95
نقض

و اين خواجه هر بيانى كه مى‏كند يا انكار است به مذهب بر خدا، يا انكار است بر بعضى انبيا، يا انكار است بر خلفا و سلاطين و امرا و قضاة و علما. نه به قضاىِ خداى رضا مى‏دهد، نه به فعل و عملِ خلفا و سلاطين و امرا راضى مى‏باشد. و درين فصل كلماتى گفته است كه اگر فضلا و عقلا به انصاف تأمّل كنند، طريقتى ۱ معلوم شود كه درين كتاب بر ردِّ او اين قدر كفايت باشد.
۲اوّلاً گفته است كه «مقتدر خليفه سه‏ساله بود، و وزيرش بُلحسنِ فرات ملحد و رافضى بود، و مادرش سيّده حكم مى‏راند در خلافت و جهان‏دارى». اكنون به اجماعِ همه عقلا و خاصّه به مذهبِ مصنّف مجبّر، سه‏ساله خلافت را بنشايد و اجماع محال است كه بر سه‏ساله منعقد شود كه او را نه عقل باشد و نه علم و نه رأى و نه اجتهاد و نه أهليّت، و خلافت به نسبت، خود مذهبِ گبركان است، و وزيرش بُلحسنِ فرات.
مى‏گويد: «ملحد و رافضى بود». حلّ ۳ و عقد ازو درست و مرضىّ و مقبول نباشد البتّه. و به اجماعِ همه مسلمانان زنِ ناقص‏عقل و بى‏علم خود خلافت و زعامت را نشايد تا به قول خواجه از سه‏سالگى مقتدر تا حدِّ بلوغ و كمالِ عقل جهان بى‏خليفه بوده باشد. و اتّفاق است كه در عهدِ مقتدر جاى خليفه ديگر۴ نبود. پس اگر بدين الزام روا باشد كه ده سال عالم بى‏خليفه باشد و نقصانى نكند، حكم صد و دويست سال همان باشد تا تشنيع‏۵ كه در مواضعِ اين كتاب زده است كه «مهدى كجاست؟! و عالم چگونه بى‏خليفه باشد؟!» بر آن روزگار قياس مى‏كند كه مقتدر سه‏ساله بود و وزيرش ملحد و مادرش ناقص‏عقل و جهان بى‏خليفه، و اين نه حجّتى باشد كه از آن مفرّى باشد و نه الزامى باشد كه آن را انكار توان كردن. «قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ».۶

1.ب - م - ح - د: «طريقى».

2.صفحه «۸۷» چاپ قديم‏

3.م: «و حلّ».

4.ح - د: «به جاى وى خليفه ديگر».

5.ح - د: «تا تشنيعى».

6.ذيل آيه ۶۳ سوره مباركه عنكبوت.


نقض
94

دروغ كه: «واضعِ مذهبِ رفض زنى بود از ركيكىِ مذهب». اين مذهب را كه حاكم زنى باشد، پندارم چنان رفيع نباشد كه بايد.
و امّا اين حكايتِ بى‏اصل و تزوير و تمويه و بُهتان كه نهاده است و گفته و نام جماعتى ملحد و بددين و عوّان تازه كرده تا بدانند كه مصنّف فاضل و عالم است و ايشان را مى‏شناسد. راست گفته‏اند كه: اسرارِ منجّمان، حكيمان دانند.
۱امّا حسينِ روح - رحمة اللَّه عليه - شيعى و امامتى ۲ بود و سفيرِ امام غايب بود و از سفراىِ اربعه بود: يكى ابوعمرو عثمان بن سعيد العمري، و پسرش ابوجعفر محمّد، و ابوالحسن عليّ بن محمّد السَّمُري‏۳ و الحسين بن روح النّوبختى - رضي اللَّه عنهم - همه مؤمن و معتقد۴ بودند.
امّا پسر عَزاقِرى ۵ و پسر شَلْمَغانى‏۶ خود يكى است و متّهم بوده است‏۷ به غالى‏اى‏۸ و ملحدى، تا بداند كه ملحد ملحد باشد و مؤمن مؤمن. و چون چهار هزار مردِ ملحد و مبتدع به يك وقت در قربِ دارالخلافه ممكَّن و محترم باشند و جهان به دست و قلم و حكمِ ايشان باز داده باشند، اين غايتِ ظلم و غفلت باشد از دينِ مصطفى كه به روزگارِ على و عمر اگر مبتدعى را به جايى نشان دادندى، طلب كردندى و بكشتندى. خليفتى‏۹ كه اين تمكين كند تا بدين غايت مگر پيشِ خداى تعالى و خلقان معذور نباشد؟

1.صفحه «۸۶» چاپ قديم‏

2.ح - د: «امامى». ث: «مؤمنى». ب - م: «مؤمن».

3.صاحب نخبة المقال (ص ۱۹۹) گفته: «السمرىّ علىّ بن محمد، و هو بفتح السين المهملة و ضمّ الميم أو كسرها أو بكسرهما على اختلاف النقل؛ و الياء للنسبة فالراء مكسورة؛ كذا ضبطه الشيخ اسد اللَّه التستري».

4.م: «مؤمن و معتمد». ح - د: «معتقد و معتمد». ب - ث: «مؤمن و مستعدّ».

5.ع - ث: «عزايرى». ح: «غزايرى». ب - م: «غضايرى».

6.ياقوت در معجم البلدان گفته: «شلمغان بفتح أوّله و سكون ثانيه ثم ميم مفتوحة و غين معجمة و آخره نون، ناحية من نواحى واسط الحجاج، ينسب إليها جماعة من الكتاب، منهم أبوجعفر محمد بن على الشلمغاني المعروف بابن أبي العزاقر بفتح العين المهملة و الزاى و بعد الالف قاف مكسورة ثم راء مهملة و كان يدّعى أنّ اللاهوت حلّ فيه و له في ذلك مذهب ملعون ذكرته في أخبار الاُدباء في باب إبراهيم بن محمد بن أحمد بن أبي عون صاحب كتاب التشبيهات (إلى آخر ما قال)». و ترجمه او معروف‏تر از آن است كه محتاج به بسط باشد.

7.نسخ: «متهم بوده‏اند».

8.ب: «به غاليت». مراد غالى بودن است.

9.م - ب - ح - د: «خليفه‏اى».

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 429966
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به