935
نقض

أشبه من الغراب بالغراب و الذّباب بالذّباب؛ فبعث اللَّه جبرائيل إلى عليّ، فغلط جبرائيل في تبليغ الرسالة من عليّ‏ٍ إلى محمّد، يلعنون صاحب الرّيش يعنون به جبرائيل».

تعليقه 143

9 ربيع الأوّل (روز قتل عمر)

علاّمه مجلسى رحمه اللَّه عليه در زاد المعاد ضمن ذكر اعمال و قضاياى لازم الذّكرِ ماه ربيع الأوّل گفته: «بدان كه ميان علماى خاصّه و عامّه، در تاريخ قتل عمر خلاف است و مشهور بين فريقين آن است كه قتل او در روز بيست و ششم ماه ذى الحجّه واقع شده، چنان‏چه سابقاً اشاره به آن شد. و بعضى بيست و هفتم نيز گفته‏اند. و مُسْتَنَدِ اين دو قول، نقلِ مورّخان است و از كتب معتبره چنان معلوم مى‏شود كه چنان‏كه الحال ميان عوام شيعه مذكور است، قتلِ او در نهم ماه ربيع الأوّل واقع شده است و سابقاً ميانِ جمعى از محدّثين شيعه چنين مشهور بوده است و سيّد بزرگوار علىّ بن طاووس رضى اللَّه عنه در كتاب اقبال اشاره نموده است به آن كه ابن بابويه رحمه اللَّه عليه روايتى از جعفر صادق عليه السلام روايت كرده است كه او در روزِ نهمِ ربيع الأوّل به قتل رسيده است و از نقل او چنان مفهوم مى‏شود كه شيخ صدوق چنين اعتقاد داشته است، هر چند سيّد خود آن حديث را تأويلات نموده است؛ و ايضاً سيّد ذكر كرده است كه جماعتى از شيعيانِ عجم، پيوسته آن روز را روزِ تاريخى اين امر مى‏دانسته‏اند و خلف بزرگوار سيّد علىّ بن طاووس در كتاب زوائد الفوائد اين مذهب را تقويت كرده است و روايت معتبرى در اين باب ايراد نموده است - تا آن كه گفته: - و على أيّ حالٍ، چون مدارِ علماىِ خاصّه و عامّه بر آن است كه در مستحبّات، به احاديث ضعيفه متمسّك مى‏شوند، بنابر احاديث صحيحه كه از ائمّه طاهرين - صلواتُ اللَّه عليهم أجمعين - وارد شده است كه: هر كه ثوابى از خدا به او برسد بر عملى و او آن را به جا آورد، ثواب به او داده مى‏شود، هر چند چنان نباشد كه به او رسيده است؛ پس اگر اعمالِ اين روز را كه نوعش از شارع وارد شده باشد و مخالفتى با اخبار و آيات نداشته باشد، كسى به عمل آورد، خوب خواهد بود و مستحقِ‏ّ ثواب خواهد گرديد. و بعضى مى‏گويند كه: عمر بن سعد در اين روز دارِ دنيا را ترك كرده است (انتهى با اندكى تصرّف در عبارت)».

تعليقه 144

صلح پيغمبر با پدر معاويه (صلح حديبيّه)

كاشفى رحمه اللَّه عليه در جواهر التفسير و مولى فتح اللَّه رحمه اللَّه عليه در منهج الصادقين در تفسير اين آيه شريفه (إلاَّ الَّذينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكينَ ثُمَّ لَمْ يَنْقُصُوكُمْ شَيْئاً وَ لَمْ يُظاهِرُوا عَلَيْكُمْ أحَدًا فَأتِمُّوا إلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إلى‏ مُدَّتِهِمْ إنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقينَ)۱ گفته‏اند: «چون حكم عهود ناكثان فرمود در باب بني ضمره و بني كنانه كه در حديبيّه عهد كرده بودند و نقض عهد ننموده، مى‏گويد: مگر آنان كه عهد كرديد با ايشان از شرك‏آورندگان، پس ايشان كم نكردند چيزى از عهدهاىِ شما - يعنى نشكستند پيمان شما را - و يارى و هم‏پشتى نكردند بر قتال شما يكى را از دشمنان شما؟ پس تمام كنيد به ايشان عهد ايشان را تا مدّتى كه مقرّر شده؛ يعنى ايشان را چون ناكثان، تا چهار ماه مهلت بدهيد؛ به درستى

1.آيه ۴ سوره مباركه توبه‏


نقض
934

زدند. ملاحده گرد كوه آواز دادند كه: شما دير آمديد، زودتر و بهنگام‏تر بايست آمد، اصفهبد كار ما را دريافت كه ما تغول خورديم. گفت: ايشان را جواب كنيد كه اگر امسال را دير آمديم، سال آينده را زود آمديم. و جمله مردمانِ مازندران به نيجه دو ماه به محاصره قلعه مشغول بودند و مدّتِ هشت ماه بر اين بر آمد، ملاحده، اَند خروار زر، به خراسان پيش بغراتكين كل فرستادند تا [آن‏] حرامزاده سست اعتقادِ مرتدّ ملعون، جمله لشكرِ خراسان برگرفت و به سر اصفهبد تاختن آورد. اصفهبد غافل بود و لشكر او غايب كه به الموت به تاختن فرستاده بود و صورت نكرد كه هيچ مسلمانى به چنين جهاد متعرّض او شود، ناگاه بغراتكين به كنار لشكرگاه رسيد و ملاحده از قلعه دست به دهل زدند و به نام و بندگى اصفهبد شاه غازى اشتلم كردند. اصفهبد را خبر دادند كه ترك رسيد، گفت: تخت بياوريد! تخت آوردند، بر تخت نشست. و لشكر بغراتكين جوانب لشكرگاه او غارت كردند و هم برفور بازگشته، امّا مردمِ او جمله پراكنده شدند و تا بزارم و اجوررود رسيده و آن نظم محاصره از هم گسسته شد و اَند هزار دينار با هزار جامه پيشكش و خدمتى فرستادند، اصفهبد گفت: مرا غمِ استيصال ملاحده براى حرمت مسلمانى است، چون مسلمانان را همّت چنين است، من چه توانم كرد؟ و بفرمود تا آن جمله هيزم را آتش در زدند، ملاحده فرستادند كه به چندان‏كه مراد شما هست اين هيزم به ما فرمايد فروخت، اصفهبد گفت: روا است كه مسلمانان بى‏حميّت نگذاشتند كه قلعه بستانم، نشايد كه من به هيزم فروختن مدد ذخيره ايشان بكنم و جمله بفرمود سوخت».

تعليقه 142

غرابيّه‏

سيد مرتضاى رازى رحمه اللَّه عليه در تبصرة العوام (ص 171 چاپ استاد فقيد عبّاس اقبال) هنگام تعداد فرق شيعه چنين گفته است: «فرقه هفتم كه ايشان را غرابيّه خوانند گويند: جبرئيل را به على فرستادند، جبرئيل به غلط بر محمّد رفت، از آن كه على به محمّد مانند بود، چنان‏كه كلاغ سياه به كلاغِ سياه ماند. پس اندرين مبالغه نمودند، گفتند: كان محمّد أشبه بعليٍّ من الغراب بالغراب؛ يعنى محمّد به على ماننده‏تر است از غراب به غراب.
و مذهبِ اين قوم آن است كه لعنت كنند صاحب الدّنس - يعنى جبرئيل - را؛ و جبرئيل را بدان لعنت كنند كه وى رسالت از على بگردانيد و به محمّد برد. صادق عليه السلام ابوالخطّاب را لعنت كرده است و از پيش خود برانده و هر كه را امام لعنت كند او كافر باشد و غُرابيّه فرقتى‏اند از خطّابيّه».
در اواخر شرح مواقف - كه متن از قاضى عضدالدين ايجى، و شرح از سيّد شريف جرجانى است - در عداد فرق شيعه مذكور است: «الغرابيّة قالوا: محمّد بعليٍّ أشبه من الغراب بالغراب (و الذّباب بالذّباب، فبعث اللَّه جبرئيل إلى عليّ) فغلط جبرئيل (في تبليغ الرّسالة) من عليّ إلى محمّدٍ (قال شاعرهم: غلط الأمين، فجازها عن حيدرٍ، فيلعنون صاحب الريش يعنون به جبرئيل)».
و همچنين سيّد شريف در كتاب التعريفات گفته: «الغرابيّة قوم من غُلاة الشيعة قالوا: محمّد بعلىٍ‏ّ

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 398929
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به