را در ششدر حيرت مات و مبهوت ساخته است. در اثبات اين مدّعا همين بس كه مثل صاحب بن عبّاد در حقّ او گفته: شعر با پادشاهى آغاز شد و با پادشاهى پايان يافت. و مراد وى از پادشاه اوّل، عبداللَّه بن معتزّ عبّاسى است و از پادشاه دوم اَبوفراس حمدانى. و ثعالبى گفته كه: اهل فنّ بر آناند كه ابوفراس، در شعرسازى و و سخنپردازى، از ابن معتز، برتر و بالاتر بوده است. و نيز از دلايل اين مدّعا اين است كه متنبّى با بلندى پايه سخن كه داشته - تا به حدّى كه آن را در تنبّى و دعوىِ نبوّت دروغىِ خود، معجزه خود قرار داده - نه تنها در برابر او عرضِ اندام ننموده و به مقام معارضه با او بر نيامده، بلكه خود را لايق مديحهسرايى او ندانسته است؛ چنانكه ارباب تراجم، تصريح به آن نمودهاند. و اگر هيچ يك از آثار موجوده او - كه هر يك در جاى خود، پايهاى بلند و مقامى ارجمند دارد - نمىبود و اين بيانات نيز از علماى ادب و سخنشناسانِ جهان در حقّ او صادر نمىشد، ميميّه مسمّى به شافيهاش كه مورد بحث ما است، در اثباتِ عظمتِ او تا انقراض جهان كافى بود. و اگر كسى به ديده انصاف نگرد و منصفانه قضاوت كند، گمان مىكنم نظرش منتهى به اين خواهد شد كه اين قصيده، در باب خود بىنظير است؛ زيرا در شرح و بيان مناقب و توضيح و تبيان مثالب، چنان با وَجازتِ لفظ، معانىِ بلندى در آن گنجانده است كه زبان قلم از وصف آن عاجز و لسان بيان از مدح آن قاصر است؛ و از اينجاست كه ابيات آن در صفحات غالب كُتبِ ادب و ترجمه - مانند بدر فروزان و مهر درخشان عالم معنا را روشن مىكند و ناقدان فنّ نَسَب و تاريخ، از قبيل ابن الطقطقى در الفخرى و ابن عنبه در عمدة الطالب و ابن اسفنديار در تاريخ طبرستان و علّامه مجلسى در بحار با فرايد آن استشهاد مىكنند و بر اثبات مدّعاى خود با نقلِ آن استدلال مىنمايند و آن را در حكمِ دليلى ساطع و برهانى قاطع به شمار مىآرند.
هنيئاً لأرباب النَّعيم نعيمهمو للعاشق المسكين ما يتجرّع».
پوشيده نماند كه ابوفراس يكى از مفاخرِ نامى شيعه اثناعشريّه مىباشد و ترجمه او در وفيات الأعيان و مجالس المؤمنين و أعيان الشيعه و غالبِ كتبِ تَراجم و تواريخ و ادب، مذكور است؛ و آنچه ابن خلّكان در ترجمه او در وفيات آورده است، در اثباتِ جلالتِ او كافى است و اين مقام، وسعتِ ذكر ترجمه حال او را ندارد و حاجتى هم به آن نيست؛ زيرا كه او از مَعاريفِ شعرا و اُدبا و اُمراى اسلام به شمار مىرود و صيتِ عظمت و آوازه جلالتاش در عالم علم و ادب، طنينانداز است و گوشزد هر عارف و عامى شده است؛ بلكه مقام او در عالم فضل و ادب، أظهر مِنَ الشَّمس و أبين مِنَ الأَمْس است، فراجع إن شئتَ.
5. دعبل خزاعى و تائيّه او. اينكه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته: «و دعبل بن عليّ الخزاعى - رحمه اللَّه - است كه اين قصيده تائى او راست در على و آل على:
مدارس آياتٍ خَلَتْ من تلاوةٍو منزل وحيٍ مُقْفِر العَرَصات الى آخرها»
چون تشيّع دعبل و خلوص عقيده او به خاندان عصمت و طهارت و مادح بودنِ او به حضرت رضا عليه السلام و پذيرفتنِ آن حضرت تائيّه او را و صله و جايزه دادنِ آن حضرت وى را مسلّمِ مخالف و مؤالف است؛ و نيز چون علوِّ مقامِ ادبىِ دعبل و فصاحت و بلاغتِ اشعارش، مورد قبولِ اهل فنّ و