از اُمراى غز، طوطىبك و نوغذ و سنجر، نزد شاه غازى رستم فرستادند كه سلطان سنجر دشمنِ تو بود، ما او را گرفتهايم، با ما اتّفاق كن تا دو دانگ خراسان را به تو دهيم و به عراق رويم و هر ملك را كه فتح نماييم، دو دانگ از آنِ تو باشد. شاه غازى رستم، به سخنِ غزّان التفات نكرد و از گيل و ديلم و رويان و لارجان و مازندران و كبودجامه و استرآباد و قصران، سى هزار مرد جمع كرد و رو به دهستان نهاد و غزّان نزد او فرستادند كه سلطان اتسز، از سى فرسنگى خوارزم گذشته است، تو زحمت مكش و به حال خود باش تا حدود نيشابور را به تو مسلّم داريم، به سلامت باز گرد. اصفهبد شاه غازى رستم، به سخن ايشان التفات نكرد و گفت: من به نيّت غزا آمدهام، باز نمىگردم و برفت تا هر دو لشكر به هم رسيد، مصاف دادند، عاقبت، غزّان، غالب آمدند و هزيمت بر اهلِ طبرستان افتاد و يك هزار مرد از ايشان - كما بيش - بيرون رفتند، باقى همه تلف گشتند و متفرّق شدند. ديگرباره اهل طبرستان اتّفاق كردند و گيل و ديلم مدد كردند، دوازده هزار مرد كار جمع شدند و روى به خراسان نهادند و در راه خبر رسانيدند كه مؤيّد آيبه (= اى آبه) كه امير خراسان بود، سلطان سنجر را از ميان لشكر بدزديد و بر تخت نشاند و غزّان به ماوراءالنّهر شدند. چون اين احوال معلوم شد، ملك شاه غازى رستم با لشكر خود به پايان قلعه نهره بن (= مهرين) و منصورهكوه رفت و هشت ماه محاصره كرد، مستخلص گردانيد و تمامتِ ولايت بسطام و دامغان را به تصرّف ديوان خود در آورد. خواجه رشيدالدين وطواط، دبير خوارزمشاه اتسز، قصيدهاى درباره اين فتح بگفت و به خدمت شاه غازى رستم فرستاد».
تعليقه 139
ترجمه اتابيگ اينانج
اينكه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته: «با بدرقه امير غازى اينانج اتابك مىرفتند»؛ مراد، حسامالدين اتابك اينانج بيگ سنقر، صاحب رى است كه در آغاز امر از مماليك سلطان سنجر و از امراى بسيار نامى و شجاع وى بوده است و بعد از فتنه غز و گرفتارى سنجر، از خراسان فرار كرده به رى آمد و آنجا را متصرّف شده و اظهار انقياد به سلطان محمّد بن محمود سلجوقى كرد و بعد از فوت سلطان محمّد، بلاد مجاور رى را نيز به دست آورده، داراى اسم و رسم و قوّت و شوكت بيشترى گشت؛ و از اين تاريخ ورود او به رى (سال 548) تا سال قتل او - كه سنه 564 است بنا بر نوشته ابن الاثير، يا 565 است بنابر نوشته عماد كاتب - قضايا و حوادث مهمّى نسبت به او روى داده كه در تواريخ، مذكور است؛ طالب تفصيل به مواردش رجوع كند.
تعليقه 140
شبيخون زدن اسماعيليان به حاجيان خراسان
مورّخان از قبيل ذهبى در العبر، و ابن كثير در البداية و النهايه و ابن العماد در شذرات الذهب و غير ايشان نيز در سال پانصد و پنجاه و دو، اين حادثه ناگوار را نوشتهاند و محصّل ترجمه عبارت ابن الاثير اين است: «در ربيع الأوّل پانصد و پنجاه و دو، حاجيان خراسان از مكّه بر مىگشتند. چون از بسطام