903
نقض

موجود است، چنان‏كه در متن، در ذيل همين اشعار گفته‏ايم.
و در تعليقات چاپ اوّل (ص 250-251) در ذيل ابيات پنج‏گانه او كه مصنّف رحمه اللَّه عليه در متن از او نقل كرده است گفته‏ايم: «نظير اين ابيات است اين سه بيت زيرين كه نيز در ديوانش موجود است:

حُبّ الوصيّ مبرّة وصلةو طهارة بالأصل مكتفلة
و الناس عالمهم يدين به‏حبّاً و يجهل حقّه الجهلة
و يرى التشيّع في سراتهم‏و النصب في الأرذال و السّفلة»
و اشعار كشاجم در مناقب و مراثى و غير اين‏ها از امورى كه دلالت بر تشيّعِ او مى‏كند بسيار است و برخى از آن‏ها در مناقب و بحار (ج 10، ص 254) نيز مذكور است. و حديث «مَن أحبّ عليّاً عليه السلام فليتّخذ للفقر جلباباً» را به وجهى لطيف نظماً معنا كرده است، هر كه طالب باشد به ديوانش (ص 10) مراجعه كند و در مناقب و در مجلّد 15 بحار نيز آن‏ها را نقل كرده‏اند.
درباره كشاجم، جرجى زيدان در تاريخ آداب اللغة العربيّة (ج 1، ص 651) به اختصار؛ و عمر فرّوخ در تاريخ الأدب العربى (ج 2، ص 505 - 509) به تفصيل، سخن گفته‏اند.
18. خواجه حسن دوريستى. بايد دانست كه ترجمه خواجه حسن دوريستى را بهتر از همه شيخ عبدالجليل رحمه اللَّه عليه در همين كتاب نقض نوشته است؛ زيرا در موارد مختلفه به حسب اقتضاى مقام، نامى از او برده و چند بيت از او نقل كرده است؛ مثلاً در ص 157 ضمن ذكر عظمت خاندان دوريستى و معرّفى برخى از افراد آن خاندان گفته: «امّا خواجه ابوتراب دوريستى رحمه اللَّه عليه پسر خواجه حسن بود و خواجه حسن پسر شيخ جعفر دوريستىِ مشهور در فنون علم، و مصنّف كتب و راوى اخبار - تا آن كه گفته: - و اين خواجه حسن كه پدر بوتراب است، با نظام الملك حقّ خدمت و صحبت و دالّت داشته و در حقّ او مدح گفته و به شتّامى و لعّانى چون موسوم باشد، آن را كه قصيده‏ها باشد در فضايل صحابه كبار؟! و از آن يكى اين است كه تخلّص كرده است به مدح خواجه نظام الملك - رحمة اللَّه عليه - و آن اين است: من قال فيك أبابكرٍ خنىً فأنا (تا آخر نُه بيت مذكور در آن‏جا). و چنان مى‏پندارم كه قائل چنين قصيده را نظام الملك نرنجاند».
محدّث قمى رحمه اللَّه عليه در هدية الأحباب تحت عنوان «دوريستى» در ترجمه ابوعبداللَّه جعفر بن محمّد دوريستى مذكور، ضمن ذكر عظمت اين خاندان، به محصّل عبارت گذشته با اين كلامش اشاره مى‏كند: «از خانواده علم و فضل است و به غايت معظّم بوده به حدّى كه نظام الملك وزير در هر دو هفته يك دفعه از رى حركت مى‏كرد و مى‏رفت به درشت كه در دو فرسخى رى است، براى آن كه از بركات انفاسش استفاده نمايد».
و نيز مصنّف رحمه اللَّه عليه اندكى بعد از اين (ص 260) گفته است: «و خواجه الحسن بن جعفر اين معنا را از قول صادق عليه السلام به نظم آورده است بر اين وجه: بغض الوصي علامة معروفة (تا آخر دو بيت بسيار غرّاء)».


نقض
902

«و ذكره أبو الحسن عليّ بن بَسّام في كتابه المسمّى الذَّخيرة في محاسن أهل الجزيرة، و بالغ في الثَّناء عليه، و ذكر شيئاً من شعره. و توفّي مهيار ليلة الأحد لخمس خَلَون من جمادى الآخرة سنة ثمانٍ و عشرين و أربعمائة هجريّة، انتهى. و جاء في المنتظم في تواريخ الملوك و الاُمم للإمام أبي الفرج الجوزي ما نصّه: مهيار بن مَرْزَوَيْه أبوالحسن الكاتب الفارسي، كان مجوسيّاً، فأسلم سنة أربع و تسعين و ثلاثمائة، و صار رافضيّاً غالياً، و في شعره لطفٌ، إلّا أنّه يذكر الصَّحابة بما لا يصلح. قال له اُبوالقاسم بن برهان: يا مهيار! انتقلتَ بإسلامك في النّار مِن زاويةٍ إلى زاوية؟! قال: و كيف ذاك؟ قال: لأنّك كنتَ مجوسيّاً، فأسلمتَ، فصرتَ تسبُّ الصحابة.
و كانت امرأة تخدمه، فكنست الغرفة، فوجدت خيطاً فجرّته، فإذا هو خيط هميانٍ فيه مالٌ، و كان قد ترك الدّارَ قومٌ مِن الخراسانيّة الحاجّ، فأخبرته فلم يتغيّر، و قال لها: قد تعبت حتّى خبأته، فلماذا نبشتيه؟ و كان فيه ألفا دينار، و سُعيِ به إلى جلال الدَّولة، فقبض عليه ثمّ أطلقه، و توفّي في جمادي الآخرة من هذه السَّنة (انتهى)».
جرجى زيدان در تاريخ آداب اللّغة العربيّة (ج 1، ص 568) و عمر فرّوخ در تاريخ الأدب العربى (ج 3، ص 98-100) نيز شرح حال مهيار - رضوانُ اللَّه عليه - را نوشته‏اند و همچنين غالبِ ساير نويسندگان تواريخ ادب.
16. أبوالأسود دئلى و دو شعر دختر او. ابو الفتوح رازى رحمه اللَّه عليه در تفسير آيه (وَ يَوْمَ يُعْرَضُ الَّذينَ كَفَرُوا عَلَى النّارِ)۱ در ذيل اين قسمت (أذْهَبْتُمْ طَيِّباتِكُمْ فى حَياتِكُمُ الدُّنْيا) بعد از ذكر قسمتى از آنچه بر زهد امير المؤمنين عليه السلام دلالت دارد، قصّه مذكور در نقض (جلد 5، چاپ اوّل، ص 60) را چنين نقل كرده: «از او چه بديع است اين و امثال اين! او را - يعنى امير المؤمنين را - مولايى بود از مواليان، او را ابوالأسود الدُّئَلى گفتندى، پس از آن كه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به جوارِ رحمتِ ايزدى پيوست معاويه خواست تا او را استمالت دهد، باشد كه از دوستى على برگرداند او را. هر وقتى، تحفه‏اى و برّى و لطفى كردى و چيزى فرستادى. يك روز هديّه‏اى فرستاد او را انواع حلواها در او، چون به خانه اَبوالأسود بردند و بنهادند و در آن‏جا شهد به زعفران بود، دختركى كوچك داشت، اَبوالأسود پنج و شش ساله بدويد و از آن پاره‏اى بگرفت و در دهن نهاد. پدر او او را گفت: اى دخترك! بيفكن كه زهر است. گفت: چرا؟ گفت: نمى‏دانى كه پسر اميّه فرستاده است به ما تا ما را از دوستىِ اهل بيت برگرداند. دخترك آنچه در دهن داشت بيفكند و گفت: أتخدعنا بالشَّهد المُزَعْفَر عن السيّد المطهّر؟! آنگه اين بيت‏ها انشا كرد: أبِالشَّهْد (إلى آخر البيتين)».
17. كشاجم. مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته: «و كشاجم شاعر بصرىّ (تا آخر)».
محدّث قمى رحمه اللَّه عليه در هدية الأحباب گفته: «قال المسعودى في مروج الذهب: أخبرني أبو الفتح محمود بن الحسن بن السنديّ بن شاهك الكاتب المعروف بكشاجم، و كان من أهل العلم و الرواية و المعرفة و الأدب، أنّه كتب على صديقٍ له يذمّ النرد و كان بها مشتهراً أبياتاً (تا آخر كلامش)».
امّا اشعارى را كه مصنّف رحمه اللَّه عليه از او نقل كرده است، به علاوه يك بيت ديگر در ديوان مطبوع كشاجم

1.آيه ۲۰ سوره احقاف‏

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 429850
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به