949
نقض

و ساير مورّخان نيز اين امر را به تفصيل ياد كرده‏اند. و نيز همين عالم در سفينة البحار (ص 670، ج 1) در «سود» گفته: «نقل شيخنا المتبحّر المحدّث النوري - نوّر اللَّه مرقده - عن مناقب ابن شهرآشوب اختيار أبي‏مسلم السَّواد خلافاً لبني اُميّة و هيبةً للناظر، و كانوا يقولون: هذا السواد حداد آل محمّد عليهم السلام و شهداء كربلا و زيد و يحيى (انتهى)».
و از اين كلام ابن شهرآشوب صريحاً بر مى‏آيد كه اختيار ابومسلم پرچم سياه را به جهت اسباب مذكوره، در اوايل قيام خود بوده است و سپس شعار دولت عبّاسيان گرديده است و «رايات سود» كه در اخبار ملاحم از اميرالمؤمنين عليه السلام صادر شده است و تصريح شده در آن‏ها كه از طرف خراسان، قيام به آن خواهد شد، به ابومسلم و خراسانيان كه خلافت را از بنى مروان گرفتند و به بنى عبّاس سپردند، توجيه شده است.

تعليقه 158

مأمون حضرت رضا را كشته نه فضل بن سهل‏

اين‏كه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته: «و در همه تواريخ و آثار، چنين است از مخالف و مؤالف كه: رضا را مأمون كشت. و كس نگفت تا اين مدّت كه: فضلِ سهلش كشت، الّا اين خواجه كه رافضى بوده است و سنّى شده است».
دليل بسيار بارز بر اين مدّعا به شهادت همه مورّخان، آن است كه فضل بن سهل، قبل از شهادت حضرت رضا عليه السلام به دستور مأمون غيلةً در سرخس به قتل رسيده است، در صورتى كه شهادت حضرت رضا عليه السلام بنابر مشهور و مختار جمهور - از خاصّه و عامّه - در ماه صفر سال دويست و سه (203) بوده است؛ و از اين عبارت بسيار مختصر محدّث قمى رحمه اللَّه عليه نيز در تتمّة المنتهى (ص 208): «و در سنه 202 فضل بن سهل، در حمّام سرخس غيلةً مقتول شد هنگامى كه با مأمون و حضرت امام رضا عليه السلام به جانب عراق سفر مى‏كردند» تقدّمِ قتل فضل بر شهادت حضرت رضا عليه السلام به خوبى بر مى‏آيد؛ طالب تحقيق، به مراجع و مآخذ، مراجعه كند.

تعليقه 159

شهادت اميرالمؤمنين و ياران ابن ملجم‏

طبرى در تاريخ، تحت عنوان «ذكر الخبر عن سبب قتله و مقتله» گفته: «حدّثنى موسى بن عبدالرّحمن المسروقي، قال: حدّثنا عبدالرحمن الحرّاني أبو عبدالرحمن، قال: حدّثنا إسماعيل بن راشد، قال: مِن حديث ابن ملجم و أصحابه: أنّ ابن ملجم و الْبُرَك بن عبداللَّه و عمرو بن بكر التميمي اجتمعوا و تذاكروا أمر النّاس، و عابوا على وُلاتهم، ثمّ ذكروا أهل النَّهر، و ترحّموا عليهم (تا آخر كلمات او)».
و مفيد رحمه اللَّه عليه در ارشاد فصلى براى بيان شهادت اميرالمؤمنين عليه السلام منعقد كرده و به تفصيل به ذكر اين واقعه پرداخته است؛ و مصنّف رحمه اللَّه عليه نيز كلام خود را بر اساس آن بنا نموده است و آن كتاب را مولا


نقض
948

سلجوقيان عراق، مابينِ مسترشد خليفه و مسعود به هم خورد و علّت آن، پناه بردنِ جمعى از اُمراى مسعودى بود به دار الخلافه و وا داشتن مسترشد را به انداختنِ نامِ مسعود از خطبه.
مسترشد به دعوت اين امرا در ماه رجب 529 به عزم جنگ با مسعود، از بغداد حركت كرد و چون به نزديك كوه بيستون رسيد، مسعود بر سر او و لشكريان و همراهانش ريخت، خليفه اسير شد و سپاهيانش پراكنده گرديدند.
مسعود از آن‏جا كه برادرش داود به مسترشد وعده كمك داده و بر مسعود شوريده بود، در شوّال اين سال، با خليفه اسير، به آذربايجان رهسپار گرديد و در دو منزلى مراغه، رحل اقامت افكند.
در اين فاصله، مسعود و مسترشد صلح كردند و قرار شد كه خليفه به بغداد رود و هر سال 000.400 دينار به سلطان مسعود بپردازد و از جمع سپاهى و بيرون آمدن از خانه خوددارى نمايد، امّا قبل از عودتِ مسترشد به بغداد، سفيرى از جانب سلطان سنجر رسيد و براى اين‏كه نتيجه رسالت او معلوم شود، مسعود خليفه را پيش خود نگاه داشت. و مسترشد در اين فاصله به تاريخ 18 ذى القعده به دست جمعى از باطنيان به قتل رسيد و بعدها چنين معلوم شد كه سنجر، آن جماعت را به قتل خليفه برانگيخته بوده است.
بعد از كشته شدن مسترشد، پسرش راشد به جاى او نشست و او كه از پرداختن خراج ساليانه عاجز بود، در سال 530 با مسعود در نزاع افتاد و نام او را از خطبه انداخت و داود برادر و مدّعى او را سلطان خواند و اُمراى اطراف را به جنگ با مسعود و عصيان بر او واداشت. مسعود به بغداد آمد و راشد از ترس، به اتابك موصل، پناه جست و مقتفى به جاى او به خلافت اختيار شد.
در سال 532 راشد از موصل به آذربايجان، پيش داود رفت و اتابك فارس و بعضى ديگر از اُمرا هم كه از مسعود ترس داشتند دور داود و راشد را گرفتند و به جنگ مسعود آمدند. مسعود در شعبان اين سال، ايشان را در نزديك دينور شكست داد. راشد با داود به خوزستان آمد و از آن‏جا به اصفهان رفت و در آن شهر در 25 رمضان به دست يك تن از اسماعيليّه، به ضرب كارد، جان سپرد».

تعليقه 157

تغيير لباس سياه به سبز در زمان خلافت مأمون‏

يكى از كارهاى بسيار مهمّ كه در موقع وليعهد گردانيدنِ مأمون حضرت رضا عليه السلام را براى عبّاسيان، بسيار دشوار و سخت و ناهموار بوده است، همانا تغيير رايت و لباس سياه بوده - كه شعار بنى عبّاس بود - به سبز كه شعار علويان قرار داده شد.
محدّث قمى رحمه اللَّه عليه در تتمّة المنتهى (ص 208) وجه تغيير لباس سبز را به سياه چنين ذكر كرده: «و در سنه 204 مأمون داخل بغداد شد و پيش از آن كه وارد بغداد شود، ابراهيم بن مهدى از ترس او مختفى شد و آن روز دوم نحر سنه 203 بوده. و چون مأمون وارد بغداد شد، به خواهش عمّه‏اش زينب دختر سليمان بن على بن عبداللَّه بن عبّاس - كه عالى‏تر از او در نسب، در بنى عبّاس نبود - لباس سبز را تغيير داد و همان لباس سياه را كه شعار بنى عبّاس بود بپوشيد».

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 433279
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به