951
نقض

متواتر لفظى در اخبار كم است؛ گفته: «و نازع بعض المتأخّرين في ذلك و ادَّعى وجود المتواتر بكثرةٍ، و هو غريب، ثمّ قال: نعم، حديثُ: مَن كذب عليّ متعمّداً فليتبوّأ مقعده من النار؛ يمكن ادّعاء تواتره؛ فقد نقله عن النبي صلى اللَّه عليه و آله اثنان و ستّون صحابيّاً، و لم يزل عدد الراوي له في ازديادٍ، و ظاهر أنّ التَّواتر يتحقّق بهذا العدد، بل بما دونه».
چنان‏كه گفتيم در كلمات جماعتى از علماى فريقين، به تواتر اين حديث، تصريح شده است و اين‏جا گنجايش بحث از اين مطلب را ندارد و در نظر دارم كه ميرداماد رحمه اللَّه عليه در الرواشح السماويّة و شيخ بهائى رحمه اللَّه عليه در أربعين از آنان‏اند كه به تواترِ آن حكم كرده‏اند. در هر صورت، از جمله مواردى كه به طور تفصيل از اين حديث شريف بحث كرده و اثبات تواتر آن را نموده است، ابن جوزى است كه در كتاب موضوعات (ص 55) در باب دوم از ابوابى كه قبل از خوض به اصل موضوع [آورده‏] گفته: «في قوله عليه السلام: مَن كذب عليّ متعمّداً...» آن‏گاه به ذكر رُوات آن به تفصيل پرداخته است؛ و از ص 55 تا صفحه 98 مختصّ به ذكر ناقلان آن و اثبات تواتر حديث است، طالب تحقيق به آن‏جا و نظاير آن از مفصّلات، رجوع كند.

تعليقه 161

سيّد ابوالفتح ونكى‏

استاد فقيد عبّاس اقبال آشتيانى مرحوم در مجلّه يادگار (ص 16 شماره دوم، سال اوّل) گفته: «ونك - يعنى همين قريه‏اى كه در شمال طهران و جنوب غربى تجريش به همين اسم باقى است - نيز بسيار قديمى است؛ سمعانى در كتاب الأنساب در نسبت ونكى چنين مى‏نويسد: ونك، به فتح واو و نون و در آخر آن كاف؛ و آن، قريه‏اى از قُراى رى است كه من در سفر به سمت قصران خارج (همان قصران بيرونى كه شميران كنونى جزء آن بوده) از آن‏جا گذشتم. سمعانى چنان‏كه از ورق 316 ب از كتاب او بر مى‏آيد، در سال 537 در رى بوده و ظاهراً در همين تاريخ هم از ونك گذشته است.
از منتسبين به ونك، سمعانى، يكى از سادات حسينى را نام مى‏برد به اسم سيّد ابوالفتح نصر بن مهدى كه نسب او در سيزده پشتْ به امام شهيد حسين بن علىّ بن ابى‏طالب عليهم السلام مى‏پيوندد. اين سيّد ابوالفتوح، از علما و فضلاى زيدى مذهب بوده و در شعبان 478 فوت كرده است. ذكر ونك مدّت‏ها پيش‏تر از اين تاريخ نيز در كتب ديده مى‏شود، چنان‏كه در كتاب منتقلة الطالبيّه تأليف ابواسماعيل ابراهيم بن عبداللَّه - كه از رجال ايّام غيبت صغرى (260-329) بوده - در شرح احوال مهاجرين سادات نام ونك آمده، چنان‏كه در جنّة النعيم (ص 503) از آن نقل كرده است. و ياقوت نيز ونك را بدون هيچ شرحى و بسطى ضبط كرده».
نگارنده گويد: نصّ عبارت ياقوت در معجم البلدان اين است: «ونك - بفتح أوّله، و سكون ثانيه و الكاف - من قُرى الرَّيّ».
بديهى است كه «و سكون ثانيه» در اين عبارت، اشتباه است به دليل گفتار سمعانى؛ و نصّ عبارتش اين است: «الونكي - بفتح الواو و النون، و في آخرها الكاف - هذه النَّسبة إلى ونك، و هي


نقض
950

محمّد مسيح كاشانى رحمه اللَّه عليه مشهور به «مولى مسيحا» - كه شاگرد آقا حسين خوانسارى و داماد وى بوده و به سال 1121 يا 1125 درگذشته است - به فارسى ترجمه نموده، نام آن را «تحفه سليمانى» نهاده، براى آن كه آن را به خواهش شاه سليمان صفوى ترجمه كرده است. و ترجمه قضيّه شهادت اميرالمؤمنين عليه السلام در آن كتاب در ص 15 - 18 از چاپ تهران به سال 1303 مندرج است؛ طالبان اين قضيّه، به آن‏جا رجوع كنند.
و قصّه دو نفر ديگر: برك بن عبداللَّه تميمى، و عمرو بن بكر تميمى، بدين قرار است: «و امّا آن دو مرد ديگر كه پيمان بسته بودند با ابن ملجم بر قتل معاويه و عمرو بن عاص، پس يكى از آن‏ها كه بُرك بن عبداللَّه تميمى بود، معاويه را در حالت ركوع به شمشير زد و آن ضربت بر رانِ او آمد و از سخت جانى كه داشت نجات يافت از آن ضربت، همان ساعت بُرك را گرفته به قتل رساندند. و آن ديگرى كه عمرو بن بكر تميمى نام داشت، در آن شب به قصد عمرو بن عاص بر آمده، از اتّفاقات، عمرو بن عاص را علّتى سانح شده، خارجة بن اَبى‏حبيبه عامرى را به جانشينى گماشته بود كه با مردم نماز جماعت بكند، عمرو بن بكر تميمى، خارجه را به گمان اين‏كه عمرو عاص است به شمشير زد، او را گرفته پيش عمرو بردند، عمرو، حكم به قتل او كرده، او را به قتل رساندند و خارجه در روز دوّيم مرد».
امّا قطام بنت الأخضر؛ قصّه‏اش معروف است؛ با وجود اين مى‏گوييم: ابن شهر آشوب در مناقب گفته: «قبض عليه السلام قتيلاً في مسجد الكوفة وقت التَّنوير ليلة الجمعة لتسع عشرة ليلة مضين من شهر رمضان على يدي عبدالرّحمن بن ملجم المرادي لعنه اللَّه و قد عاونه وردان بن مجالد مِن تيم الرّباب، و شبيب بن بجرة، و أشعث بن قيس، و قطام بنت الأخضر، فضربه سيفاً على رأسه مسموماً، فبقي يومين إلى نحو الثُّلث من اللّيل».
و أمّا اشعث بن قيس خبيث - عليه اللّعنه - كه مصنّف رحمه اللَّه عليه درباره او گفته (ص 424): «مشير اشعث قيس ناصبى كهن شريك در قتل اميرالمؤمنين... و حسن على را جعده زهر داد بنت اشعث... و برادرش محمّد اشعث نديم عبيداللَّه» و نيز اين‏كه در سابق گفته (ص 395 چاپ اوّل): «و محمّد اشعث، نَه پسر اشعث بن قيس است ياور عبدالرحمن بن ملجم؛ و پدر جعده است كه حسن على عليه السلام را بكشت. و محمّد بن اشعث نه گيرنده مسلم بن عقيل است»؛ مأخوذ از حديثى است كه مجلسى رحمه اللَّه عليه در تاسع بحار (ج 42، ص 228، ح 40) در باب كيفيّت شهادت اميرالمؤمنين عليه السلام آن را از كافى كلينى رحمه اللَّه عليه به اين عبارت نقل كرده است: «كا - العدّة، عن سهل، عن ابن يزيد أو غيره، عن سليمان كاتب عليّ بن يقطين، عمّن ذكره، عن أبي عبداللَّه عليه السلام قال: إنّ الأشعث بن قيس شرك في دم أميرالمؤمنين عليه السلام، و ابنته جعدة سمّت الحسن، و محمّد ابنه شرك في دم الحسين عليه السلام».

تعليقه 160

تواتر حديث «مَن كذب عليّ متعمّداً، فليتبوّأ مقعده من النّار»

بايد دانست كه جماعتى از بزرگان خاصّه و عامّه، به تواترِ اين حديث تصريح كرده‏اند؛ محقّق مامقانى رحمه اللَّه عليه در مقباس الهداية (ص 31 چاپ دوم ملحق به تنقيح المقال) بعد از بحث مفصّلى در اين‏كه

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 432739
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به