975
نقض

اختيار به جا آورم، پس فرشتگان موكّل بر آفتاب، آفتاب را بر گردانيدند، پس آن حضرت برخاستند و اوّل وضو ساختند، به آن كه آب بر ساق پاها و گردن ماليدند و جمعى كه با آن حضرت نشسته بودند و نماز ايشان نيز فوت شده بود امر كردند ايشان را تا وضو ساختند به همين عنوان؛ چون وضوى ايشان چنين بود كه مسح كنند ساق و گردن خود را. و بعد از آن نماز به جا آوردند و چون از نماز فارغ شدند، آفتاب فرو رفت و ستارگان ظاهر شد. و اين است مراد از قول الهى - تعالى‏ شأنُه - كه فرموده است كه: ما سليمان را به داود عطا كرديم، نيكو بنده‏اى بود سليمانْ ما را. و او بسيار توبه‏كننده بود؛ به آن كه چون اندكى از مقام قربِ مَعَ اللَّه به مرتبه پست‏تر از آن مبتلا مى‏شدند، باز متوجّه قرب مى‏شدند؛ چنان‏كه بر آن حضرت وارد شد كه در وقت عصرى بر او عرض نمودند اسبانى را كه بر سه پا مى‏ايستادند و سر سُم پاى چهارم را بر زمين مى‏گذاشتند؛ و اين نوع اسب، نفيس مى‏باشد و آن اسبان تندرو بودند بسيار نفيس. پس چون حضرت، ملاحظه نمودند كه آفتاب فرو رفته است، با خود گفتند كه: دوستى اسبان، مرا از ذكر الهى باز داشت تا آن كه وقت فضيلت نماز من گذشت؛ اى فرشتگان! آفتاب را برگردانيد تا نماز را در وقت فضيلت به جا آورم. پس شروع در وضو كرد و نماز را به جا آوردند.
و به تحقيق كه اين حديث را با اسناد آن در كتاب فوايد ذكر كرده‏ام و چون حكم به صحّت آن كرده است، ظاهر مى‏شود كه سند آن صحيح است به اصطلاح قُدما. و ممكن است كه مراد مصنّف از صحّت، اين باشد كه آن‏چه اهل كتاب نقل كرده‏اند، مخالف عقل است؛ پس مى‏بايد كه اين خبر - كه موافق عقل است - صحيح باشد. و اظهر، آن است كه هر دو معنا مراد است و قُربِ به اين خبر، عامّه و خاصّه روايت كرده‏اند از حضرت اميرالمؤمنين - صلواتُ اللَّه عليه - به طُرق متعدّده. و چون تأخير صلاة از وقت خود، معصيت است و آن بر انبيا جايز نيست، تأويلات بسيار از عامّه و خاصّه وارد شده است؛ يكى آن كه نماز نافله بود، يا وردى از اَوراد مستحبّه بود، يا تأخير از وقت فضيلت بود، يا به سبب آن، آن حضرت را غافل ساختند تا رتبه آن حضرت ظاهر شود به ردّ شمس، يا اين‏كه كسى كه قدرت بر ردّ شمس دارد تأخير او جايز است؛ چون البتّه نماز را در وقت، به‏جا خواهد آورد؛ و اللَّه تعالى يَعْلَم.
و به تحقيق كه منقول است از حضرات سيّد المرسلين و ائمّه معصومين - صلواتُ اللَّه عليهم - كه حق سبحانه و تعالى، آفتاب را برگردانيد از جهتِ يوشع بن نون كه وصىّ حضرت موسى - على نبيّنا و عليه السّلام - بود، به سبب حربى كه با كفّار مى‏كرد تا وقت فضيلت نماز به در رفت و يوشع دعا كرد تا حق - سبحانه و تعالى - ردِّ شمس نمود تا نماز در وقت خود به جا آوردند.
و قال النبي صلى اللَّه عليه و آله: يكون في هذه الاُمّة كلّ ما كان في بني إسرائيل حَذو النَّعل بالنَّعل و الْقُذَّة بِالْقُذَّةِ.
و عَلى‏ أىّ حالٍ، غرض از ذكر حديث و آيه، آن است كه مى‏بايد كه ردِّ شمس در اين اُمّت، دو مرتبه بشود، چنانچه در بنى إسرائيل دو مرتبه شد، قطع نظر از اخبار وقوع ردّ شمس دو مرتبه. و مع هذا، خاصّه و عامّه روايت كرده‏اند خبر ردّ شمس را در اين اُمّت دو مرتبه.
پس جارى شد اين سنّت در برگشتن آفتاب بر حضرت اميرالمؤمنين - صلواتُ اللَّه عليه - در اين اُمّت؛ و چون بر بنى اسرائيل، دو مرتبه ردِّ شمس شد، در اين اُمّت نيز دو مرتبه شد و هر دو از جهت


نقض
974

و اگر چنين مى‏بود، مى‏بايست كه حضرت سليمان بن داود هلاك مى‏شدند؛ چون نماز را در غير وقتِ فضيلت يا اختيار به جا آوردند، وليكن نمازى كه فوت شود، هرگاه به خاطرش رسد، قضا مى‏كند آن را؛ و اين عبارت، دو احتمال دارد: يكى آن كه سائل چون از حضرت عليه السلام شنيده است كه ايشان مبالغه در نماز در وقت اختيار يا فضيلت مى‏فرموده‏اند و گمانش اين بوده است كه نماز از وقت اختيار يا فضيلت بگذرد قضا مى‏شود، حضرت - صلواتُ اللَّه عليه - فرموده باشند كه: نه چنين است كه توهّم كرده‏ايد، بر تقديرى كه اين اوقات، وقت مختار باشد، اگر از اين وقت عمداً بگذراند، قضا نمى‏شود؛ بلكه تا وقت اضطرار هست ادا است، هر چند مؤاخذ نيز باشند. مع‏هذا مؤاخذه نيز نيست، بلكه خود را از ثواب عظيم اوّل وقت محروم ساخته است؛ و اگر چنين مى‏بود كه اگر از وقت فضيلت بگذرد قضا باشد يا مؤاخذ باشد، هر آينه مى‏بايست كه حضرت سليمان عليه السلام هلاك شود كه نمازش از وقت فضيلت گذشت.
و محتمل است كه سائل چنين توهّم كرده باشد كه: هرگاه از وقت بيرون برود، قضا نمى‏توان كرد و عقوبت تقصير را تدارك نمى‏توان كرد، حضرت فرموده باشند كه: نه چنين است كه قضا نتوان كرد، كه اگر قضا نتوان كردن، هر آينه حضرت سليمان، هلاك خواست شد. و ظاهراً حكايت سليمان بر فرض خلاف واقع، مراد باشد؛ يعنى اگر نمى‏توانست كردن و حق - سبحانه و تعالى - آفتاب را بر نمى‏گردانيد، هر آينه هلاك خواست شد؛ و حال آن كه حق - سبحانه و تعالى - آفتاب را از جهت او بر گردانيد و او نماز را در وقت خود به جا آورد.
مجملاً مصنّف اين كتاب من لا يحضره الفقيه كه محمّد بن علىّ بن بابويه است مى‏گويد كه: جُهّال اهل كتاب، به گمان باطل خود چنين نقل كرده‏اند كه: حضرت سليمان - صلواتُ اللَّه عليه - در روزى از روزها مشغول شد به آن كه اسبان را بر او عرض مى‏نمودند تا آفتاب فرو رفت و نماز آن حضرت فوت شد، پس حضرت سليمان به خاطرش آمد كه نماز نكرده به شومىِ اسبان، امر كرد تا اسبان را بر گردانيدند و همه را كشت به آن كه بعضى را پى كردند و بعضى را گردن زدند؛ و آن هزار اسب بود كه از حضرت داود به آن حضرت رسيده بود به ميراث، يا از غنايم شام يافته بود. و بعضى گفته‏اند كه: اسبان دريايى پرنده بودند كه جنّيان به رسم هديّه از جهتِ آن حضرت آورده بودند. و حضرت سليمان گفت كه: چون اين اسبان، مرا از ياد خدا باز داشت، اين‏ها را كشتم و گوشت‏هاى آن را تصدّق نمودند. و قريب به اين را نيز ذكر كرده‏اند بسيارى از سُنّيان.
و آنچه گفته‏اند خلاف واقع است؛ و حاشا كه حضرت سليمان - كه پيغمبر خدا باشد - چنين كند كه اسبان بى‏گناه را بكشد؛ زيرا كه اسبان خود را بر آن حضرت عرض نكردند، بلكه اسبان را ديگران بر آن حضرت عرض نمودند، با آن كه اگر اسبان خود را عرض مى‏نمودند نيز گناه نداشتند؛ چون مكلّف نيستند. بلكه حقّ آن است كه حضرت امام جعفر صادق - صلواتُ اللَّه عليه - در تفسير آيه فرموده‏اند كه: در روزى در وقت عصر، حضرت سليمان عليه السلام مشغول عرض اسبان شدند تا آفتاب فرو رفت، پس حضرت امر فرمودند فرشتگان را كه آفتاب را بر گردانيد تا من نماز را در وقت فضيلت يا

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 429554
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به