953
نقض

ابواسماعيل ابراهيم بن عبداللَّه كه از رجال ايّام غيبت صغرى (260 - 329) بوده مذكور آمده، امّا به شكل فرّزاد كه املاى صحيح قديم آن فرّه‏زاد است به تشديد راء بعدها، قياس عاميانه فرّه را كه به تدريج به تخفيف راء استعمال مى‏شده به فرح عربى مبدّل ساخته و فرّه‏زاد و فرّزاد را فرح‏زاد كرده است.
مؤلّف كتاب منتقلة الطالبيّه نام جمعى از سادات مهاجر را مى‏برد كه به اين قريه پناهنده شده و در آن‏جا سكونت اختيار كرده بوده‏اند، هم امروز مزار امام‏زاده‏اى در قريه فرح‏زاد هست، بلا شبهه اين امامزاده يكى از همان ساداتى است كه مؤلّف منتقلة الطالبيّه به آمدن ايشان به فرّزاد اشاره مى‏كند».
نگارنده گويد: نصّ عبارت منتقلة الطالبيّه (ص 235 من طبعة النّجف به سال 1388) اين است : «فرَّزاذ من سواد الرَّيّ؛ ذكر من ورد فرّزاذ من وُلد الحسن بن عليّ، ثمّ من أولاد الحسن بن الحسن، ثمّ من ولد إبراهيم بن الحسن بن الحسن بفرّزاد أبو عبداللَّه يحيى بن الحسن بن المرتضى لدين اللَّه محمّد بن الهادي يحيى بن الحسين بن القاسم الإمام الرسّيّ بن إبراهيم طباطبا، و يعرف بها بالحسن الإمام، عقبه: عبداللَّه بن يحيى بن الحسن بن المرتضى، و أبوالحسن عليّ، و الدّاعي، و الرضا».
عالم مطّلع بزرگوار و مؤلّف جليل عالى‏مقدار حاجى ملّا محمّد باقر واعظ طهرانى رحمه اللَّه عليه در اواخر كتاب جنّة النّعيم ضمن ذكر امامزادگانى كه به رى آمده‏اند، بعد از همين عبارت منتقلة الطالبيّه (ص 503) گفته: «مخفى نماند كه مراد از فرّزاد كه فرموده از سواد رى است، همان قريه‏اى است كه در اين اوقات، مشهور به فرح‏زاد است».
و در حاشيه گفته: «قريه فرّزاد در كتاب منتقلة الطالبيّه: فرّذاذ - با دو ذال معجمه - است».
فاضل معاصر سيّد حسن خرسان در كشّاف البلدان و المواضع الوارد ذكرها في منتقلة الطّالبيّين (ص 399 منتقلة الطالبيّه) گفته: «فرازاذ من سواد الريّ، هي القرية التي قرب طهران و تسمّى فرحزاد».
و گويا مراد مرحوم اقبال از امام‏زاده سابق الذكر، همان امام‏زاده‏اى است كه اكنون به امام‏زاده داود معروف است.
مرحوم دهخدا در لغت‏نامه از فرهنگ جغرافيايى ايران نقل كرده كه: «فرح‏زاد، دهى است جزء بخش شميران شهرستان تهران واقع در 9 هزار گزى باختر تجريش و 12 هزار گزى تهران، ناحيه‏اى است واقع در دامنه كوهستان سردسير و داراى 1200 تن سكنه است (تا آخر كلام او كه طويل الذّيل است)».

تعليقه 164

امير عماد الدوله يلقفشت‏

حمداللَّه مستوفى در تاريخ گزيده (ص 796 چاپ امير كبير، به تصحيح آقاى دكتر نوايى) هنگام ذكر حكّام قزوين گفته: «بعد از او - يعنى ابوعلى شرفشاه جعفرى - عماد الدوله بوزان بن الفقشت غلام‏زاده سلطان ملكشاه سلجوقى، والى قزوين شد، پس از او پسرش الفقشت متصدّى آن شغل بود و ايشان پنجاه و يك سال حاكم بودند و چون بيشتر اوقات به ملازمت سلاطين مشغول بودندى، مملوكشان زاهد خمارتاش، كفيل مهمّات قزوين بود. او را در قزوين و در مكّه هم، جهت قزوينيان، آثار خير بسيار است. وفات زاهد خمارتاش سنه ثلاثين و خمسمائة».


نقض
952

إحدى قرى الرَّيّ، اجتزت بها في خروجي إلى القصر الخارج منها السيّد أبوالفتوح نصر بن مهدي (تا آخر گفتار او)».
و در سابق در تعليقه 51 گذشت كه گاهى اين كلمه را «ونچ» مى‏نوشته‏اند.

تعليقه 162

معناى معدّل و مزكّى‏

در زمان خلفاى بنى عبّاس و همچنين سلاطين سلاجقه، اشخاصى را كه مورد اعتماد همه مردم و موثوقٌ بهِ عموم طبقات بوده‏اند، انتخاب كرده، براى كسب اطّلاع از نظر ايشان در دربار خلافت و محاضر قُضات - كه حلّ و عقد امور و نفى و اثبات دَعاوى در آن‏جا انجام مى‏گرفت - مى‏گماشتند تا در موارد احتياج، به تزكيه و تعديل آنان نظر بدهند و اين مطلب، در كُتب تواريخ قضات و سِير آن دوره و مخصوصاً كتبى كه در تعيين وظايف كسانى كه آن زمان‏ها داراى شغلى و منصبى در امور قضايى بوده‏اند، بيان شده است. در تاريخ بيهقى (چاپ دكتر فياض و دكتر غنى، ص 176) آمده: «مردى سى و چهل اندر آمدند مزكّى و معدّل از هر دستى»؛ مصحّحان در پاورقى نوشته‏اند: «به صيغه اسم فاعل است. قال في السامي [فصل 6 باب نهم‏]: المزكّي و المعدّل: آن كه عدول را تزكيه كند» و كافى است در اين‏جا كلام ذيل.
محقّق مامقانى رحمه اللَّه عليه در اواخر فايده سى‏ام از مقدّمه تنقيح المقال گفته: «إنّه قد وقع وصف بعض الرِّجال بالمعدّل، و قد كنّا سابقاً نزعم أنّه اسم مفعول توثيق من الواصف له بذلك، و اسم فاعل مدح ملحق له بالحسان إلى أن اهتدينا أنّ الّذي يفهم من التأريخ أنّه في أواخر الدولة العبّاسيّة أقاموا رجالاً عدولاً عند الجميع مع كلّ قاضٍ في كلّ بلدةٍ، فإذا أراد القاضي طلاقاً مثلاً أشهدهم، و إذا أراد القاضي أو الخليفة استعلام واقعةٍ أو اعترافاً من أحدٍ أرسلهم ليعرفوا الخبر و يخبرونه به، أو يشهدون عند الحاجة إلى شهادتهم، و قد وقع في العبارات كثيراً: القضاة و المعدِّلون. و منه قولهم: «أرسلوا إلى دار العسكري قبل وفاته المعدّلين ليعرفوا خبره و خبر ولده عليه السلام، و حينئذٍ فمن وصفوه بالمعدّل ينبغي البناء على وثاقته إن كان إماميّاً، و [على ]موثّقيّته إن كان عامّيّاً؛ لما عرفت من أنّهم لم‏يكونوا يعيّنون إلّا عدلاً عند جميع الناس، و من بني النّاس جميعاً على عدالته، فالظاهر عدالته».

تعليقه 163

برزاد = فرّزاد = فرح‏زاد

ياقوت در معجم البلدان گفته: «فرّزاد - بفتح أوّله و تشديد ثانيه و فتحه، ثمّ زاى و آخره ذال معجمة - : من قُرَى الرَّيّ»؛ يعنى فرّزاد كه به فتح فاء و تشديد راء مفتوحه آن‏گاه زاى و آخر آن دال است، از دهات و روستاهاى شهر رى است.
استاد فقيد عبّاس اقبال آشتيانى رحمه اللَّه عليه در مجلّه يادگار (سال اوّل شماره 2، ص 17) گفته: «فرح زاد قريه‏اى است در شمال غربى طهران بين تجريش و كَن؛ نام اين قريه نيز در كتاب منتقلة الطالبيّه تأليف

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 432639
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به