927
نقض

چون دانستند كه اين سه تن چاقوزننده از باطنيان‏اند، اين پندار زايل شد».

تعليقه 131

صحّت نَسَب فاطميان مصر

اين‏كه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته است: «كه اين جماعت نه از اولاد على و فاطمه‏اند و نَسَب ايشان بدين دعوى كه مى‏كنند باطل است و از اولاد ميمون قدّاح‏اند»؛ نزد ارباب فنّ و علماى انساب درست نيست و كافى است در اين باب، قول نسّابه شهير ابن عنبه؛ و نصّ عبارت او در كتاب الفصول الفخريّه (ص 143-144) اين است: «و در نسب خلفاى مصر، خلاف بسيار است و عبّاسيان ايشان را نفى كردند و محضرها نوشتند در اين باب، و بدان منضمّ كردند آنچه به ايشان نسبت مى‏كنند از الحاد و سوء اعتقاد. و بسيار از علما در تصانيف خود نفى ايشان كردند و آنچه گفتند در باب ايشان از طعن، راست نمى‏آيد؛ از بهر آن كه مبنى است بر آن كه «اوّل خلفاى ايشان مهدى عبيداللَّه پسر محمّد بن اسماعيل است لصلبه و زمان او احتمال آن ندارد» بلكه بعضى مبالغه كردند در آن كه اسماعيل بن الصادق عليه السلام را عقب نيست و اين محضِ دروغ است و سيّد رضى الدين موسوى، با جلالتِ قدر، تصحيح نَسَب ايشان در شعر خود كرد، چون مى‏گويد:

مامْقامي على الهَوان و عندي‏مقولٌ صارمٌ و أنف حميّ‏
أحمل الضَّميم في بلاد الأعادي‏و بمصر الخليفة العلويّ‏
من أبوه أبي و من جدّه جدّي إذا ضامني البعيد القصيّ‏
و در محضرى كه عبّاسيان نوشتند، به نفى ايشان ننوشت و در آن با او بحث بسيار رفت. و ابن الاثير الجزرى صاحب تاريخ كامل ميل تمام دارد به صحّت نسب ايشان؛ و دور نمى‏گويد، بلكه صحّت نَسَب ايشان نزديك است و بعضى نسّابان جزم به صحّت آن كردند؛ و اللَّه أعلم».
نگارنده گويد: شايد منشأ عقيده مصنّف رحمه اللَّه عليه و امثال او از نفى‏كنندگانِ صحّت نسب فاطميان، مخفى بودنِ حقيقت امر در نتيجه فعّاليت و پرونده‏سازى‏هاى عبّاسيان بوده است و همچنين سوء معامله و بد رفتارى‏هاى تابعانِ حسن صبّاح از قتل و غارت و غيله و غير ذلك، آنان را از فاطميان مصر، متنفّر و منزجر مى‏كرده است؛ زيرا حسن صبّاح خود را نماينده فاطميان معرّفى مى‏نموده است. در هر صورت، نوع علماى آن زمان كه تحت نفوذ سياسى و سلطه بنى عبّاس مى‏زيسته‏اند، حقيقت امر را در اين امر در نيافته‏اند و يا جرأت بر بيان واقع نداشته‏اند؛ و اللَّه العالم بحقيقة الحال.

تعليقه 132

مفاضله بين انبيا و ائمّه عليهم السلام‏

اين‏كه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته است كه: «مذهب شيعه اصوليّه آن است كه هر يك از انبياى كبار بهتراند از اميرالمؤمنين عليه السلام كه ايشان هم نصّ‏اند و هم معصوم؛ و ايشان اصحابِ وحىِ خداوندند و او را اين درجت نيست»؛ و به مضمون و مفاد اين عبارت در چند مورد ديگر نيز تصريح كرده است؛ «پس ائمّه


نقض
926

الباطنيّة، و أظهر السُّنّة الجاهليّة، و شرع في الفتك بالأحرار و الهتك للأستار، فمن جملة من فتك به القاضي زين الإسلام أبوسعد محمّد بن نصر بن منصور الهروي؛ و كان أوحد دهره، و نسيج وحده، و المعروف بإسداء المعروف، و المرجوّ لإعداء الملهوف، و هو حبر العالم و بحر العلم، و الحاكم بالعدل، و العادل في الحكم، و قد ملك من قلوب السلاطين القبول، و لم يزو من نُصحه و إشاراته العدول - تا آن كه گفته: - فقرّر مع عدّة من الباطنيّة أنّهم فتكوا به عند عوده من رسالة خراسان، و قد حضر للصّلاة في جامع همذان، فاستشهد قبل أن يشهد السلطان، و ذلك في سنة 518».
ابن الاثير در كامل قتل او را به سال پانصد و نوزده نوشته و در حقّش گفته: «و كان ذا مروءةٍ غريزة، و تقدّم كثيرٍ في الدّولة السَّلجوقيّة».
استاد فقيد اقبال آشتيانى در كتاب وزارت در عهد سلاطين بزرگ سلجوقى (ص 268) در شرح حال قوام‏الدين ابوالقاسم درگزينى گفته: «و درگزينى 518 به اين مقام [يعنى وزارت‏] منصوب شد... و در انجام مقاصد زشت خود به باطنيّه توسّل جست و جمعى كثير را به دست خود يا به دست ايشان كشت و از آن جمله است قاضى القضاة زين الاسلام اَبوسعد محمّد بن نصر بن منصور هروى فرستاده خليفه پيش سنجر كه در مراجعت در همدان، باطنيان را به قتل او واداشت».
حافظ ابرو در جامع التواريخ تاريخ شهادت او را تحت عنوان «كشته‏شدگان در زمان رياست بزرگ اميد» چنين نوشته است: «قتلِ قاضىِ شرق و غرب ابوسعد هروى به همدان، به دست محمّد اروارى و عمر دامغانى در شعبان 526».
4. امير احمديل. مؤلّف مجمل التواريخ (ص 411) گفته: «و آخر سال ثمان و خمسمائه، احمديل روادى را باطنيان در سراى سلطان بكشتند».
حافظ ابرو در جزء سوم جامع التواريخ ضمن ذكر جماعتى كه بر دست فدائيان اسماعيلى در زمان رياست حسن صبّاح كشته شده‏اند، گفته: «قتل احمديل كردى همشيره سلطان محمّد ملكشاهى بر دست عبدالملك رازى. و گويند: بر دست چهار رفيق حلبى در محرّم سنه عشر و خمسمائه».
ابن الاثير در كامل تحت عنوان «كشته شدن احمديل بن وهسودان» گفته: «در اوّل محرّم سال پانصد و ده، اتابك طغتكين صاحب دمشق، در بغداد به خانه سلطان محمّد آمد و جماعت اميران همه حاضر شدند و از آن جمله بود احمديل بن وهسودان روادى كردى صاحب مراغه و غير آن از بلاد آذربايجان؛ و او در نزد طغتكين نشسته بود، پس مردى مظلوم‏وار كه گريه مى‏كرد و در دستش نامه‏اى بود، پيش او آمده و از وى درخواست كه نامه‏اش را به پادشاه برساند. پس احمديل نامه را از وى گرفت، آن مرد وى را با چاقويى زد، احمديل او را كشيده در زير خود قرار داد. ناگاه مردى ديگر كه رفيق چاقوزننده بود، برجست و چاقويى ديگر به احمديل زد و هر دو نفر را از اطراف شمشيرها پاره پاره كردند. ناگاه شخص سومى كه رفيق آن دو مقتول بودند در آمد و چاقوى ديگرى به احمديل زد، مردم از اقدام او به اين كار پس از كشته شدن دو رفيقش در شگفت شدند و طغتكين و حاضران مجلس همه پنداشتند كه مقصود به قتل طغتكين است و صادركننده اين فرمان پادشاه است؛ پس

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 430772
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به