أبيه أبي الفضائل بيسير، سمع منه القاضي أبوالمحاسن عمر بن عليّ بن الخضر القرشي، و ذكر أنّه أحد الأئمّة القائمين بعلم الاُصول و الكلام على مذهب الأشعري، مولده في عاشر صفر سنة ستّ و خمسمائة».
تعليقه 152
جماعتى از سادات مقتول
اينكه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته: «چون زيد على و يحيى بن زيد و محمّد بن عبداللَّه و ابراهيم بن عبداللَّه الحسنى بياخمرى و الحسين بن على بفخّ و قاسم رسّى، و يحيى بن هادى و محمّد بن القاسم صاحب طالقان و يحيى بن عمر الحسنى».
مراد از زيدِ على، زيد بن علي زين العابدين بن الحسين سيّد الشهداء بن امير المؤمنين على عليهم السلام است. و مراد از يحيى پسر او است. و مراد از محمّد بن عبداللَّه، محمّد بن عبداللَّه بن الحسين بن الحسن بن علىّ بن اَبىطالب عليه السلام ملقّب به نَفْس زكيّه است. و مراد از ابراهيم بن عبداللَّه الحسنى بباخمرى، ابراهيم بن عبداللَّه بن الحسن بن الحسن بن علىّ بن ابى طالب عليه السلام است كه معروف به «قتيل باخِمْرى» مىباشد.
بايد دانست كه ترجمه زيد شهيد و پسرش يحيى؛ و همچنين محمّد بن عبداللَّه و ابراهيم بن عبداللَّه الحسنى شهيد به باخمرى، بسيار معروف و مشهور - و مخصوصاً دو نفر اوّل - و علاوه بر كُتب و رسائلى كه مستقلاًّ در ترجمه هر يك از اين چهار نفر نوشتهاند، شرح حال آنان در غالب تواريخ و انساب و سِيَر و تراجم، مذكور است؛ و از موارد بسيار دسترس و مهمّ و معتبر، مجالس المؤمنين قاضى نور اللَّه شوشترى رحمه اللَّه عليه است كه ترجمه هر چهار نفر را به طور تفصيل در مقدّمه مجلس هشتم از كتاب نامبرده ذكر كرده است (رجوع شود به مجلّد دوم چاپ اسلاميّه، ص 253-263) و همچنين محدّث قمى رحمه اللَّه عليه در منتهى الآمال و تتمّة المنتهى به تفصيل، به ذكر شرح حال آنان پرداخته است. از اين روى، ما در اينجا به اشارات بسيار مختصرى درباره هر يك از آنان مىپردازيم و تفصيل را محوّل به موارد نامبرده و نظاير آنها مىداريم.
مجلسى رحمه اللَّه عليه در مجلّد دوازدهم بحار (ص 76 چاپ امين الضَّرب) بعد از نقل قصيده دعبل و بيان خود، به برخى از مشكلات آن گفته: «باخمرى اسمُ موضعٍ على ستّة عشر فرسخاً من الكوفة، قتل فيها إبراهيم بن عبداللَّه بن الحسن».
و نيز وى رحمه اللَّه عليه در شرح قصيده دعبل، در شرح بيت مذكور، چنين گفته: «يعنى: و چند قبر ديگر كه زمين جوزجان خراسان محلّ آنها است و قبرى كه در باخمرى در غربت و دور از ديار ايشان؛ و اوّل، اشاره است به قتل يحيى پسر زيد شهيد كه بعد از شهادت پدرش به خراسان رفت و در آنجا خروج كرد در زمان وليد پليد از خلفاى بنى اميّه و در جوزجان او را شهيد كردند و بر دار كشيدند؛ و بر دار بود تا ابو مسلم مروزى خروج كرد و او را از دار به زير آورد و دفن كرد. و دوم، اشاره است به قتل ابراهيم پسر عبداللَّه بن الحسن كه بعد از كشته شدن برادرش محمّد گريخت و به عراق رفت و در آنجا خروج كرد و مدّتها حكومت كرد و آخر در باخمرى كه در شانزده فرسخى كوفه است كشته