بن السيد أبي الحسن، من وجوه سادات عصره و أكابر بيته، سمع من أبيحفص و عبد الغافر الفارسي و المشائخ، توفّي في ربيع الأوّل سنة تسع و ستّين و أربعمائة».
و نيز او (در پشت ورق 55) گفته: «الحسن بن زيد بن الحسن بن زيد بن الحسن بن محمّد بن الحسين، سمع من موسى بن عمران».
اين شخص اخير نبايد از اين خاندان باشد؛ زيرا فقط تشابه در اسما است، امّا هيچگونه اشارتى به نقابت يا سيادت نشده است؛ فَتَفَطَّنْ.
تعليقه 101
شعراى متقدّمان و متأخّران از تازيان و پارسيان
1. حسّان بن ثابت انصارى شاعر پيغمبر اكرم، از جمله مخالفانِ سرسخت اميرالمؤمنين و از زمره متخلّفان از بيعتِ آن سرور دين عليه السلام بوده است، چنانكه به بيانِ اجمالىِ آن خواهيم پرداخت. پس، بهتر آن مىبود كه مصنّف رحمه اللَّه عليه نام او را در صدر باب مخصوص به شعراى شيعه - رحمةُ اللَّه عليهم - قرار نمىداد، ليكن اشاره به اين مطلب را در كلام خود گنجانده است، چنانكه توضيحش خواهد آمد.
در هر صورت: فاضل محترم سيّد على اكبر برقعى - أطالَ اللَّه بقاءه - در كتاب راهنماى دانشوران (ج 1، ص 215-216) گفته: «حسّان - با فتح و تشديد سين بىنقطه - به معناى بسيار نيكو، و آن، نام اَبوالوليد حسّان بن ثابت بن منذر بن حرام بن عمرو بن زيد مناة بن عديّ بن عمرو انصارى خزرجى است، شاعر شهير كه به فرمان پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله مشركان را نكوهيد و بدىهايشان را فاش كرد و پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله گفت: بار خدايا! حسّان را به روح القدس مدد كن. و حسّان، خود گفت:
لساني و قَولي صارمان كلاهماو مبلغ ما لا يبلغ السيف مَقولي
و حسّان، شاعران قريش و شاعران عرب را هجو كرد و در سال 54 درگذشت و يكصد و بيست سال در جهان بزيست؛ شصت سال در جاهليّت و شصت سال در اسلام».
مامقانى رحمه اللَّه عليه در تنقيح المقال در ترجمه او گفته: «او از اصحاب پيغمبر است و مشهور بوده به شاعر رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله. و او همان است كه حديث غدير خُم را به نظم آورده؛ چنانكه مفيد رحمه اللَّه عليه در ارشاد خود و خوارزمى در مناقب و ديگران نيز ياد كردهاند. و پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله براى او دعا كرد و گفت: لا تزال مؤيّداً بروح القدس ما دُمْتَ ناصرنا؛ و در مقيّد ساختن آن حضرت دعاى خودش را به «ما دُمْتَ ناصرنا» معجزه و كرامتى است؛ زيرا كه اين دعا مشتمل است به خبر دادنِ آن حضرت از غيب به جهت اينكه حسّان پس از آن كه دوستار اهل بيت پيغمبر بود و مدح ايشان را در اشعار خود مىسرود و دماغِ كافرانِ بدكار را به اين وسيله بر خاك مىماليد، بعد از پيغمبر خاتم صلى اللَّه عليه و آله مخالفان اهل بيت، او را منحرف ساختند و به زَخارف دنيوى او را بفريفتند؛ پس او از دوستى اهل بيت عليهم السلام برگشت و مخالفت نصّ خدا و پيغمبر در حقّ ايشان نمود تا به درجهاى كه گفتهاند: اميرالمؤمنين را سبّ كرد و هجو نمود و دعايى را كه خودش در حقّ دشمنان اميرالمؤمنين عليه السلام در اين مصراع «و كُن للَّذي عادى عليّاً معادياً» كرده بود، در حقّ خود او تحقّق پيدا كرد - آنگاه عبارتى را كه ثقفى در غارات از حسّان