945
نقض

موضعى است به حجاز؛ و صاحب فخ، حسين بن علىّ بن حسن بن حسن [بن حسن‏] بن علىّ بن ابى‏طالب را گويند. حسين از بزرگانِ بنى هاشم بود و از تحمّلِ جور و حيف، ملول شد و در مدينه خروج كرد؛ و بسيار خلق، متابعتِ او كردند. و اتّفاق افتاد كه از عامل مدينه بر بعضى طالبيان ظلمى رفت و علويان به هم بر آمدند و حسين با خلقى انبوه به درِ سراىِ اِمارت رفتند و عامل بگريخت، زندان‏ها بشكستند و زندانيان را خلاص دادند و با حسين بيعت كردند و مدينه مسخَّر شد. چون خبر به هادى رسيد، محمّد بن سليمان را به جنگ او فرستاد با لشكرى كثيف. و بعضى گويد: سليمانِ منصور را فرستاد. في الجمله هر دو لشكر در فخّ - كه ميانِ مكّه و مدينه است - به هم رسيدند و جنگى عظيم كردند و در آخرِ كار، عبّاسيان غالب آمدند و حسين كشته شد و سرِ او را پيشِ هادى بردند. چون سر را بنهادند، آن جماعت را دشنام داد و گفت: گويى سرِ يكى از فراعنه آورده‏اند...! جزاى شما حرمان است؛ و ايشان را هيچ نداد.
و حسين صاحب فخ، مردى كريم و مِفضال بود، وقتى پيشِ مهدى آمد، مهدى او را چهل هزار دينار بخشيد. او بر درِ سراىِ مهدى، تمامت را خرج كرد و به حجاز آمد و بر تنِ او پوستينى بود و در زير پوستين، پيراهن نداشت».
نگارنده گويد: طالب ترجمه او به تاريخ طبرى و كامل ابن الاثير و مروج الذّهب و فخرى و تاريخ البداية و النهايه، و معارف ابن قتيبه و كتاب محبَّر و شرح شافيه ابى‏فراس و اَغانى و نظاير اين‏ها از مآخذ معتبر ديگر - كه وقايع مهمّه و روى دادهاى تاريخى را كه در اسلام واقع شده است نوشته‏اند - رجوع نمايد.
امّا قاسم رسى؛ ترجمه‏اش به تفصيل كافى گذشت (تعليقات، ص 1015).
امّا محمّد بن القاسم صاحب طالقان؛ محدّث قمى رحمه اللَّه عليه در تتمّة المنتهى (ص 221-223) ضمن ذكر قضايا و حوادث مهمّى كه در زمان معتصم خليفه عبّاسى روى داده، تحت عنوان «ذكر اسيرى ابوجعفر محمّد بن قاسم الحسيني العلوى» به تفصيل كافى به ترجمه او پرداخته است، هر كه طالب باشد به آن‏جا رجوع كند.
امّا يحيى بن عمر الحسنى؛ ابن اسفنديار در تاريخ طبرستان (ص 226-227) گفته: «في الجمله، سادات علويّه، به عهد او - يعنى متوكّل - به كنج‏ها و به وادى و خرابى‏ها متوارى بودند تا او نيز گذشت و پادشاهى ميانِ سه پسر قسمت كرد. مهتر ايشان منتصر، به خلافت نشست، عبّاسيان با او به مخالفت بيرون آمدند و تركان مستولى شدند و خزانه سامرّه به تاراج داده و اهل بغداد او را به سبب آن كه مستعين در ايشان گريخته بود، محاصره دادند و كار خلافت به خلاقت گرفت.
به كوفه، يحيى بن عمر بن يحيى بن الحسين بن زيد بن علىّ بن الحسين بن أميرالمؤمنين على عليه السلام خروج كرد و او سيّدى فاضل و زاهد و شجاع بود، مردم كوفه او را گفتند: تو به سبب تنگدستى، خطرى چنين در پيش گرفتى؛ ما مال‏ها فداى تو كنيم، بنشين تا فتنه برنخيزد. سوگند خورد به طلاق كه جز به تعصّبِ آن كه دينِ خداى ذليل شد و احكامِ شريعتْ منسوخ، خروج نمى‏كنم؛ و اگر كشته شوم روا مى‏دارم.
آن مرد نيم كز عدمم بيم آيدكان نيمه مرا بهتر ازين نيم آيد
محمّد بن عبداللَّهِ طاهر، حسين بن اسماعيل را كه از قُوّادِ او بود، با تركى كلباتكين نام، به حرب او فرستاد و سيّد را گرفته و سر برداشته، پيش محمّدِ عبداللَّه طاهر آورده و مردم بغداد به تهنيت مى‏شدند. ابوهاشم داود بن القاسم الجعفرى - كه سيّدى معروف و پير بود - پيش او در آمد و گفت: أيّها الأميرُ! جِئتُكَ مُهَنِّئاً بما لَو كانَ رسول اللَّه حيّاً لَعُزِّىَ به. معنا آن است كه: تو را تهنيت مى‏كنم، بدان كه اگر رسول - صلوات اللَّه عليه - زنده بودى، او را تعزيت دادندى. هيچ را از سادات كه بنو عبّاس كشتند، چندان مراثى نگفتند كه او را.
ابن عنبه در فصول فخريّه (ص 159) گفته: «و نسل عمر بن يحيى بن ذى الدَّمعه از دو پسرند: احمد المحدّث، و اَبى‏منصور محمّد. و او را فرزندان ديگر بودند، از ايشان ابوالحسين يحيى بن عمر از اكابر ائمّه زيديّه بود و در قريه شاهى از قراى كوفه شهيد شد».


نقض
944

شد و در آن‏جا مدفون شد. و تفصيل اين قصّه‏ها مناسب اين ترجمه نيست و در كتاب حياة القلوب - إن شاء اللَّه - مذكور خواهد شد».
نگارنده گويد: اين‏كه مجلسى رحمه اللَّه عليه «الغربات» را به معنى «در غربت و دور از ديار ايشان» گرفته است، صحيح نيست؛ زيرا كلمه جمع غربت نيست، بلكه صحيح در معناى آن همان است كه شوهر خواهر مجلسى رحمه اللَّه عليه كمال الدّين محمّد فارسى در شرح قصيده دعبل، در شرح بيت مذكور (ص 38 نسخه چاپى) گفته: «و الغربات، صحّحها بعض الثُّقات بالتحريك المفتوح بالغين المعجمة و الرّاء المهملة و الموحّدة، على أنّها جمع الغربة بالتحريك المفتوح أيضاً، و هي نوع من الشجر يحكى أنّها تنبت في بعض أرض العرب، و هي ممّا يُغْرَسُ في بلاد العجم، و فارسيّتها: سپيدار، و لعلّ موضع تلك القبور من باخمرى كان مشتملاً عليها في ذلك الزمان».
محمّد يحيى بن محمّد شفيع قزوينى رحمه اللَّه عليه در ترجمه قاموس گفته: «و غَرَب - به تحريك - : درختى است كه به فارسى پده مى‏گويند و بار ندارد و مى‏گويند كه: غرب، درخت سپيدار است».
و ابونصر فراهى در نصاب الصّبيان گفته:

«غرب پداست و صنوبر خلاف ناژ و بيدچو نخل خرما، فرصاد توت و دُلب چنار»
محمّد حسين طالقانى در شرح نصاب (ص 60) در شرح اين بيت گفته: «غرب، به فتح غين ضظغ و فتح راء قرشت و باء ابجد عربى است، به معناى درخت پده؛ يعنى درخت سفيددار، يا درخت حجازى كه به اصفهان سك و به قزوين وذم گويند. جمعش اَغراب، به فتح؛ [و] پده، به فتحِ پاى عجمى و فتحِ دال بى‏نقطه و اخفاى هاء فارسى است».
امّا حسين بن على شهيد در فخ؛ مراد، همان شهيد بزرگوار معروف در اسلام است كه شاعر شيعى دعبل خزاعى در تائيّه مشهور خود به مدفن او اشاره مى‏كند در اين بيت:

«قبور بكوفانٍ و اُخرى بطيبةو اُخرى بفخٍ‏ّ نالها صلواتي»
محدّث قمى رحمه اللَّه عليه در منتهى الآمال ضمن ذكر شرح اولاد امام حسن مجتبى عليه السلام تحت عنوان «ذكر حال ابوعلى حسن بن حسن بن الحسن المجتبى عليه السلام و ذكر اولاد او، و شرح واقعه فخّ و شهادت حسين بن على و غيره» گفته: «و امّا حسين بن على شهيد فخ، پس او را جلالت و فضيلتِ بسيار است و مصيبت او در قلوب مسلمانان و دوستان، خيلى اثر كرد. و فخّ، نام موضعى است در يك فرسخى مكّه كه حسين با اهل بيتش در آن‏جا شهيد گشتند. از ابونصر بُخارى نقل شده كه: او از حضرت جواد عليه السلام نقل كرده كه فرمود: از براى ما اهل بيت، بعد از كربلا قتلگاهى بزرگ‏تر از فخ ديده نشد (تا آخر كلمات او)».
و در تتمّة المنتهى نيز به شرح حال او به طور اجمال پرداخته و در آخر (ص 164) گفته: «و كيفيّت واقعه فخ و شرح شهادت حسين بن على در كتاب منتهى الآمال در احوال فرزندان امام حسن عليه السلام به تفصيل رقم شد، به آن‏جا رجوع شود ان شاء اللَّه تعالى».
هندوشاه بن سنجر بن عبداللَّه صاحبى نخجوانى در تجارب السلف (ص 133-134) ضمن ذكر خلافت «هادى بن مهدى» و حوادث واقعه در زمان او گفته: «خروج صاحب فخ و كشته شدن او. فخ،

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 398903
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به