أشبه من الغراب بالغراب و الذّباب بالذّباب؛ فبعث اللَّه جبرائيل إلى عليّ، فغلط جبرائيل في تبليغ الرسالة من عليٍّ إلى محمّد، يلعنون صاحب الرّيش يعنون به جبرائيل».
تعليقه 143
9 ربيع الأوّل (روز قتل عمر)
علاّمه مجلسى رحمه اللَّه عليه در زاد المعاد ضمن ذكر اعمال و قضاياى لازم الذّكرِ ماه ربيع الأوّل گفته: «بدان كه ميان علماى خاصّه و عامّه، در تاريخ قتل عمر خلاف است و مشهور بين فريقين آن است كه قتل او در روز بيست و ششم ماه ذى الحجّه واقع شده، چنانچه سابقاً اشاره به آن شد. و بعضى بيست و هفتم نيز گفتهاند. و مُسْتَنَدِ اين دو قول، نقلِ مورّخان است و از كتب معتبره چنان معلوم مىشود كه چنانكه الحال ميان عوام شيعه مذكور است، قتلِ او در نهم ماه ربيع الأوّل واقع شده است و سابقاً ميانِ جمعى از محدّثين شيعه چنين مشهور بوده است و سيّد بزرگوار علىّ بن طاووس رضى اللَّه عنه در كتاب اقبال اشاره نموده است به آن كه ابن بابويه رحمه اللَّه عليه روايتى از جعفر صادق عليه السلام روايت كرده است كه او در روزِ نهمِ ربيع الأوّل به قتل رسيده است و از نقل او چنان مفهوم مىشود كه شيخ صدوق چنين اعتقاد داشته است، هر چند سيّد خود آن حديث را تأويلات نموده است؛ و ايضاً سيّد ذكر كرده است كه جماعتى از شيعيانِ عجم، پيوسته آن روز را روزِ تاريخى اين امر مىدانستهاند و خلف بزرگوار سيّد علىّ بن طاووس در كتاب زوائد الفوائد اين مذهب را تقويت كرده است و روايت معتبرى در اين باب ايراد نموده است - تا آن كه گفته: - و على أيّ حالٍ، چون مدارِ علماىِ خاصّه و عامّه بر آن است كه در مستحبّات، به احاديث ضعيفه متمسّك مىشوند، بنابر احاديث صحيحه كه از ائمّه طاهرين - صلواتُ اللَّه عليهم أجمعين - وارد شده است كه: هر كه ثوابى از خدا به او برسد بر عملى و او آن را به جا آورد، ثواب به او داده مىشود، هر چند چنان نباشد كه به او رسيده است؛ پس اگر اعمالِ اين روز را كه نوعش از شارع وارد شده باشد و مخالفتى با اخبار و آيات نداشته باشد، كسى به عمل آورد، خوب خواهد بود و مستحقِّ ثواب خواهد گرديد. و بعضى مىگويند كه: عمر بن سعد در اين روز دارِ دنيا را ترك كرده است (انتهى با اندكى تصرّف در عبارت)».
تعليقه 144
صلح پيغمبر با پدر معاويه (صلح حديبيّه)
كاشفى رحمه اللَّه عليه در جواهر التفسير و مولى فتح اللَّه رحمه اللَّه عليه در منهج الصادقين در تفسير اين آيه شريفه (إلاَّ الَّذينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكينَ ثُمَّ لَمْ يَنْقُصُوكُمْ شَيْئاً وَ لَمْ يُظاهِرُوا عَلَيْكُمْ أحَدًا فَأتِمُّوا إلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إلى مُدَّتِهِمْ إنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقينَ)۱ گفتهاند: «چون حكم عهود ناكثان فرمود در باب بني ضمره و بني كنانه كه در حديبيّه عهد كرده بودند و نقض عهد ننموده، مىگويد: مگر آنان كه عهد كرديد با ايشان از شركآورندگان، پس ايشان كم نكردند چيزى از عهدهاىِ شما - يعنى نشكستند پيمان شما را - و يارى و همپشتى نكردند بر قتال شما يكى را از دشمنان شما؟ پس تمام كنيد به ايشان عهد ايشان را تا مدّتى كه مقرّر شده؛ يعنى ايشان را چون ناكثان، تا چهار ماه مهلت بدهيد؛ به درستى