93
نقض

شما بكوشى ۱ تا اين طاغيه را از پاى برگيرى‏۲ و دعوتِ فاطمى و دولتِ اسفيد علمان در دل‏ها راسخ كنيد. چهار هزار دبيرانِ رافضى و ملحد در بغداد بودند و كار و هيبت و سياستِ بُلحسنِ فرات و مالِ بسيار او را۳ در كتب شرح‏هاست.
امّا جوابِ اين فصل به گوشِ هوش استماع كن و بايد كردن كه راحتِ دل ۴و قوّتِ ايمان است و اگرچه آن ترّهات كه آورده است درين فصل، ضعفِ دل و ثقل جان است.
مى‏گويد: «بُلحسنِ فراتِ رافضى وزيرِ مقتدر خليفه بود و مقتدر را سه سال بود». و مسكين فراموش كرده است كه كودكْ صلاحيتِ خلافت ندارد و از يادش برفته است آن تقرير كه خلافت و دولت به نسبت، مذهبِ گبركان است و مقتدر سه‏ساله را الّا نسبتِ مجرّد در سه‏سالگى صلاحيتى ۵ نتواند بود از علم و فضل و عقل و اجماعِ امّت در او، ندانم مقبول چگونه باشد؟! و خواجه نوسنّى مقتدر را به نسبتِ سه سالگى خليفه مى‏داند و بر علىِ ده ساله انكار مى‏كند، و پندارى در عهدِ مقتدرِ سه ساله، پيران و رسيدگان از بنى هاشم و بنى عبّاس همه بمرده بودند تا اين حجّتِ بد و انكار در نحر مجبّرش بماند.
و آنچه گفته است كه: «حكمْ مادرش مى‏كرد سيّده» اوّلاً نامِ اوّلينِ مادرش فراموش نبايست كرد كه شَغَب ۶ بود و مگر سيّده لقبش بوده است. ندانم كه اجماع رضا داده باشد و عقل پسندد كه زنى در دستِ‏۷ خلافت حكم كند؟ و آن جاى‏۸ گفته است به

1.ب - م - ح - د: «بكوشيد».

2.م - ب: «بگيريد». ح - د: «بر گيريد».

3.«را» فقط در ح. م - ح - د: «وى را».

4.صفحه «۸۵» چاپ قديم‏

5.در محيط المحيط و اقرب الموارد گفته‏اند: «الصلاحية حالة يكون بها الشي‏ء صالحاً؛ صلاحيت حالتى است كه چيزها به وسيله آن صالح و نيكو مى‏باشند». در غياث اللغات گفته: «صلاحيت به تخفيف تحتانى، بر وزن كراهيت (از منتخب)». و زبيدى در تاج العروس گفته: «صلاحية الشي‏ء مخففة كطواعية مصدر صلح، و ليس في كلامهم فعالية مشدّدة؛ كذا نقلوه».

6.ابن الفوطى در تلخيص مجمع الآداب (ص ۷۲۶) در حرف ميم در ترجمه المقتدر باللَّه گفته: «امّه امّ ولد تسمّى شغب أدركت خلافته». و در تواريخ ديگر نيز به اين امر تصريح كرده‏اند.

7.در برهان قاطع گفته: «دست صدر و مسند ملوك و سلاطين و اكابر باشد».

8.اشاره به آن است كه در ص ۳۰ همين كتاب گذشت.


نقض
92

نباشد كه خلفا و صلحا و بلكه انبيا و اوليا را و ملوك و وزرا را در جهان بسيارى‏كشته‏اند؛ چه به جهتِ دين‏۱ [ و عقيدت ] و چه براى مال و نعمت. و قبر مجد الملك ۲متّصل است به قبر و مشهد حسين بن على، صلوات اللَّه عليه.
و حديث زين الملك هندو هيچ نقصان نكند آويختنِ او اعتقاد شيعه را كه هر كس كه كسى را بكشد و بياويزد روزى كشته شود. و تاج الدّوله ديلم كه او را به ساوه درآويخت، در عهدِ سلطانِ سعيد محمود، قوام الدّين ابوالقاسم انسابادى به فرمود تا بر آويختندش. قَتَلْتَ قُتِلْتَ ۳ و سَيُقتَلُ قاتلك. ۴ و درين فصل اين قدر كفايت است.

[ 32 ]

[ ابوالحسن فرات وزير شيعى مقتدر عباسى ]

[ اعتراف مؤلف فضائح به صلاحيت كودك براى خلافت ]

[ اشاره به سفراى اربعه امام مهدى(ع) ]

[ ابن عزاقرى و ابن شلمغانى متهمان به غلو ]

[ مؤلف فضائح منكر قضاى الهى ]

[ جدل با مؤلف فضائح در اشاره به خلافت مقتدر عباسى ]

آنگه گفته است:
رفتيم با سرِ سخن بُلحسنِ فرات كه او مستولى ۵ بود و مقتدرِ خليفه، كودك بود و حكمْ سيّده مى‏كرد مادرِ خليفه، و اولياىِ دولت چون يونسِ مظفّر و يلبق و توزون و هارون به دو گروه شده بودند با يكديگر نمى‏ساختند، و دو داعىِ رفض و الحاد سر به دانشمندى برآورده بودند و او وزير بود و دو دبيرانِ تمكين يافته بودند. نام يكى حسين بن روح و نامِ ديگرى پسر عزاقرى،۶ و داعيى از مغرب بدين دبيران مى‏آمد، نامِ او پسرِ شلمغانى، ملحدى ۷ بود مُنْكَر،۸ رسالتِ متغلّب مصر بدين‏ها آورده بودند۹ كه: اينك ما از مغرب در مصر آمديم با سيصد هزار عَلَمِ اسفيد، و اين همه مقدّمه‏۱۰ و علاماتِ مهدى است.

1.ع - ث - ب - ح: «دنيا»، و تصحيح قياسى است.

2.صفحه «۸۴» چاپ قديم‏

3.ع - ث: «قتلت و قتلت و قتلت».

4.گويا منسوب به حضرت عيسى عليه السلام است و اشعار انورى كه ترجمه آن است در ذيل ص ۵۹ چاپ اوّل نقل شده است.

5.م - ب - ح - د: «مستوفى».

6.ع - ث - ح: «غزائرى». م - ب: «غضايرى».

7.ع: «محلدى». ث: «مجلدى».

8.در آنندراج گفته: «منكر بر وزن مكرم به صيغه اسم مفعول از باب افعال به معنى ناشناخته نيز مى‏آيد». پس عبارت اُخراى «متنكراً» خواهد بود؛ يعنى به پنهانى و مخفيانه.

9.م - ب: «بود».

10.ح: «مقدمات».

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 430389
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به