931
نقض

معلوم مى‏گردد كه با آن كه كتاب بعض فضائح الروافض منتشر شده بوده، چون نُسخِ منتشر شده بيش از سه نسخه نبوده است چنان‏كه تصريح به آن نيز گذشت (ص 4 - 5 نقض) مؤلّف نامبرده، تصرّف در كتاب خود مى‏نموده و مطالبى به آن مى‏افزوده است. پس بايد گفت كه: به طور قطع، تا سال 509 مؤلّفِ كتاب، جريانِ امرِ تأليفِ خود را ادامه مى‏داده و در آن تصرّف مى‏نموده و مطالبى را كه مناسب مى‏ديده بر آن مى‏افزوده و به عبارت واضح‏تر، به حكّ و اصلاح و تكميل و تنظيم آن مى‏پرداخته است، چنان‏كه در ذيل ص 366 چاپِ اوّل نيز اين نكته را خاطرنشان ساخته‏ام؛ امّا احتمال اين‏كه مراد از فتح مذكور در بعض فضائح الروافض غير از فتح بلده حارم باشد، احتمالى بسيار ضعيف است، به طورى كه از حدّ ترتيب اثر بر آن خارج است؛ هذا ما عندي، و اللَّه هو العالم بحقيقة الحال.

تعليقه 138

مهرين دژ

آقاى دكتر منوچهر ستوده در قلاع اسماعيليّه (ص 160-162) گفته: «قلعه مهرين = مهرنگار و قلعه منصوره كوه. يكى از راه‏هاى قديمى و معمور استرآباد، راهى است كه از دامغان به آستانه و چشمه‏على و كلاته و چهارده مى‏رود و از آن‏جا به خطِّ مستقيم به استرآباد مى‏رسد. از دامغان به طرف شمال، جلگه‏اى است كه كم كم سر بالا مى‏رود و به كوه‏هاى كوتاهى مى‏رسد كه در پاى كوه‏هاى بلندترى قرار گرفته‏اند. بر همين رشته كوه‏هاى كوتاه است كه در طرفِ مغربِ قلعه گرد كوه و در طرف شرقى شهر دامغان، قلعه‏هاى مهرنگار و منصوره كوه ساخته شده است.
كوه‏هاى آستانه پر آب و دامنه‏هاى آن چمن‏زار و اغلبْ داراى زهاب زيادى است. آب چشمه‏على با اين زهاب‏ها جمع مى‏شوند و تشكيل رودخانه كوچكى مى‏دهد كه به شهر دامغان مى‏آيد. بر ساحلِ يسارِ رودخانه - يعنى طرفِ شرقى آن - در دشت آهوانو، دو كوه منفرد است كه بر قلّه كوه غربى آن، قلعه مهرنگار (= مهرين) و بر قُلّه كوه شرقىِ آن، قلعه منصوره كوه واقع است.
از بانى و تاريخ اين دو قلعه خبرى نداريم. ابن اسفنديار، نام اين دو قلعه را «مهرين» و «منصوره كوره» ضبط كرده است. و مير ظهيرالدّين مرعشى آن دو را به نام «نهره بن» و «منصوره كوه» خوانده است. در تاريخ طبرستان ابن اسفنديار، نام قلعه دوم منصوره كوره، بدون شك، اشتباه نسّاخ است و راء «كوره» زائد است. و در تاريخ طبرستان و رويان و مازندران مير ظهيرالدين، ضبط «نره بن» نيز صحيح به نظر نمى‏رسد و احتمال دارد همان كلمه «مهرين» به دست نسّاخ به اين شكل درآمده است. امروز «مهرين» را «مهرنگار»؛ و «منصوره كوه» به همان نام قديمىِ خود، معروف و مشهور است.
طرز دست يافتن اسماعيليان بر اين دو قلعه، بر ما مجهول است. اين‏قدر اطّلاع داريم كه ملكشاه غازى رستم (511 - 534) از ملوك مازندران، اين قلعه را به قهر از اسماعيليان گرفته است؛ و شرح اين واقعه از اين قرار است:
پس از آن كه كار دولت شاه غازى رستم به نظام رسيد، خوارزمشاه اتسز قاصد فرستاد و جهتِ دفع غُزّان از او كمك خواست. شاه غازى مدد فرستاد و با غزّان، جنگ كردند.


نقض
930

تعليقه 136

ايسونيّه كنيزك عبداللَّه عمر

اين‏كه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته: «آرى، اگر حسنِ على با معاويه به عهد وفا كرد، معاويه او را به زهر بر دستِ جعده به مشورتِ مروان به تدبيرِ ايسونيّه هلاك كرد».
و نيز او گفته (ص 424 - 425): «و حسنِ على را جعده زهر داد بنت اشعث بن قيس، پدرش حليف بنى اُميّه، برادرش محمّد اَشعث نديم عبيداللَّه، به مشورتِ مروان رانده، بر دست ايسونيّه ملعونه كنيزك عبداللَّه عمر خطّاب. زهر، معاويه فرستاده از دمشق، رأى عمروعاص زده، فتوا شرحبيل كرده، به حضور بوهريره، تاريخ بر بايد گرفتن و به استقصا به خواندن تا شبهتى بنماند».
سيّد مرتضى رازى رحمه اللَّه عليه در تبصرة العوام (ص 258 به تصحيح استاد فقيد عبّاس اقبال) در باب بيست و چهارم كه در ذكر بعضى از فضايح بنى اميّه است گفته: «و معاويه چون مى‏خواست كه زهر به حسن بن على دهد، كس فرستاد به قيصر روم و از وى طلب زهر كرد و گفت: پاره‏اى زهر فرست تا به پسر آن دهم كه دعوىِ نبوّت كرد و خلق را در رنج افكند. قيصر جواب داد كه: او رنجى به من نرسانيده است و در ملّت و دينِ ما روا نباشد كه كسى كه به ما رنجى نرسانيده باشد قصد او كنيم. معاويه بار ديگر، تحفه‏هاى بسيار از حلّه‏ها و غير آن بدو فرستاد و گفت: دفع شرّ ايشان كردن از خلق، از اهمِ‏ّ مهمّات است. قيصر چون حلّه‏ها و تحفه‏ها بديد، خوشش آمد، پاره‏اى زهر به وى فرستاد، معاويه آن را به مروان فرستاد به مدينه رسول؛ و او ايسونيّه كنيزكِ عمر را كه ماشطه بود بخواند و زهر بدو سپرد و او شير به عبداللَّه عمر داده بود و اميرالمؤمنين على، عبداللَّه را به قصاصِ هرمزان كشته بود - و اين حكايت، مشهور است - و ايسونيّه عداوتِ على و فرزندان در دل داشت و او زنِ حسن بن على را بفريفت تا آن زهر به حسن داد».

تعليقه 137

فتح شهر حارم‏

ذهبى در تاريخ الاسلام و نيز در العبر فى مَن غبر و ابن عماد حنبلى در شذرات الذَّهَب در وقايع سال 559 به ذكر اين فتح پرداخته‏اند.
ياقوت حموى در معجم البلدان گفته: «حارِمٌ - بكسر الرّاء - : حصن حصين و كورة جليلة تجاه أنطاكيّة، و هي الآن من أعمال حلب، و فيها أشجار كثيرة و مياه، و هي لذلك وبئة، و هي فاعلٌ من الحرمان أو من الحريم، كأنّها لحصانتها يحرمها العدوّ، أو تكون حرماً لمن فيها».
مطلبى قابل توجّه؛ بايد دانست كه: ذكر اين واقعه در اين كتاب، دلالت بر اين مى‏كند كه تأليف كتاب بعض فضائح الرَّوافض چنان كه در آغاز كتاب نقض (ص 4) ياد شده، هنوز تمام نبوده است؛ زيرا اگر كتاب به سال پانصد و پنجاه و شش تمام شده باشد، چگونه مى‏تواند ذكر فتحى را كه سه سال بعد از پايان يافتن كتاب يعنى به سال 559 واقع شده است مشتمل باشد، در صورتى كه از صريح كلام مورّخانِ سابق‏الذّكر بر آمد كه: فتح شهر حارم به سال 559 بوده است. پس از ملاحظه اين دو امر،

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 398938
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به