89
نقض

امّا پسرانِ أبوالبغل و پسرانِ بسطام و پسرانِ سنگلا به الحاد و زندقه متّهم بودند و مجبّران بودند به اوّل؛ پس ملحد شدند. امّا بوسهلِ نوبختى - رحمة اللَّه عليه - شيعى و معتقد بوده است و چون اين مصنّف در مواضعِ اين كتاب بيان كرده ۱است كه قائم كجاست كه خليفه براىِ آن بايد تا جهان از ظلمِ اهلِ بدعت و ضلالت پاكيزه كند، و اكنون حوالت مى‏كند بر خليفه روزگار كه: رافضيان را و ملحدان را تمكين كرده بود و جهان به دستِ ايشان باز داده و ايشان را بر مسلمانان مسلّط كرده، و نمى‏داند كه اين نقصان عايد است به مقتدر كه خليفه روزگار بود. و اگر آنچه او كرد از تمكينِ ايشان صلاح بود، بر آن انكار كردن غايتِ جهل باشد، و اگر فساد بود اقرار دادن به فسادِ خلفا، مخالفتِ اجماع مسلمانان باشد. و حضورِ اين خليفه كمتر باشد از غيبتِ مهدى، و پندارى چون اين فصل مى‏نوشته است، هنوز مست بوده است تا معذورش دارند.

[ 31 ]

[ خدمات مستوفيان و وزيران شيعه در عهد سلجوقيان ]

[ خدمات مجد الملك براوستانى به حرمين شريفين ]

[ عدم انتقام و تعصب شيعه در هنگام قدرت ]

[ داستانى در تسامح رفتارى وزير قدرتمند شيعى با مخالفان ]

[ كمك‏هاى مالى مجد الملك شيعى به اهل تصوف و اهل سنت ]

آنگه گفته است:
و در عهدِ بركيارق سلطان و محمّد سلطان - رضي اللَّه عنهما - أبو الفضل‏براوستانى و بوسعد هندوى قمى مستوفى بودند و آن ۲ دستاربندان از قم و كاشان و آبه، چنان مستولى بودند به كرد و رفتِ‏۳ مجد الملك براوستانى كه كمتر دستاره‏بندى‏۴۵بندِ قباىِ مهترين تركى مى‏گرفت و به ديوان مى‏برد تا به

1.م: «ذكر كرده». ح: «ياد». و بعيد نيست كه نسخه «ع» نيز «به ياد» خوانده شود؛ زيرا صورت كلمه، صورت «بياد» است.

2.ب - ث: «از». ح: «او». ع نيز شايد «از» خوانده شود.

3.ح: «بگرفت». پس مراد يا مخفف «كردار و رفتار» يا «گرد و رفت» (به فتح گاف فارسى و ضمّ راء) مى‏باشد. و در چاپ اوّل به تصحيح نظرى: «و در وقت» چاپ كرده‏ايم.

4.ث - ب - م - ح: «دستاربندى». در آنندراج گفته: «دستاره بالفتح آره دستى و كوچك». و شايد «آره» در اين تركيب به معنى «ياره» است. در انجمن آراى ناصرى گفته: «دستوانه، آنچه از آهن سازند و روز جنگ آن را بر دست كشند. و در نسخه انبارى به معنى ياره دست گفته مرادف دستينه». و در برهان گفته: «دستوانه بر وزن سروخانه ساعدبند آهنين مردان را نيز گفته‏اند كه در روز جنگ در دست كنند و آن را به عربى قفاز با قاف و زاى نقطه‏دار بر وزن حفاظ خوانند و به تركى قولچاق گويند». پس بنابراين كلمه «دستاربندان» بايد در سابق نيز «دستاره‏بندان» باشد. در هر صورت در نسخه عتيق «دستاره‏بندى» را به ضبط صريح و به وضع اعراب، چنانكه چاپ كرده‏ايم، ضبط كرده است. فضلا خودشان تدبّر و قضاوت نمايند؛ زيرا من شاهد واضحى كه نصّ در تعيين مراد باشد از مظان لازم المراجعه به دست نياوردم. اما اگر كلمه «دستاربند» باشد، چنانكه در ساير نسخ است و مراد از آن همان باشد كه در برهان گفته: «دستاربندان كنايه از سادات و صدور و نقبا و علما و قضاة و فضلا و مفتيان و درويشان و امثال ايشان باشد و به عربى ارباب العمائم خوانند»، معنى كلمه به تنهايى واضح است؛ ليكن در اين مورد سازشى با سابق و لاحق آن ندارد. فتدبَّر حتى يتبيّنَ لك الامرُ إن شاء اللَّه تعالى.

5.صفحه «۸۲» چاپ قديم‏


نقض
88

امّا جوابِ اين كلمات آن است كه آنچه نشان داده است كه «خليفه را وزيرى ۱مبتدع بوده است مدّتِ بيست سال» نقصان به خليفه سنّيان عايدتر است كه به رافضيانِ قم و كاشان.۲ و از چند قسمت خالى نباشد اين حال: يا خليفه خود اعتقاد وزير ندانسته باشد و خواجه بعد از دويست و پنجاه سال مى‏داند تا خواجه غايب عالم‏تر باشد كه خليفه حاضر، و يا دانسته باشد و از خوف نيارسته باشد كه دفعش بكند يا معزولش بكند، و با مذهب خواجه راست نباشد كه خليفه از كسى بترسد و يا تقيّه و مداهنه كرده باشد در آن توقّف، و به مذهبِ خواجه عامّه مردم روا نباشد كه تقيّه كنند، خليفه روزگار چگونه روا باشد كه تقيّه و مداهنه كند؟ و قسمتِ آخرين‏۳ آن است كه دانسته باشد كه وزير شيعى‏مذهب است و قبول كرده باشد و روا داشته باشد، و چون خواجه روا نمى‏دارد آنچه خليفه كند، تا۴ عالم‏تر باشد كه خليفه و متعصّب‏تر باشد ازو. پس اگر خليفه با نبالتِ اصل و جزالتِ فضل بدان وزيرِ رافضى راضى بوده است، انكارِ آن كردن دگرباره احمقى و جاهلى باشد و هر كس كه اين فصل به انصاف بخواند، اين معنى بداند.

[ 30 ]

[ دفاع عبد الجليل از ابو سهل نوبختى ]

[ حضرت مهدى(ع) و پاك كردن جهان از ظلم و ضلالت ]

آنگه گفته است:
در مصر اسماعيليان پديد آمدند، و در عراق و قهستان و ديلمان سر بر آورده بودند، و خويشانِ بُلحسنِ فُرات بر عمل‏هاى خطير بودند، و همه جهان در تحتِ تصرّفِ او بود، و دبيرانِ درگاه چون پسرانِ أبوالبغل ۵ و پسرانِ بِسطام،۶ و بوسهل نوبختى و قراباتِ او۷ و پسرانِ سنگلا۸ همه رافضى بودند يا ملحد، و همه مستولى بودند بر خليفه، و جهان در تصرّفِ ايشان بود.
امّا جوابِ اين سوداىِ طبع و زوايدِ ۹ محالات، آن است كه بُلحسنِ فُرات ۱۰متّهم نبود

1.ع - ث - ب - م: «وزيرش».

2.ع: «قاسان» (به قاف و سين مهمله).

3.ع: «آخرى». ث: «آخرت». ب - م: «و قسم آخر».

4.ع - ث - ب - م: «يا». ح: «پس او».

5.براى تراجم اين اشخاص رجوع شود به تعليقه ۴۲.

6.ع: «زوابد» به باى موحده.

7.صفحه «۸۱» چاپ قديم‏

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 398902
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به