943
نقض

أبيه أبي الفضائل بيسير، سمع منه القاضي أبوالمحاسن عمر بن عليّ بن الخضر القرشي، و ذكر أنّه أحد الأئمّة القائمين بعلم الاُصول و الكلام على مذهب الأشعري، مولده في عاشر صفر سنة ستّ و خمسمائة».

تعليقه 152

جماعتى از سادات مقتول‏

اين‏كه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته: «چون زيد على و يحيى بن زيد و محمّد بن عبداللَّه و ابراهيم بن عبداللَّه الحسنى بياخمرى و الحسين بن على بفخّ و قاسم رسّى، و يحيى بن هادى و محمّد بن القاسم صاحب طالقان و يحيى بن عمر الحسنى».
مراد از زيدِ على، زيد بن علي زين العابدين بن الحسين سيّد الشهداء بن امير المؤمنين على عليهم السلام است. و مراد از يحيى پسر او است. و مراد از محمّد بن عبداللَّه، محمّد بن عبداللَّه بن الحسين بن الحسن بن علىّ بن اَبى‏طالب عليه السلام ملقّب به نَفْس زكيّه است. و مراد از ابراهيم بن عبداللَّه الحسنى بباخمرى، ابراهيم بن عبداللَّه بن الحسن بن الحسن بن علىّ بن ابى طالب عليه السلام است كه معروف به «قتيل باخِمْرى‏» مى‏باشد.
بايد دانست كه ترجمه زيد شهيد و پسرش يحيى؛ و همچنين محمّد بن عبداللَّه و ابراهيم بن عبداللَّه الحسنى شهيد به باخمرى، بسيار معروف و مشهور - و مخصوصاً دو نفر اوّل - و علاوه بر كُتب و رسائلى كه مستقلاًّ در ترجمه هر يك از اين چهار نفر نوشته‏اند، شرح حال آنان در غالب تواريخ و انساب و سِيَر و تراجم، مذكور است؛ و از موارد بسيار دسترس و مهمّ و معتبر، مجالس المؤمنين قاضى نور اللَّه شوشترى رحمه اللَّه عليه است كه ترجمه هر چهار نفر را به طور تفصيل در مقدّمه مجلس هشتم از كتاب نامبرده ذكر كرده است (رجوع شود به مجلّد دوم چاپ اسلاميّه، ص 253-263) و همچنين محدّث قمى رحمه اللَّه عليه در منتهى الآمال و تتمّة المنتهى به تفصيل، به ذكر شرح حال آنان پرداخته است. از اين روى، ما در اين‏جا به اشارات بسيار مختصرى درباره هر يك از آنان مى‏پردازيم و تفصيل را محوّل به موارد نامبرده و نظاير آن‏ها مى‏داريم.
مجلسى رحمه اللَّه عليه در مجلّد دوازدهم بحار (ص 76 چاپ امين الضَّرب) بعد از نقل قصيده دعبل و بيان خود، به برخى از مشكلات آن گفته: «باخمرى اسمُ موضعٍ على ستّة عشر فرسخاً من الكوفة، قتل فيها إبراهيم بن عبداللَّه بن الحسن».
و نيز وى رحمه اللَّه عليه در شرح قصيده دعبل، در شرح بيت مذكور، چنين گفته: «يعنى: و چند قبر ديگر كه زمين جوزجان خراسان محلّ آن‏ها است و قبرى كه در باخمرى در غربت و دور از ديار ايشان؛ و اوّل، اشاره است به قتل يحيى پسر زيد شهيد كه بعد از شهادت پدرش به خراسان رفت و در آن‏جا خروج كرد در زمان وليد پليد از خلفاى بنى اميّه و در جوزجان او را شهيد كردند و بر دار كشيدند؛ و بر دار بود تا ابو مسلم مروزى خروج كرد و او را از دار به زير آورد و دفن كرد. و دوم، اشاره است به قتل ابراهيم پسر عبداللَّه بن الحسن كه بعد از كشته شدن برادرش محمّد گريخت و به عراق رفت و در آن‏جا خروج كرد و مدّت‏ها حكومت كرد و آخر در باخمرى كه در شانزده فرسخى كوفه است كشته


نقض
942

نمى‏شود كه مؤلّف آن، كه بوده است؛ زيرا او تعمّد داشته كه نام و حال و مذهب خود را پوشيده بدارد، ليكن بنابر تصريح يكى از علماى ما از خارج - يعنى از غير مطاوى كتاب - معلوم شده كه مؤلّف آن، شهاب‏الدين تواريخى رازى است كه يكى از افراد خاندان بنى مشّاط بوده است. توضيح آن كه: اين خاندان، دانشمندانى داشته كه پيرو مذهب امام شافعى بوده‏اند و سر سلسله اين خاندان، اَبوالفضايل مشّاط است كه كتاب زلّة الأنبياء را به رشته تأليف كشيده است، چنان‏كه عَلَم الهدى رحمه اللَّه عليه تنزيه الأنبياء را تأليف نموده است. و اين گفتار مبنى بر آن است كه شيخ عبدالجليل نامبرده در اوايل كتاب بعض مثالب النّواصب نقل كرده است».
نگارنده گويد: از اين عبارت مصنّف رحمه اللَّه عليه: «و اگر خواجه انتقالى به مجلس حنيفيان و شيعيان نرفته باشد، آخر به مجلس شهاب مشّاط رفته باشد» (ص 406) به خوبى برمى‏آيد كه شهاب مشّاط كه صاحب مجلس - يعنى مذكّر و واعظ آن مجلس بوده - غير از مؤلّف بعض فضائح الروافض است و اين احتمال كه شايد مؤلّف كتاب نيز ملقّب به «شهاب الدّين تواريخى» بوده و يكى ديگر از افراد خاندان بنى مشّاط بوده است، محتاج به ذكر شاهد و قرينه و دليل و برهان است كه در دست نيست.
پس حقِ‏ّ مطلب و لُباب تحقيق آن است كه بگوييم: مؤلّف بعض فضائح الروافض براى ما معلوم نيست كه كه بوده؟ و اگر شيخ عبدالجليل رحمه اللَّه عليه هم مى‏دانسته است چنان‏كه از مَطاوى برخى از بياناتش استشمام مى‏شود، صلاح ندانسته است كه وى را معرّفى كند، پس امر بر ما مجهول است؛ و اللَّه العالم بحقيقة الحال.
2. ابوالفضايل مشّاط؛ اين شخص، از بزرگان معروف و سرشناسان مشهور اين خاندان بوده است، چنان‏كه اين مدّعا از قضايايى كه شيخ عبدالجليل رحمه اللَّه عليه در مواردى از نقض به او نسبت داده و نام او را برده است (صفحات 15، و 146، و 155، و 262، 406، و 491، و 629، 630، 652) به خوبى معلوم مى‏شود و علاوه بر اين، ارباب تراجم نيز به معرّفى او و ذكر شرح حال او پرداخته‏اند.
سَمعانى در معجم مشايخ خود (ص 109 نسخه عكسى تركيه) گفته: «شيخ آخر، هو أبوالفضائل سعد بن محمّد بن محمود المشّاط الرّازي من أهل الرَّيّ، له يد باسطة في علم الكلام، و معرفة تامّة بذلك النوع من العلم، و كان يعظ و يتكلّم في مسائل الخلاف، و له قبول بين أصحابنا من عوامّ الريّ و أهل قزوين، سمع أباه أباجعفر المشّاط، و أباجعفرٍ محمّد بن محمود بن الحسن القزويني، و غيرهما. لقيته بمرو يوماً في الطريق، و كان يخضب بالسواد، و يلبس الحرير، و يحمل معه سيفاً شاهراً. و سمعت أنّ طريقته ليست بمرضيّة، و لمّا دخلت داره لم أرسمت الصالحين، و سمعت منه شيئاً يسيراً منصرفي من العراق. و كانت ولادته في شهر ربيع الأوّل سنة تسع و سبعين و أربعمائة بالريّ، و وفاته بها ليلة الثلثاء الخامس عشر من شهر رمضان سنة ستّ و أربعين و خمسمائة، و دفن في مدرسته بالريّ».
3. ابوجعفر محمّد بن سعد مشّاط كه پسر ابو الفضايلِ سابق الذّكر بوده است. سبكى در طبقات الشافعيّه (ج 4، ص 69) او را چنين معرفى كرده: «محمّد بن سعد بن محمّد بن محمود بن محمّد بن سعد بن الحسن بن عمر بن محمّد بن سعد المشّاط أبوجعفر الواعظ من أهل الريّ، حدّث ببغداد عن

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 398931
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به