حرامزادگى و ناپاكنژادى است. و خوض در تحقيق آن، ميدان وسيعى از بيان را لازم دارد و اين مقام گنجايش اشاره به موارد نقل آنها را ندارد.
تعليقه 179
در به كار رفتن «زيادت» با ياء مصدرى
خواجه شيراز گفته:
«زيادتى مطلب كار بر خود آسان كنصراحى مى لعل لب چو ماهت بس»
فروزانفر در فهرست نوادر لغات و تعبيرات (ص 480) گفته: «زيادتى، مصدر عربى است با ياء اسم مصدر فارسى» و در مقدّمه كتاب (ص 10) گفته: «مشهور چنان است كه ياء مصدرى بايد در آخر صفات و يا اسمايى كه متضمّن معناى وصفى است درآيد و متداول در استعمال نيز همين است، ولى در كتاب حاضر، به آخر بعضى از مصادر عربى، ياء مصدرى الحاق شده است، مانند: و جمالى و نغزى و عشق نيز معانىاند كه عرض عدم او باشد (ص 25) و با چندين خلقان نشستم، هيچ نقصانى جمال اللَّه نيافتم (179) جهانى به اين ترتيبى هم بىارادت نبود (ص 169) و يا تصديق نكرده باشى در مصلحتى آن (ص 248).
و توان گفت كه: مجوّز آن، ملاحظه و لمح معناى وصفيّت است كه بدان اعتبار، الحاق ياء مصدرى رواست. و استعمال مصدر به معنى وصفى، به تازى و در پارسى شواهد بسيار دارد و تداول الفاظى از قبيل سلامتى، خلاصى، راحتى، تمامى هم، بدين نظر تواند بود».
تعليقه 180
حديثى درباره قضا و قدر
ابوالفتوح رازى رحمه اللَّه عليه در تفسير خود (ج 1، ص 336-337 چاپ اوّل؛ و ص 157، ج 2، چاپ دوم) ضمن تفسير اين جزء ( وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما اقْتَتَلُوا وَ لكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يُريدُ) از آيه 253 سوره مباركه بقره گفته: «در خبر است كه مردى با اميرالمؤمنين على عليه السلام در حرب صفّين بود، او را گفت: يا اميرالمؤمنين! خبر ده ما را از رفتن ما به شام؛ به قضا و قدر خداى بود يا نه؟ گفت: به خداى قسم، هيچ بلندى بر نشديم و هيچ نشيب فرود نيامديم و پاى بر هيچ جاى ننهاديم اِلاّ به قضا و قدر خدا. مرد شامى گفت: پس رنجى كه مرا در اين راه رسيد، همانا بر خداى نويسم كه مرا در اين مزدى نباشد؛ چون مىگويى: به قضا و قدر خدا است؟ اميرالمؤمنين عليه السلام گفت: نه، خداى تعالى مزد شما به عظيم كرد به رفتنِتان در آن حال كه مىرفتى، و بر مقامتان در آن حال كه مقيم بودى؛ براى آن كه در هيچ حال مكره نبودى و ملجأ و مضطرّ نبودى. شامى گفت: چگونه باشد اين؛ قضا و قدر ما را به آنجا راند و از قضا و قدر رفتيم و آمديم؟ اميرالمؤمنين عليه السلام گفت: اى برادر اهل شام! همانا قضاى لازم و قدرى حتم گمان بردى؛ اگر چنين بودى، ثواب و عقاب باطل شدى، و وعد و وعيد ساقط گشتى، و امر و نهى بىفايده بودى، و مُحسن به ثوابِ احسان اُولىتر نبودى از مُسىء، و نه مُسىء اُولىتر بودى به عقوبتِ اِسائت از