بلند كرده، به صورت مبارك خودش زد و فرمود: «سبحان اللَّه! مادرش را به زنا نسبت مىدهى؟! من خيال مىكردم كه تو شخص باورع و تقوايى هستى، حالا فهميدم كه ورع و تقوايى ندارى». آن مرد عرض كرد: فداى تو گردم، مادرش سندى و مشرك است. حضرت فرمود: «مگر نمىدانى كه براى هر ملّتى، نكاحى هست؛ از من دور شو».
راوى گويد: كه من ديگر آن مرد را نديدم كه در خدمت حضرت راه برود تا روزى كه مرگ بين آنها جدايى انداخت.
و در روايت ديگر هست كه فرمود: «براى هر ملّتى نكاحى هست كه به سبب آن، از زنا و حرام خوددارى مىكنند».
و اين روايت را شيخ حرّ عاملى رحمه اللَّه عليه در كتابِ جهاد وسائل الشيعه (ج 2، چاپ امير بهادر، ص 477) باب تحريم القذف حتّى للمشرك، با تلخيصى نقل نموده [است].
تعليقه 170
جوهر كاتب
ابن الاثير در حوادث سال 381 گفته: «و فيها توفّى القائد جوهر بعد عزله، و هذا جوهر، هو الذي فتح مصر للمعزّ العلوي».
قاضى شوشترى رحمه اللَّه عليه در مجلس نهم از مجالس المؤمنين (ج 2، چاپ اسلاميّه، ص 415- 418) گفته: «القائد أبوالحسن جوهر بن عبداللَّه المعروف بالكاتب الرومي، جوهرى بود نفيسِ عزيز؛ و عزيز مصر خلافت را غلامى صاحب عقل و تميز، معزّ اسماعيلى را قائدى بىنظير و سپهسالارى با رأى و تدبير بود، در تاريخ يافعى مسطور است» تا آخر ترجمه مفصّل او كه اين مقام، گنجايش نقل آن را ندارد؛ هر كه طالب باشد، به آنجا مراجعه كند.
تعليقه 171
«مَهلاً بني عمّنا، مهلاً موالينا»
اينكه مصنّف رحمه اللَّه عليه در ص 477 آورده است: «مَهلاً بنى عمّنا، مَهلاً موالينا»؛ صدر بيتى است از قطعهاى كه ابوتمّام آن را در حماسه (ج 1، شرح حماسه خطيب تبريزى، ص 121) چنين نقل كرده است: «و قال الفضل بن عبّاس بن عتبة بن أبيلهب:
مَهلاً بني عمّنا مهلاً موالينالا تنبُشُوا بيننا ما كان مدفونا
لا تَطمَعوا أن تُهينونا و نُكرمكمو أن نكفَّ الأذى عنكم و تُؤذونا
مهلاً بني عمِّنا عن نحت أثلتناسيروا رُوَيداً كما كنتم تسيرونا
اللَّه يعلم أنّا لا نحبّكمو لا نلومكُم أن لا تحبّونا
كلّ له نيّة في بغض صاحبهبنعمة اللَّه نقليكم و تقلونا»
طالب شرح آنها، به شروح حماسه رجوع نمايد.