- نفى مىكرد و مردم قدرت نداشتند كه جلوى اين كار را بگيرند؛ زيرا وى پيش پادشاه، مقرّب بود، ناچار نامههاىِ بىامضا مىنوشتند و براى او مىفرستادند و در آن نامهها به او و اهل و اَقارب و خويشان او فحش مىدادند و ناسزا مىگفتند و او روز ديگر بر منبر مىرفت و مىگفت: مردم به من نامهها نوشتهاند و ناسزاها گفتهاند، اين امور، همه ممكن الوقوع است و مانعى ندارد؛ ليكن اينكه مجسّمه و مشبّهه قايلاند كه خدا جسم است و بر عرش قرار گرفته و بر روى تخت نشسته است، محال است.
و گويند كه: پادشاهى خواست سفيرى به حضور پادشاه ديگر بفرستد و پس از مشورت با اَكابر و اَعيانِ دربار خود، رأى همه ايشان بر اين قرار گرفت كه قاضى عمده را بفرستد و گفتند: ليكن مىترسيم كه وى در آنجا از اين و آن پول بخواهد و گدايى آغاز كند، شاه گفت: او را ملزم كنيد كه سوگند ياد كند كه اين كار را نخواهد كرد، آنگاه بفرستيد. پس همين كار انجام گرفت و چون قاضى عمده، امر سفارت را انجام داد و چند روزى صبر كرد، ديد به جز پادشاهى كه به حضور او براى سفارت آمده، كسى براى او چيزى نمىدهد، مجلسى ترتيب داد و به حاضران گفت: مردم، پادشاهى كه مرا فرستاده، به من سوگند داده و از من عهد و پيمان گرفته كه از كسى چيزى نخواهم؛ آيا از شما عهد و پيمان گرفته كه چيزى براى من نفرستيد؟!
و از اينگونه حكايتها درباره او بسيار نقل مىكنند».
امّا ترجمه خواجه تاج حنيفى شعرى نيشابورى - چنانكه در ذيل نام او در ص 405 متن نقض خاطرنشان كردهام - به دست نيامد.
تعليقه 151
خاندان مشاط = بنى مشاط
زبيدى در تاج العروس در مستدرك مادّه «م ش ط» گفته: «و المشّاط - ككتّان - مَن يعمل المشط»؛ يعنى مشّاط كسى را گويند كه شانه مىسازد؛ پس معلوم مىشود كه سر سلسله اين خاندان، شانه مىساخته است.
و اينكه مصنّف رحمه اللَّه عليه در بعضى موارد از كتاب خود، نامى به عنوان «شانهتراش» برده - چنانكه در ص 35 گفته: «عجبتر اين است كه خواجه اسناد اخبار از پاچهفروش، و رسن تاب، و جواليقى، و حلّاج، و شانهتراش مىبرد (تا آخر)» - تعريض است به اين خاندان و افراد برجسته ايشان.
از اين خاندان، به جز سه نفر را به اسم و رسم نمىشناسيم:
1. شهاب مشّاط، كه به جز ذكر نامش در نقض (ص 405) هيچگونه اطّلاعى به ترجمهاش نداريم. و اينكه در ص 146 از استاد فقيد اقبال آشتيانى رحمه اللَّه عليه نقل كرديم كه صاحب رياض العلماء گفته كه: «مؤلّف بعض فضائح الرّوافض شهاب الدين تواريخى رازى بوده از بنى مشّاط (تا آخر)» مبنى بر هيچگونه اساسِ استوارى نيست. و نصّ عبارت اَفندى رحمه اللَّه عليه در ترجمه شيخ عبدالجليل مصنّف نقض رحمه اللَّه عليه اين است (ترجمه): «بدان كه اگرچه از مَطاوى و محتويات اصل كتاب بعض فضائح الرِّوافض معلوم