965
نقض

تعليقه 176

اين‏كه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته: «و آن‏جا صبورآبادها به حكم بكردند (تا آخر)»

گويا مراد از صبورآباد، سنگر و خطّ حفاظ لشكر يا خطّ مقدّم جبهه جنگ مى‏باشد كه مانع خروج محاصره‏شدگان و رسيدن كمك به ايشان بوده و در عين حال، مشغول جنگ با آنان بوده باشند. و به عبارت ديگر، چيزى است كه بر گرد لشكر يا خانه‏ها از خار و سنگ و توپخانه و غيره ساخته مهيّاى جنگ باشند و اين همان معناى سنگر است كه لغويان از قبيل صاحب بهار عجم و غيره، به آن تصريح كرده‏اند.
و نظير همين تعبير مصنّف است عبارتى كه ابن اسفنديار در تاريخ طبرستان (قسم 3، ص 103) گفته: «و از لندوبرد و ديگر سراگاه‏ها درختان فرمود بُريد و بعد شش ماه با دويست هزار بار هزار چوب درخت به پايان گردكوه شد و گرداگرد قلعه صبورآباد كرد» چنان‏كه نقل همين عبارت در تعليقه 141 گذشت.

تعليقه 177

دژباليس (= فاليس) و ترجمه اميرعلى حسامى‏

اين‏كه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته: «كه هنوز الموت و لنبه سر تنها بود كه ملاحده مدابير ستدند و دزه در ملك ديلمان مسلمانان داشتند، و باليس امير على حسامى داشت».
مراد از «امير على حسامى» علىّ بن انوشتكين حسامى است كه در صفر سال 496 به همراهى برادر خود «ينال بن انوشتكين حسامى» براى اقامه خطبه به نام محمّدشاه به رى آمده‏اند و بعد از ورود برسق به رى، از طرف بركيارق ينال به بغداد گريخته و على به ولايت خود به قزوين رفته است و در جنگ پنجم كه فيما بينِ محمّدشاه و بركيارق روى داد، در ركاب محمّدشاه بوده‏اند؛ چنان‏كه ياد خواهد شد.
دكتر منوچهر ستوده در قلاع اسماعيليّه (ص 124-126) گفته: «دژ فاليس (پاليس)؛ روز يكشنبه پنجم ماه ربيع الأوّل سنه 486 ميان حَشَر پسر زعفرانى مُفتى رى - كه ده هزار مرد بود - و هزار تن از رفيقان در شهرك طالقان، جنگ واقع شد؛ پس از كشمكش زياد، حشر پسر زعفرانى شكست خورد؛ جمعى از ترس جان، خود را در رود انداختند و غرق شدند. شش هزار آدمى در اين جنگ به قتل رسيد، رفيقان از طالقان به قزوين رفتند. در طالقان لشكرى به قصد ايشان گرد آمد و پس از روبه‏رو شدن، سران سپاه رفيقان كشته شدند. على نوشتكينِ شمشيرزن را بكشت و در قلعه فاليس جاى گرفت.
در سال 500 سلطان‏محمّد، قارن بن شهريار، پادشاه طبرستان را با على نوشتكين و ديگر سران سپاه با دوازده هزار كس به رودبار فرستاد تا كار رفيقان را يكسره كند. پس از مقابله و صف‏آرايى، لشكريان سلطان، غلّه‏ها را آتش دادند تا در پناه دود و آتش به رفيقان زنند. باد بجنبيد و دود و آتش را به روى ايشان باز آورد. فقيه محمّد حسكانى، تيرى بر چشم امير لشكر سلطان‏محمّد زد و او را بكشت. لشكريان منهزم شدند و از رودبار بيرون رفتند. رفيقان روى به طالقان آوردند و به شكار دژ فاليس رفتند كه در دست علىِ نوشتكين بود. پس از مدّتى محاصره، على نوشتكين را به زير آوردند


نقض
964

آذربايجان دامنه نفوذ و راه رسوخ داشت - با فتح ملازگرد و شروع استيلاى تركان سلجوقى، شروع به زوال كرد و تمدّن و آداب اسلامى و زبان فارسى، متدرّجاً جاى آن‏ها را گرفت».
امّا اين‏كه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته: «و خصومت با فضلون گنجه و طلب فتح قلعه او»؛ اشاره است به قضيّه تاريخى مهمّى كه شرح آن بدين قرار است.
استاد فقيد عبّاس اقبال در تاريخ عمومى و ايران (ص 324) گفته: «پس از فتح گرجستان و ابخاز، الب ارسلان امارت تفليس را به امير كردنژاد گنجه - يعنى امير فضلون - واگذاشت و از راه قارص به فتح قلعه آنى (در مغرب ايروان بر سر راه اخلاط در ارمنستان) رفت و پس از مدّتى محاصره آن‏جا را از تصرّف عيسويان بيرون آورد و بر اثر اين فتوحات، نام الب ارسلان در جميع بلاد اسلامى بپيچيد و خليفه امر داد تا علناً بر منابر، به دعا و ثناى سلطان سلجوقى قيام نمايند».
امّا پيكار اوژكند، اشاره به حركت سلطان الب ارسلان است به سمرقند كه منتهى به قتل او شد و ابوالحسن بن اَبى الفوارس در أخبار الدولة السلجوقيّه تحت عنوان «مسير السلطان الأعظم عضدالدولة أبي‏شجاع ألب أرسلان بن داود بن ميكائيل بن سلجوق إلى سمرقند و شهادته بها» به بيان آن پرداخته است و همچنين ساير موّرخان.
و اوژكند، شهرى است در ماوراء النهر از نواحى فرغانه؛ و ما در چند مورد از اين كتاب، نام آن را برده و به‏نقل كلام جغرافى‏نويسان در ترجمه آن پرداخته‏ايم و همچنين در تعليقه 93 ضمن بحث از «منوچهريان» از «شهر آنى» و «امير فضلون» نام برده و نقل قول بعضى تاريخ‏نويسان را كرده‏ايم.

تعليقه 174

در بيان مَثَل «مار شدنِ مور»

اين‏كه مصنّف رحمه اللَّه عليه گفته: «آن مور را پيش از آن كه مار شود بمالد»؛ از استعمال اين تعبير در كلمات نويسندگان بر مى‏آيد كه اين جمله در حُكم مَثَلى است كه فُصحا آن را به كار مى‏برند و كافى است در اثبات اين مدّعا اين دو بيت زيرين كه در تاريخ بيهقى (ص 594) آمده است:

«مخالفانِ تو موران بُدند مار شدندبر آر از سر مورانِ مار گشته دمار
مده زمانشان زين بيش و روزگار مبركه اژدها شود ار روزگار يابد مار».
و دهخدا رحمه اللَّه عليه در امثال و حكم (ص 1755) گفته: «مور مار شود. مثال - پس دو بيت سابق را از ابوحنيفه اسكافى نقل كرده و گفته: -

مور حرص در درون سينه مدارزان‏كه آن مور، زود گردد مار (سنايى)».

تعليقه 175

ترجمه زين الاسلام و امير احمديل‏

در تعليقه 130 به‏طور تفصيل گذشت.

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 398914
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به