963
نقض

تعليقه 173

پيكارهاى الب ارسلان با روم و اوژكند و مخاصمه با فضلون گنجه‏اى‏

اين‏كه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته: «و سلطان به پيكارهاى روم و اوژكند و خصومت با فضلون گنجه و طلب فتح قلعه او مشغول شد»؛ اشاره است به قضاياى مهمّ زمان سلطنت آلب ارسلان و نتيجه خدمات و زحمات سلطنت او؛ و اين وقايع، بسيار بسيار مهمّ و در همه تواريخ مهمّ اسلام - بلكه در تاريخ جهان - تأثير داشته است.
سلطان آلب ارسلان، با روميان، چند بار جنگ كرده است و غزوات متعدّد در ميان وى و ايشان روى داده است و نظر به اين امر است كه مصنّف رحمه اللَّه عليه از اين جنگ‏ها به «پيكارهاى روم» تعبير كرده تا بفهماند كه پيكار سلطان با روم، متعدّد و مكرّر بوده است.
استاد فقيد عبّاس اقبال آشتيانى رحمه اللَّه عليه درباره غزوه اخير آلب ارسلان و نتيجه عايد از آن چنين گفته است (ص 326-327 تاريخ عمومى و ايران مطبوع به سال 1318): «رومانوس ديوجانس براى فتح بلاد از دست رفته ارمنستان و حدود غربى ممالك خود در همين سال - يعنى 463ق - با 200000 سپاهى مركّب از يونانيان و گرجيان و مردم بلغار و روسيه و فرانسه، به آسياى صغير آمد و در شهر ملازگرد (مابين درياچه وان و ارزنة الروم در شمال اخلاط) اردو زد. الب ارسلان با اين‏كه پانزده هزار سوار ترك بيشتر همراه نداشت، به جلوى امپراطور شتافت و ابتدا اهل و عيال خود را به همراهى خواجه نظام الملك به همدان فرستاد. الب ارسلان با وجود آن كه در نزديكى اخلاط بر مقدّمه سپاه رومانوس ديوجانس غلبه يافت، از آن‏جا كه از قلّت لشكريان خود بيم‏ناك بود، از امپراطور، طلب صلح كرد؛ ليكن امپراطور مغرور گفت كه: در شهر رى با يكديگر صلح خواهيم نمود. الب ارسلان دل به دريا زد و به عنوان مجاهدى كه جز فتح يا شهادت، جوياى مقصود ديگرى نيست، با همراهيان خود كه سوارانى متعصّب و چابك بودند، به نام دفاع از اسلام، در نزديكى ملازگرد بر روميان تاخت و تركان سلجوقى با همان سيره خاصّى كه در حمله و جنگ و گريز داشتند، با وجود كمى عدد، به قدرى از عيسويان كشتند كه بى‏اغراق زمين از كشته پوشيده شد و امپراطور در چنگ ايشان اسير افتاد و او را پيش الب ارسلان آوردند، سلطان ابتدا سه تازيانه بر سر او زد و گفت: چرا به دعوت صلح من جواب قبول ندادى؟ امپراطور از شدّت تأثّر پاسخ داد كه: دست از سرزنش من بدار و هر چه خواهى بكن. الب ارسلان در مقابل گرفتنِ يك ميليون و پانصد هزار دينار، او را عفو كرد و با او صلحى به مدّت پنجاه سال بست و رومانوس ديوجانس را به كشور خود برگرداند.
فتح ملازگرد يكى از وقايع مهمّ تاريخ آسياى غربى است؛ چه از اين تاريخ به بعد، روميان كه از اواسط عهد اشكانى همواره در ارمنستان اعمال نفوذ مى‏كردند و با وجود مجاهدات پادشاهان اشكانى و ساسانى و مسلمين، هنوز دست تسلّط و چشم طمع ايشان از اين ناحيه برداشته نشده بود، ديگر روى اين بلاد را نديدند؛ بلكه پس از اين واقعه، نواحىِ آسياى صغير هم به تدريج از كف ايشان به در رفت و تمدّن يونانى و آداب عيسوى - كه به پشتيبانى امپراطوران قسطنطنيّه تا حدود ارّان و


نقض
962

تراجم به آن تصريح كرده‏اند و چنان‏كه در كشف الغمّه كه تأليف آن در 687 پايان يافته از او نام مى‏برد - مظنون به ظنّ قوىِ‏ّ متأخّم به علم، آن است كه در اربعين مشارٌ إليه نيز از او نقلِ حديث كرده باشد.
ابن عنبة در فصول فخريّه (ص 196-197) گفته: «و نسل ابى‏محمّد الحسن بن اَبى‏الحسن علىّ بن الحسين المداينى؛ و او خليفه ابى‏عبداللَّه ابن الدّاعى در نقابت بود و او را بيست و يك پسر بود، هر يكى از ايشان نام او على است و فرقْ ميان ايشان، به كنيت بود؛ امّا نسل او از هشت پسر بيش نيست، از ايشان: ابو تراب على، از نسل او بَنو ابى‏نصر فرزندان عزّ الشرف ابى‏نصر بن اَبى‏ترابِ مذكور؛ و بنو الصلايا نسل ابى طالب يحيى الصلايا بن يحيى بن يحيى ابن عزّ الشرف ابى‏نصر على مذكور».
مؤلّف رياض الأنساب و مجمع الأعقاب معروف به «بحر الأنساب» ضمن ذكر اولاد عبداللَّه شهيد بن حسن افطس گفته (ج 2، ص 109، چاپ هند): «و امّا ابومحمّد حسن بن ابى‏الحسن علىّ بن حسين مداينى و او خليفه ابى‏عبداللَّه بن الدّاعى على بود در نقابت. و او را بيست و يك پسر بود و به تمامت، على نام داشتند و جز به كُنيت، فرق نمى‏يافتند؛ و از اين جمله، از هشت تن، عقب بگذاشت؛ از جمله آنان ابوتراب على است و از فرزندان او بَنو ابى‏نصر پسر عزّ الشرف ابى‏نصر بن ابى‏ترابِ مذكور است. و از جمله ايشان، بنو الصّلايا هستند و ايشان فرزندان ابوطالب يحيى ملقّب به صلايا بن يحيى بن علىّ بن عزّ الشرف ابى‏نصر مذكور، و از آن جمله سيّد عالم جليل موفق الدّين ابونصر يحيى بن ابى‏طالب صلايا مذكور مى‏باشند و او عقب داشت».

تصريح جماعتى ديگر به جلالت ابن صلايا و تاريخ قتل او

مؤلّف كتاب الحوادث الجامعة (ص 237) ضمن بيان حوادث سال 656 بعد از ذكر فتح بغداد و قتل مستعصم، تحت عنوان «ذكر مَن توفّي من الأعيان بعد الواقعة» گفته: «و توفّي تاج الدّين أبوالمعالي محمّد بن الصلايا العلوي ناظر إربل، قتل بجبل سياه كوه، كان قد قصد حضرة السلطان بعد وقعة بغداد ليقرّر حاله، فأمر بقتله، و كان كريماً جواداً فاضلاً متديِّناً، يبالغ في عقوبة مَن يفسد أو يشرب الخمر».
قطب الدين يونينى در ذيل مرآة الزمان (ج 1، ص 91) ضمن ذكر حوادث سال 656 تحت عنوان «ذكر ما تجدّد للتّتر بعد أخذ بغداد» پس از ذكر وفات وزير ابن العلقمى گفته: «و رحل التّتر عن بغداد إلى بلاد آذربيجان، ثمّ رحل إليهم بدرالدين لؤلؤ صاحب الموصل، و الشريف تاج الدين ابن صلايا صاحب إربل، فأكرم بدر الدين و ردّه إلى بلاده. و أمّا ابن صلايا فقتل. و قد ذُكر - و اللَّه أعلم - أنّ بدر الدّين لؤلؤ قال لهلاكو: هذا شريف علوي، و ربّما يتطاول أن يكون خليفةً و يبايعه على ذلك خلق عظيم؛ فتقدّم هلاكو لقتله. و لمّا رجع بدر الدّين إلى الموصل، لم يطل مقامه بها و توفّي».
ذهبى در العبر فى خبر من غبر و ابن عماد حنبلى در شذرات الذَّهَب در حوادث سال 656 گفته‏اند: «و فيها [قتل‏] ابن صلايا الصاحب تاج الدين أبوالمكارم محمّد بن نصر بن يحيى الهاشميّ العلوي نائب الخليفة بإربل، كان من رجال الدَّهر عقلاً و رأياً و هيبةً و حزماً و جوداً و سؤدداً، قتله هلا كو في ربيع الآخر بقرب تبريز».

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 398927
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به