يحيى - مىگريد. او از كشته شدن يحيى دردمند است و پاداش او را در علّيّين مهيّا مىداند و اندوه مىخورد كه علويان پيوسته كشتههاى به خون آغشته دادهاند و كشندگان ايشان بدون ترسى از خداوند و انتقام او و بدون اينكه حقّ پيغمبر عليه السلام و اهل بيت او را رعايت كنند، دست به چنين فجايعى مىزنند و عبّاسيان را با جرأت، دشنام مىدهد. و آنان را بيم مىدهد كه سرانجام به دست يك منتقم علوى، امر خلافت به نصابش و حق به اهلش باز گردد و آن علوى همگى عبّاسيان را با لشكر انبوه خود نابود سازد. و محمّد بن عبداللَّه بن طاهر را مخاطب ساخته آرزو مىكند كه دولت و قدرت خاندان ايشان در خراسان زوال پذيرد و اعلان مىنمايد كه ايشان دشمنان پيغمبر و اسلاماند و دولتشان ناگزير نابود خواهد شد و دلهاى مجروح و سينههاى داغدار را آرامش خواهد بخشيد.
به اين نحو، ابن الرومى تشيّع خود را علنى نمود و شايد به علّت همين تشيّع بوده كه او هيچ وقت نخواسته است روبهوى خلفا بايستد و ايشان را مدح گويد، در نتيجه در مجالس ايشان در سامرّاء حضور نيافت، با اين حال به سامرّاء رفت و آمد زياد داشت، امّا از آستان وزرا تجاوز ننمود. و ملاحظه مىگردد كه او نخواسته است فرماندهان تُرك را مدح گويد - تا آن كه گفته: - ابن الرومى يكى از خاندانهايى را كه در بغداد، فراوان مدح گفته، خاندان نوبختيان است كه داراى اصل فارسى بودهاند و از قديم به داشتن فرهنگ و كثرت ترجمه آثار فارسى به عربى مشهور بودهاند. و مهمّترين شخصى كه ابن الرّومى از آن خاندان مدح نموده، ابو سهل اسماعيل بن على است كه از بزرگان شيعه بوده است و مىگويند: مؤسّس فرقة اثنى عشريّه، او بوده است. اتّصال ابن الرومى با ابوسهل تشيّع او را و امكان اين را كه او نيز مانند ابوسهل، امامىِ اثناعشرى بوده، تأكيد مىكند... - تا آن كه گفته: - ابن الرومى در اشعار خود از قصايد و مقطوعات مختلفه از معتضد بسيار نام برده و او را مدح نموده است. و چنين برمىآيد كه او حتّى يكى از آنها را هم در برابر معتضد نخوانده است؛ چه تشيّع او پيوسته او را از كاخ عبّاسيان دور مىداشت. و به عقيده ما اين موضوع، مهمّترين سبب بوده كه وزرا به او روى مىآورده، سپس به ناچار به جهت شهرت تشيّع او، از او روى مىگرداندند» (اين ترجمه، به قلم على محدّث است).
11. ابن حجاج البغدادى. اينكه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته: «و ابن حجّاج البغدادى شيعه بوده است».
قاضى شوشترى رحمه اللَّه عليه در مجالس المؤمنين (ج 2، ص 544 چاپ اسلاميّه) در ترجمه او آورده: «ابن خلّكان گفته: ديوان او ده مجلّد است و غالب در اشعار او هزل است و در جِدّ نيز سخنان خوب دارد. و بعضى اوقات، محتسب بغداد بود. و او را در شعر به مرتبه امرؤ القيس نهادهاند و گفتهاند كه: در ميان ايشان مانند ايشان كسى پيدا نشده؛ زيرا كه هر يك از ايشان، مخترع طريقى خاصّاند كه به ايشان اختصاص دارد. در روز سه شنبه بيست و نهم جمادى الآخرة از سال سيصد و نود و يك، در نيل - كه موضعى است ميان كوفه و بغداد - وفات يافت و جنازه او را از آنجا به بغداد آوردند. و وصيّت كرده بود كه او را در پايين پاى حضرت امام موسى كاظم عليه السلام دفن كنند و بر قبر او بنويسند كه: و كلْبُهُم باسطٌ ذِراعَيْه بالوَصيد».