891
نقض

را در ششدر حيرت مات و مبهوت ساخته است. در اثبات اين مدّعا همين بس كه مثل صاحب بن عبّاد در حقّ او گفته: شعر با پادشاهى آغاز شد و با پادشاهى پايان يافت. و مراد وى از پادشاه اوّل، عبداللَّه بن معتزّ عبّاسى است و از پادشاه دوم اَبوفراس حمدانى. و ثعالبى گفته كه: اهل فنّ بر آن‏اند كه ابوفراس، در شعرسازى و و سخن‏پردازى، از ابن معتز، برتر و بالاتر بوده است. و نيز از دلايل اين مدّعا اين است كه متنبّى با بلندى پايه سخن كه داشته - تا به حدّى كه آن را در تنبّى و دعوىِ نبوّت دروغىِ خود، معجزه خود قرار داده - نه تنها در برابر او عرضِ اندام ننموده و به مقام معارضه با او بر نيامده، بلكه خود را لايق مديحه‏سرايى او ندانسته است؛ چنان‏كه ارباب تراجم، تصريح به آن نموده‏اند. و اگر هيچ يك از آثار موجوده او - كه هر يك در جاى خود، پايه‏اى بلند و مقامى ارجمند دارد - نمى‏بود و اين بيانات نيز از علماى ادب و سخن‏شناسانِ جهان در حقّ او صادر نمى‏شد، ميميّه مسمّى به شافيه‏اش كه مورد بحث ما است، در اثباتِ عظمتِ او تا انقراض جهان كافى بود. و اگر كسى به ديده انصاف نگرد و منصفانه قضاوت كند، گمان مى‏كنم نظرش منتهى به اين خواهد شد كه اين قصيده، در باب خود بى‏نظير است؛ زيرا در شرح و بيان مناقب و توضيح و تبيان مثالب، چنان با وَجازتِ لفظ، معانىِ بلندى در آن گنجانده است كه زبان قلم از وصف آن عاجز و لسان بيان از مدح آن قاصر است؛ و از اين‏جاست كه ابيات آن در صفحات غالب كُتبِ ادب و ترجمه - مانند بدر فروزان و مهر درخشان عالم معنا را روشن مى‏كند و ناقدان فنّ نَسَب و تاريخ، از قبيل ابن الطقطقى در الفخرى و ابن عنبه در عمدة الطالب و ابن اسفنديار در تاريخ طبرستان و علّامه مجلسى در بحار با فرايد آن استشهاد مى‏كنند و بر اثبات مدّعاى خود با نقلِ آن استدلال مى‏نمايند و آن را در حكمِ دليلى ساطع و برهانى قاطع به شمار مى‏آرند.

هنيئاً لأرباب النَّعيم نعيمهم‏و للعاشق المسكين ما يتجرّع».
پوشيده نماند كه ابوفراس يكى از مفاخرِ نامى شيعه اثناعشريّه مى‏باشد و ترجمه او در وفيات الأعيان و مجالس المؤمنين و أعيان الشيعه و غالبِ كتبِ تَراجم و تواريخ و ادب، مذكور است؛ و آنچه ابن خلّكان در ترجمه او در وفيات آورده است، در اثباتِ جلالتِ او كافى است و اين مقام، وسعتِ ذكر ترجمه حال او را ندارد و حاجتى هم به آن نيست؛ زيرا كه او از مَعاريفِ شعرا و اُدبا و اُمراى اسلام به شمار مى‏رود و صيتِ عظمت و آوازه جلالت‏اش در عالم علم و ادب، طنين‏انداز است و گوشزد هر عارف و عامى شده است؛ بلكه مقام او در عالم فضل و ادب، أظهر مِنَ الشَّمس و أبين مِنَ الأَمْس است، فراجع إن شئتَ.
5. دعبل خزاعى و تائيّه او. اين‏كه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته: «و دعبل بن عليّ الخزاعى - رحمه اللَّه - است كه اين قصيده تائى او راست در على و آل على:

مدارس آياتٍ خَلَتْ من تلاوةٍو منزل وحيٍ مُقْفِر العَرَصات الى آخرها»
چون تشيّع دعبل و خلوص عقيده او به خاندان عصمت و طهارت و مادح بودنِ او به حضرت رضا عليه السلام و پذيرفتنِ آن حضرت تائيّه او را و صله و جايزه دادنِ آن حضرت وى را مسلّمِ مخالف و مؤالف است؛ و نيز چون علوِّ مقامِ ادبىِ دعبل و فصاحت و بلاغتِ اشعارش، مورد قبولِ اهل فنّ و


نقض
890

كليب بن ربيعه - كه سيّدِ ربيعه بود - و برادرش مهلهل. و از ايشات آلِ حمدان از ايشان: سيف الدّوله علىّ بن ابى الهيجا عبداللَّه بن حمدان، و برادر او ناصر الدّوله الحسن، و فرزندان ايشان. و ابوفراس الحارث بن سعيد بن حمدان، شاعر و فصيح بود [و امير] معتبر شجاع. و ايشان، ملوك موصل و حلب بودند».
بايد دانست كه سيّد بزرگوار سيّد محسن عاملى رحمه اللَّه عليه چون به غايت درجه مرد ميدان ادب و حريفِ گوى و چوگان فهمِ نكات لغت عرب بوده، در ترجمه ابوفراس چنان‏كه شايد و بايد خوض كرده و قلم‏فرسايى نموده، تا حدّى كه ترجمه وى به اندازه يك كتاب شده است؛ طالب تحقيق در اين موضوع، بايد به آن كتاب شريف رجوع كند (به مجلّد هيجدهم أعيان الشيعه، ص 29-290).
و در اين‏جا فقط به نقل عبارتى كه در آن‏جا تحت عنوان «شخصيّته» گفته است (ص 38-43) مى‏پردازيم تا زينت‏بخش اين تعليقات گردد و خوانندگان از آن لذّت ببرند:
شخصيّت ابو فراس: «هو أميرٌ جليلٌ، و قائدٌ عظيمٌ، أكبر قُوّاد سيف الدولة، و شجاع مدرّه، و شاعر مُفلق، و عربيٌّ صميمٌ، تجلّت فيه الأخلاق و الشِّيَم العربيّة السامية بأجلى مظاهرها؛ في شجاعته، و ولوعه بالحرب، و كراهته الإخلاد إلى الدَّعة و الراحة، و في إباء نفسه و فخره و حماسته و اعتزازه بعشيرته، و علوّ همّته، و ارتفاعه عن الدَّنايا، و سخائه، و فصاحته، و حبّه للعفو و الصَّفح و حفظ الحرم، و ارتياحه إلى الكرم و البذل، و حبّه فعلَ الخير، و المساواة بنفسه و عدم إيثارها على المسلمين، و رقّة طبعه، و سجاحة خلقه، و حبّه للوطن، و رعايته لحقوق الإخوان، و محافظته على لَمِ‏ّ شَعَثِ العشيرة إلى دينٍ متينٍ و اعتقادٍ ثابتٍ رصينٍ، و خوفٍ من اللَّه تعالى، و غيرةٍ على الإسلام و العروبة. و أشعاره الكثيرة الحماسيّة و أخباره الآتية شاهدةً صادقةً بما اتّصفت به نفسه من الشَّيَم و الإباء و علوّ الهمّة و الطّموح إلى العلياء و الغرام بالمجد، و ما يكسب الثّناء و الحمد.
و الأمير أبوفِراس هو أمير السَّيف و القلم، كان شاعراً مجيداً، و بطلاً مِقداماً؛ إذا قال فعل، فهو إذا قال:

و إنّي لنَزّالٌ بكلّ مخوفةٍكثيرٌ إلى نزّالها النَّظر الشَّزْرُ
و إنّي لجرّارٌ لكلّ كتيبةٍمُعَوَّدةٍ أنْ لا يُخِلَّ بها النَّصْر
سيذكرني قومي إذا جَدَّ جِدُّهم‏و في اللّيلة الظّلماء يفتقد البدر
فهو حقيقةً نزّال بكلّ مخوفةٍ، جرّار لكلّ كتيبةٍ، و إذا غاب يترك فراغاً لا يسدّه غيره، فيذكر قومه لا كمن يقول و لا يفعل».
نگارنده در تعليقات چاپ اوّل (ص 238-240) در ذيل عبارت مصنّف رحمه اللَّه عليه درباره قصيده ميميّه ضمن كلامى چنين گفته است: «از بيانات گذشته به خوبى روشن شد كه امير ابوفراس حمدانى - رحمةُ اللَّه عليه - نه تنها مرد ميدان شجاعت و مناعت بوده؛ بلكه با وجود آن، حريفِ گوى و چوگانِ فصاحت و بلاغتى نيز بوده و گوى سبقت از همگان خود ربوده است و سمند سخن را در جولانگاه بيان، چنان تاخته كه سخن‏شناسان جهان را به تعجّب و شگفت انداخته و صرّافان نُقود معانى و بيان

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 398957
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به