895
نقض

بايد دانست كه بزرگان شيعه از قبيل صدوق و مفيد و علم الهدى و مَن يَتْلو تِلْوَهم و يَحْذو حذوهم از ساير علماى ما - رضوانُ اللَّه عليهم - برگشتنِ سيّد حميرى را از مذهب كيسانى و اهتداى او را به نور هدايت حضرت صادق عليه السلام مسلّم و مقطوعٌ به مى‏دانند و اين اشعار را كه حميرى رحمه اللَّه عليه بعد از قبول مذهب اثنا عشرى گفته است صحيح و درست مى‏شمارند. پس آنچه ابوالفرج اصفهانى در أغانى گفته كه: «سيّد حميرى، تا آخر عمر بر مذهب كيسانى بوده و نور هدايت جعفرى بر دل وى نتافته و اشعارى كه در اين باب به وى نسبت داده‏اند، مختلق و موضوع است» حرفى بى‏اساس و سخنى نادرست است. و شايد سرّ اين سخن او اين است كه وى زيدى مذهب بوده و حاضر نبوده به حضرت صادق عليه السلام اين امر كه وى سيّد حميرى را هدايت كرده است، نسبت داده شود؛ و اللَّهُ هو العالم بحقيقة الحال.
7. ابو نوّاس حسن بن هانى. اين‏كه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته: «و اَبونوّاس حسن بن هانى، اگرچه مذهبش ظاهر نيست، در حقّ علىّ بن موسى الرضا عليه السلام گويد: قيل لى: أنت أشعر النّاس طرّاً (تا آخر)».
نگارنده گويد: چون اعتقاد اَبونواس و تشيّع او درست معلوم نيست، از اين روى نمى‏توانيم در اين‏جا به شرح حال او مانند شعراى معلوم التَّشَيُّعِ شيعه بپردازيم و سمند سخن را در ميدانِ بيان با جان و دل بتازيم؛ و انصاف، آن است چنان‏كه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته در حقّ ابونواس بگوييم: وى را همين بس كه با اين قطعه چند بيتى و نظاير آن، اگرچه كم باشد پيراهنى از نيكنامى تا جهانْ جهان است براى خود دوخته و ذخيره سعادتى براى روز درماندگى خود اندوخته است؛ زيرا حضرت رضا عليه السلام مدح او را پسنديده و جايزه به وى داده است. پس بهتر اين است كه به ذكر برخى از سوانح حياتيّه او كه تا حدّى تكافؤ با اين عمل خير و خدمت شايسته او مى‏نمايد، اكتفا كنيم.
محدّث قمى در تتمّة المنتهى (ص 203-204) گفته: «در جمله‏اى از روايات است كه: چون حضرت رضا عليه السلام وليعهد شد، شعرا مدحِ آن جناب گفتند و قصايد غرّا در شأن آن حضرت بخواندند و مأمون ايشان را صله داد مگر ابونواسِ شاعر كه ساكت بماند و مدحِ آن حضرت نگفت.
مأمون او را عتاب كرد كه: با آن كه تو شيعه مذهبى و مايل به اهل بيت مى‏باشى و هم شاعرِ زمان و فريدِ دهر خويش مى‏باشى، چرا آن حضرت را مدح نگفتى؟ ابو نواس اين اشعار را بگفت؛ و چه خوب گفته:

قيلَ لي أنت أوحد النّاس طُرّاًفي فنونٍ مِن الكلام النَّبيه‏
لك من جوهر الكلام بديعٌ‏يُثْمِر الدُّرَّ في يَدَيْ مُجتَنيه‏
فعلى ما تركتَ مدحَ ابنَ موسى‏و الخصالَ التي تجمّعن فيه‏
قلتُ: لا أستطيع مدحَ امامٍ‏كان جبريلُ خادماً لأبيه‏
قَصُرَتْ ألسنٌ الفصاحة عنه‏و لهذا القريضُ لا يحتويه‏
فدعا المأمون بحقّة لؤلوءٍ فحشا فاه لؤلؤاً».
8. بحترى. اين‏كه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته: «و بحترى شاعى بوده است، تا در قصيده‏اى مى‏گويد:
محنة منّي لأولاد الزّنابغضهم آل النّبيّ المصطفى‏
(الى آخرها)».
نگارنده گويد: مراد از «بحترى» اَبوعباده وليد بن يحياى طائى، شاعر معروف است كه ترجمه‏اش مشهور است؛ امّا اين بيت را من در آثار بحترى نيافتم و ظاهر آن است كه علماى ما - رضوانُ اللَّه عليهم - در آثار او دليلى روشن بر تشيّع او نيافته‏اند تا به آن بر اين مدّعا استدلال كنند؛ براى اين‏كه قاضى رحمه اللَّه عليه در مجالس در آخر ترجمه او گفته: «شيخ عبدالجليل او را در سلك شعراى شيعه مذكور ساخته و چون از اشعار او كه دلالت بر صحّت عقيده او كند در وقت تأليف چيزى حاضر نبود، لاجرم به همين قدر از احوال او اقتصار نمود».
محدّث قمى رحمه اللَّه عليه در الكنى و الألقاب ضمن ترجمه او گفته: «ذكره القاضي نوراللَّه في المجالس في شعراء الشيعة و قال: أورده الشيخ عبدالجليل الرّازي في شعراء الشيعة».
9. ابو تمام طائى. ابن داود رحمه اللَّه عليه در رجال خود در قسم اوّل (ص 98 چاپ نگارنده) گفته: «حبيب بن أوس أبوتمّام الطائى، لم [يرو عن الأئمه عليهم السلام‏]، كان إماميّاً، و له في أهل البيت عليهم السلام مدائح كثيرة».
سيّد على‏اكبر برقعى قمى در راهنماى دانشوران (ج 1، ص 102-103) گفته: «تمّام، با فتح اوّل و تشديد ميم، به معناى بسيار درست - تا آن كه گفته: - و اَبوتمّام، كُنْيتِ حبيب بن اَوس طائى است در طبقه اوّل از شعراىِ محدّثين. و تا جايى رسيد كه: زمخشرى در كشّاف از آن پس كه شعر او را گواهِ مقصود گرفت، گفت كه: اَبوتمّام، هر چند از ميانِ طبقات چهارگانه شعراى جاهليّين و مُخَضْرَمين و متقدّمين و محدّثين، در طبقه اخير جاى دارد و اَديبان به اشعار طبقه محدّثين استشهاد نكنند؛ امّا از آن‏جا كه ابوتمّام از اسانيدِ عربيّت است، من در عباراتِ وى حكمِ روايات مى‏رانم. و از قصايد معروف اَبوتمّام قصيده بائيّه است كه در فتح عموريّه نظم كرد بدين مَطلع:

السيف أصدق إنباءً من الكُتُبِ‏في حدِّهِ الحدّ بين الجدّ و اللعبِ‏
صاحب تجارب السلف گفت: معتصم خليفه عبّاسى كه قصيده در ستايشِ وى بود، سى‏هزار درهم به ابوتمّام بخشيد؛ امّا چون به اين شعر رسيد:

رمى بك اللَّه برجيها فهدَّمهاولو رمى بك غير اللَّه لم يصب‏
معتصم گفت: دنَّرت دراهمك: دراهمت را دينار؛ يعنى سيمت را زر كردى. و سى‏هزار دينار سكّه طلا به او داد و اَبوتمّام در مرثيتِ محمّد بن حميد طوسى، نظم بلند را به پايه‏اى رسانيد كه ابودلف عجلى آرزو كرد كه كاش آن مرثيت، براىِ وى بود و گفت: هرگز نميرد آن كس كه مقصود بدان مرثيت است».
محدّث قمى در هدية الأحباب گفته: «اَبو تمّام - كشدّاد - حبيب بن اوس الطائي، شاعر مشهور، صاحب حماسه، اَوحد عصر خويش بوده در فصاحت و بلاغت. مذهب شيعه داشته؛ بلكه به تصديق جاحظ، از رؤساى شيعه بوده. گويند: چهارده‏هزار اُرجوزه از عرب حفظ داشته غير از قصايد و مقاطيع. در ايّام واثق باللَّه سنه 231 - و قيل: سنه 228 - در موصل وفات كرد. و اَبونهشل بن حميد طوسى، بر قبر او قبّه‏اى بنا كرد».


نقض
894

گفته: «و كان الملك الصالح هذا متشيّعاً، و كان شاعراً مُجيداً، و له ديوان مشهورٌ ذكر منه ابن خلّكان في تأريخه جملةً جيّدةً، و مِن شعره قصيدته التي وازن بها قصيدة دعبل الخُزاعيّ التي أوّلها:

«مدارس آياتٍ خَلَتْ من تلاوةٍو منزل وحيٍ مُقْفِر العرصات».
و أوّل قصيدة الملك المذكور قوله:

«اُلائِمُ دع لومي على صَبَواتي‏فما فات يمحوه الذي هو آت».
2. اديب اريب و سيّد سَند لَبيب، قوام الدّين محمّد حسينى - رحمةُ اللَّه عليه - است. اين سيّد با آقا رضى قزوينى رحمه اللَّه عليه معاصر بوده است و آقا رضى رحمه اللَّه عليه قصيده او را در آخر كتاب تظلّم الزهراء نقل كرده است و هنگام نقل او گفته: «القصيدة الثالثة لبعض من عاصرناه من أفاضل العلويّين و أماثل الحسينيّين، الذي هو في عصرنا قوام المستغيثين و عصام المستميتين؛ أعني قوام الدين محمّداً الحسيني - أدامَ اللَّه بركاته - و قد ترجمها هو بالفارسيّة، فأوردتها في الهوامش - الى أن قال: - قال:

خليلى شُقّا الجيب بالحسرات‏و قوما بإسعادي عَلَى الذَّرفات‏
فإنّى تذكّرت الحسين و صحبه‏فبات لهم قلبي على جمرات‏
و قلت كما قال الخزاعي: ليتنى‏توفّيت فيهم قبل حين وفاتي‏
بنفسي حسينٌ حين سار بأهله‏من الحرم المحفوف بالبركات».
3. عالم جليل و محقّق نبيل، حاج ميرزا ابوالفضل طهرانى - قدّسَ تُربتَه - است كه قصيده‏اى در معارضه با تائيّه دعبل ساخته؛ و آن، مشتمل بر دويست و سى بيت بوده كه اندكى از آن از ميان رفته و باقى در ديوان وى (ص 33-47) مذكور است. و اينك اندكى از اوّل آن را در اين‏جا ياد مى‏كنيم و آن بدين قرار است:

شجاني نياح الورق في الشَّجرات‏فهاجَتْ إلى عهد الحمى صَبَواتي‏
و تُقْت إلى سلمى و ذي سلمٍ هوىً‏و مربع أنسٍ قد غدا كموات‏
و ذا كرت ربعاً دارس الرَّسم من منى‏و قد كان يوماً عامر العَرَصات...»
6. سيّد حميرى ابوهاشم اسماعيل بن زيد بن ربيعه. بايد دانست كه هم مقام سيّد در شعر، و هم خدمت او به خاندان پيغمبر اكرم، هر دو نزد اهل فن، از آفتاب مشهورتر است؛ با وجود اين، نظر به امورى كه از روى غرض و عداوت درباره شخص او يا درباره برخى از قصايد و اشعار او از بعضى نويسندگان سرزده، ناگزيريم به ترجمه او تا آن‏جا كه معرّف مقام او و مقام شعرش باشد بپردازيم. پيش از خوض در نقل كلمات اربابِ تراجم، عبارتى را كه خودم در همين مورد از تعليقات چاپ اوّل (ص 241-244) نوشته‏ام، در اين‏جا مى‏آورم و آن اين‏كه: «ابن المعتزّ در طبقات الشُّعراء ضمن ترجمه سيّد حميرى - رحمةُ اللَّه عليه - گفته (ص 8 نسخه مطبوعه): و من جيّد شعره قصيدته التي تسمّى المذهّبة، و هي التي أوّلها:

أينَ التطرّب بالولاء و بالهوى‏أ إلى الكواذب مِن بروق الخلّب؟
أ إلى اُميّة أم إلى شِيَع التي‏جاءت على الجمل الخدبّ الشوقب‏
تهوي من البلد الحرام فنبّهت‏بعد الهدوء كلام أهل الحوأب‏
و هي قصيدة طويلة مشهورة جدّاً، فاقتصرنا على ما أوردنا منها».
قاضى شوشترى رحمه اللَّه عليه در مجالس المؤمنين ضمن ترجمه سيّد - رحمةُ اللَّه عليه - گفته (اوايل مجلس يازدهم): «و از روائع اشعار سيّد، قصيده‏اى است كه آن را از غايت نفاست، مذهّبه گويند. بايد دانست كه اين قصيده شريفه، از قديم الأيّام تا اكنون، مورد توجّه و عنايتِ تامّه فرقه حقّه شيعه اماميّه اثنا عشريّه بوده و مى‏باشد. شيخ مفيد و علم الهدى و سيّد رضى و شيخ ابوعلى طبرسى و ابن شهرآشوب و علىّ بن عيسى اِربلى و شيخ اَبوالفتوح رازى و غير ايشان از فحول علما و اَعاظم مشايخ، اسم اين قصيده را در مؤلّفات خود برده و نقل اشعار آن را زينتِ كتب خود دانسته‏اند. مثلاً اين علماى نامبرده، بعد از نقل معجزه معروفه امير المؤمنين عليه السلام كه معروف به حديث «قلع صخره از فمِ قليب» است - قريب به چهارده يا پانزده بيت آن را نقل كرده‏اند.
ابن شهر آشوب رحمه اللَّه عليه در معالم العلماء (134) ضمن ترجمه حال سيّد رحمه اللَّه عليه گفته: و سمع مروان بن أبي‏حفصة القصيدة المذهّبة، فقال لكلّ بيت: سبحانَ اللَّه! ما أعجب هذا الكلام!».
مامقانى رحمه اللَّه عليه در حاشيه تنقيح المقال (ج 1، ص 142) در ترجمه سيّد حميرى - رحمةُ اللَّه عليه - بعد از نقل عبارت محكيّه از مروان در متنِ كتاب خود از معالم العلماء گفته: «مروان، هذا من مُبغضي أهل البيت و مكثري الهجاء لهم بشعره، فهو مع بُغضه قد عجب من القصيدة المذهّبة، هي مائة بيتٍ و عشرة أبياتٍ، و مطلعها قوله:

هلّا وقفت على المكان المعشب‏بين الطّويلع فاللّوى من كبكب‏
و سمّيت بالمذهّبة؛ لأنّها كتبت بالذهب، و قد شرحها كثير من علمائنا؛ منهم السيّد المرتضى - قدّس سرّه - و قد رأيت شرحه مطبوعاً مزركشاً بالذهب و الحمرة و مخطوطاً كذلك».
قاضى شوشترى رحمه اللَّه عليه در مجالس به ترجمه حميرى پرداخته است و چون آن مفصّل است، قسمتى از آن را به طور انتخاب كه مناسب اين تعليقات باشد در اين‏جا مى‏آرم و آن اين‏كه: «سيادت او به معنى لغوى است، نه آن كه فاطمى يا علوى است. خدمت سيّد از اكابر زمان خود بوده و در مضمار فصاحت و بلاغت قصب السّبق از اقران ربوده. آورده‏اند كه دفاتر اشعار ميميّه او يك شتر بار بوده و در بعضى از اسفار، مُكارىِ اين دفاتر از روى تعظيم، تعبير از او به سيّد مى‏نموده و هر كه از او مى‏پرسيده كه: شتر تو چه بار دارد؟ مى‏گفت كه: ميميّات سيّد را بر مى‏دارد. و در تذكره ابن معتز مذكور است كه: سيّد را چهار دختر بوده كه هر يك از ايشان، چهارصد قصيده از قصايد او از بر داشته‏اند. و از كلام شيخ ابوعمرو كشّى مستفاد مى‏شود كه سيّد، جزو اسمى است كه پدر و مادر، او را كرده‏اند؛ زيرا كه روايت نموده كه: چون حضرت امام جعفر صادق عليه السلام سيّد مذكور را ديدند، به او التفات نموده، فرمودند كه: سمّتك اُمّك سيّداً، و وفّقت في ذلك، فأنت سيّد الشُّعراء. و سيّد در مقام افتخار به اين كلام حضرت امام عليه السلام مى‏گويد:

و لقد عجبتُ لقائلٍ لي مرَّةًعلّامة فهم مِن الفُهماء
سمّاك قومُك سيّداً صدقوا به‏أنت الموفّق سيّد الشعراء
ما أنت حين تخصّ آل محمّدٍبالمدح منك و شاعر بسواء
مدح الملوك ذوي الغنى لعطائهم‏و المدح منك لهم لغير عطاء
فأبشر فإنّك فائز مِن حُبّهم‏لو قد وردت عليهم بجزاء
ما تعدل الدنيا جميعاً كلّهامن حوض أحمد شربة من ماء».
و بالجمله، چنان‏كه علّامه حلّى - أحلّه اللَّهُ في رياض الجنان - در كتاب خلاصة الأقوال به آن اشاره نموده، جلالتِ شأن و علوّ مكانِ سيّد اسماعيل، بيش از آن است كه به وسيله تحرير اين فقير، قليلى از كثير آن صورت‏پذير باشد. و صالح بن محمّد كه يكى از رُواة اخبار اهل البيت عليهم السلام است در بيان حالات و مقامات او كتابى تأليف نموده. و شيخ نجاشى در كتاب رجال به آن اشاره فرموده، شايد اگر آن كتاب به دست آيد، شطرى از احوال خجسته‏مآلِ او جلوه نمايد؛ و اللَّه الموفّق».
نويسندگان تاريخ ادبيّات عربى، جملگى تشيّع و عشق شديد او را به على عليه السلام و اهل بيت پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و مدايح او را در حقّ ايشان ذكر كرده‏اند. از جمله رجوع شود به؛ تاريخ الأدب العربي تأليف شوقى ضيف (جلد عصر عبّاسى اوّل، ص 309-314)؛ و تاريخ آداب اللغة العربيّة از جرجى زيدان (ج 1، چاپ دار مكتبة الحياه، ص 366-367)؛ و تاريخ الأدب العربي از عمر فرّوخ (ج 2، ص 109-111).
محدّث قمى رحمه اللَّه عليه در تتمة المنتهى (ص 171) گفته: «و نيز در ايّام رشيد، ثقه عظيم الشّأن، مادحِ آلِ احمدى، اسماعيل بن محمّد، معروف به سيّد حميرى شامى، وفات كرد؛ و اين، مطابقِ كلماتِ بعضى از اهل تاريخ است؛ ولكن آنچه از احاديث و اخبار مستفاد مى‏شود، وفاتِ او قبل از وفاتِ حضرت صادق عليه السلام در زمانِ منصور واقع شده. و سيّد بن محمّد، مردى جليلُ القدرِ عظيم المنزله، و از مادحينِ اهل البيت عليهم السلام است و معهود نشده از احدى از اصحابِ ائمّه عليهم السلام كه مانند سيّد حميرى، نشر فضائل أمير المؤمنين و اهل بيت طاهرين عليهم السلام نموده باشد...».
اين‏كه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته: «و اين ابيات هم اوراست:

أيا راكباً نحو المدينة جسرةًعذافرة يطوى بها كلّ سَبْسَب‏
(الى آخرها)».
اشاره به مطلبى است كه در ميان علماى فرقه ناجيه - رضوانُ اللَّه عليهم - مورد اتّفاق است و آن اين‏كه: سيّد حميرى رحمه اللَّه عليه اوّل كيسانى بوده است و سپس به وسيله حضرت صادق عليه السلام و هدايت و ارشاد آن بزرگوار، اثنا عشرى شده و مذهب حق را پذيرفته است. و لازم است كه به اندكى از دلايل اين مطلب بپردازيم.
قاضى شوشترى رحمه اللَّه عليه در مجالس (ج 2، ص 504) در ترجمه حميرى گفته: «سيّد حميرى، در اصل كيسانى مذهب بوده و در ترويج امامت محمّد بن الحنفيّه رضى اللَّه عنه مبالغه مى‏نمود و بر طبق آن، اشعار از او واقع مى‏گرديد. و تناول خمر مى‏نمود. آخر چون به شرف ملازمت امام به حقّ ناطق، جعفر بن محمّد الصادق عليهما السلام رسيد، از مذهب كيسانيّه بر گرديد و به مذهب حقّ جعفرى گرويد».

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 398951
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به