و شش هزار دينار زر سرخ بوده. وفاتِ او در سنه اربع و ثمانين و أربعمائة بود. از او يك دختر ماند. اين همه اسباب و املاك، در دست او تلف شد و او بعد از آن كه به قوت محتاج شد و مردم به تصدّق در حقِ‏ّ او انعام كردند، درگذشت».
از جمله كسانى كه شريك در درس با شرفشاه جعفرى بوده است، علىّ بن احمدِ كاتب است؛

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 430697
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به