خيلخانه ۱ او هزاران ابوبكر و عمر و عثمانِ سنّى و شيعىِ ۲محترم مقبول القول باشندو هفتصد غلام ترك۳ داشته باشد، چه حنيفى،۴ چه سنّى، چه شيعى كه آخر هفتصد ترك، همه شيعى نباشند.
و مثالِ آن كه آورده است كه در حقِّ بوبكر گازر، من نيز شنيدم از رئيسِ شيعت و پيرِ سادات، سيّدِ سعيد فخرالدّينِ شمس الاسلام الحسن ۵ - رحمة اللَّه عليه - گفت: روزى در پيش مجد الملك بودم در خدمتِ پدرم حاضر بودم. سيّد على علوى - رحمة اللَّه عليه - دو بازرگانِ غريب در آمدند يكى از حلب و ديگرى از ماوراءالنّهر. ماوراءالنّهرى عمرنام و حنيفى۶ بود، و حلبى علىنام و شيعى بود. هر دو بر سلطان مبلغى قرض داشتند. مجد الملك بفرمود تا ماوراء النّهرى را كه عمرنام بود از خزانه زرِ نقد بدادند و على حلبى را حوالت ساختند با شهر. مردكى فرّاش حاضر بود. گفت: خداوند، عجب نيست عمر را نقد مىدهد و على را نسيه؟! گفت: مىدانم امّا تا جهانيان بدانند كه در پادشاهى و معامله تعصّب روا نباشد. و طُرفه نباشد كه من على را حرمت دارم و دوست دارم. و اين معنى از وى پسنديده داشتند.
و آنچه اهل تصوّف و علماى سنّت را و حنفيان را مراعات كردى و نعمت دادى و تمكين كردى، از آفتاب ظاهرتر است. و قبّه حسنِ على كه عبّاسِ عبدالمطلّب پدرِ خلفا آنجا مدفون است، مجد الملك فرموده است، و چهار طاقِ عثمانِ عفّان به بقيع هم او فرموده است كه هيچ سنّى را حميّتِ آن نيست كه درش درنهد ۷ و مجد الملك را شب و روز در مشاهد دعا و ثنا گويند و كشتن و پارهپاره بكردن بر وى هيچ عارى
1.در برهان قاطع گفته: «خيلخانه به معنى خاندان و دودمان باشد».
2.صفحه «۸۳» چاپ قديم
3.ع - ب - ث: «بزرگ».
4.ب - م - ح: «حنفى».
5.ع: «الحسنى». قوامى رازى قصيده غرّائى در مدح سيد فخرالدّين و پدر او سيد شمس الدّين كه هر دو رئيس شيعه در رى بودهاند، سروده و ما در آنجا موارد ذكر او را در همين كتاب نقض ياد كردهايم. رجوع شود به ديوان نامبرده، ص ۱۱۱-۱۱۶.
6.يعنى هيچ سنى همت و حميت نصبِ در آن را ندارد، تا چه رسد به بنايش.